دنیا بستر و مهمانکده ی مرگ مخلوقات است و زن زندگی زا و بزرگترین و سرسخت ترین رقیب مرگ است, مرگ لحظه به لحظه زندگانی ها را در کام خود فرو می بلعد تا بلکه همه ی موجودات هسـتی را
به نیستی مبدَل سـازد امَا زن مانع آن می شود و با کمک و دستیاری ی مرد با مرگ در ستـیز و مبارزه است و همچنان و روز افزون زندگانی می آفریند، جوعِ هیـولای مرگ هرگز پایان نمی پذیرد، زندگی ها
در آغوش مرگ اند و زن ناخواسـته در خدمت مرگ است و هرچه را که متولّـد می سازد؛ به کودکی، به جوانی، به میانسـالی، به پیـری و یا به کهنسالی، همه و همه را لحظه به لحظه تقدیم مـرگ و بستر
مهماندکده ی دنیا می کند و این سِیر تا به ابد ادامه دارد. بنابراین هنر زن بودن یعنی تداوم زندگی و مبارزه ی همیشگی با مرگ. مرد از تعریف زن عاجز است و تعریف مرد و مردانگی نزد زنان است.
فلك، سرسبزت اَر سازد مريدِ بيدِ مجنون شو .... كه هرچند او ترقّي مي كند، سر بر زمين دارد
دنیا هم که از آن تو باشد ،
تا زمانى که درون قلب یک زن جایى نداشته باشى ،
تا درون آوازهاى عاشقانه زنى زندگى نکنى ،
و سهمى از دلشوره هاى زنى نداشته باشى....
فقیرترین مردى...
شکسپیر
دیدگاههای کتاب الکترونیکی زن در طول تاریخ
به نیستی مبدَل سـازد امَا زن مانع آن می شود و با کمک و دستیاری ی مرد با مرگ در ستـیز و مبارزه است و همچنان و روز افزون زندگانی می آفریند، جوعِ هیـولای مرگ هرگز پایان نمی پذیرد، زندگی ها
در آغوش مرگ اند و زن ناخواسـته در خدمت مرگ است و هرچه را که متولّـد می سازد؛ به کودکی، به جوانی، به میانسـالی، به پیـری و یا به کهنسالی، همه و همه را لحظه به لحظه تقدیم مـرگ و بستر
مهماندکده ی دنیا می کند و این سِیر تا به ابد ادامه دارد. بنابراین هنر زن بودن یعنی تداوم زندگی و مبارزه ی همیشگی با مرگ. مرد از تعریف زن عاجز است و تعریف مرد و مردانگی نزد زنان است.
فلك، سرسبزت اَر سازد مريدِ بيدِ مجنون شو .... كه هرچند او ترقّي مي كند، سر بر زمين دارد
تا زمانى که درون قلب یک زن جایى نداشته باشى ،
تا درون آوازهاى عاشقانه زنى زندگى نکنى ،
و سهمى از دلشوره هاى زنى نداشته باشى....
فقیرترین مردى...
شکسپیر