رسته‌ها
سیرالعباد الی المعاد
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 69 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 69 رای
با تصحیح و مقدمه: سعید نفیسی

یکی از آثار سنایی است که شامل هفتصد بیت است و در آن از موضوعات اخلاقی سخن رفته است. سنایی در این اثر به طریق تمثیل، از خلقت انسان و نفوس و عقل‌ها صحبت به میان آورده است. سنایی آن را در سرخس سروده است.
تگ:
Mehr29798
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
125
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
ebne arabi
ebne arabi
1394/03/24

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی سیرالعباد الی المعاد

تعداد دیدگاه‌ها:
12
2
بیش دیدم ز قطرۀ ژاله / اندرو سامری و گوساله
هرچه از سیم و زر همی دیدند / چون خدایش همی پرستیدند...

با سرود 19 دوزخ، یعنی طبقه فریبکاران که خرید و فروش کنندگان پیشه های روحانی می باشد.
چون من آن کام و کام او دیدم / راست خواهی چنان بترسیدم
که تنم همچو دل شد از خفقان / دیده مانند رخ شد از یرقان

حالت هایی که پیوسته بر دانته چیره می آید.
چون دید ترس و اندوه من / گفت هین، لاتخف و لاتحزن
پیرمرد نورانی هنگامی که ترس و اندوه چامه سرا را می بیند، دلگرمی داده و گوید نهراس و اندوهگین مباش. سخنی که ویرژیل بارها و بارها به دانته می گوید.
هر چهی بود صد هزار دروی / درو دیو و ستور مردم روی
گودال های دوزخ دانته را فرایاد می آورد. ستور مردم روی با سنتورها (موجوداتی نیمه-انسان و نیمه-اسب) می خواند.
همسانی زیاد هست که آوردنشان از حوصله و زمان من بیرون است. این مقاله چند همسانی از نیکلسون آورده است: پیوند
دانته با بهره گیری از تاریخ، نوشته های یونانیان و دیگر مردمان، اِنه اید از ویرژیل، انجیل، تورات و جز اینها، نسک خود را پردامنه تر کرده است. مصباح الارواح را نیز نباید نادیده گرفت. بردسیری کرمانی به خدمت پیری (خضر/خرد) می رسد. پس از گذر از خانه های گوناگون، سرانجام، به عالم معنی، به خدمت رسول الله (ص) باریاب می شود. یعنی همان دیدار دانته از عالم معنی و حضرت عیسی (ع).
مولانا (رض):
زانک حشر حاسدان روز گزند / بی گمان بر صورت گرگان کنند
حشر پر حرص خس مردارخوار / صورت خوکی بود روز شمار
زانیان را گند اندام نهان / خمرخواران را بود گند دهان
گند مخفی کان به دل ها می‌ رسید / گشت اندر حشر محسوس و پدید
بیشه ‌ای آمد وجود آدمی / بر حذر شو زین وجود ار زان دمی
در وجود ما هزاران گرگ و خوک / صالح و ناصالح و خوب و خشوک
حکم آن خوراست کان غالبترست / چونک زر بیش از مس آمد آن زرست
در کشف الاسرار، پوشینه 10، حدیثی بلند با چنین درون مایه هایی آمده است. بسنجید با دگرگونی افرادِ دوزخِ دانته، که آدمیان گناهکار را به ریخت ددان درآورده است.
خاک و آب و هوا و آتش، دایگی زمین در کمدی الهی نیز دیده می شود.
[quote='Khwanirath']فهم و تفسیر آثار ایشان بسیار مهمتر و بسیار تاثیرگذارتر است.[/quote]
بنده نیز سخت پیشنهاد می کنم که تفسیرها و نوشته هایی که پیرامون این آثار نوشته می شود، خوانده بشه. گویا برای درک بهتر و ژرف تر، بسیار نیاز هست به خوانش آنها.
1
همسانی های بسیاری زیادی میان کمدی الهی با معراج نامه و سیرالعباد الی المعاد هست، و نیز، با رساله الغفران و ارداویراف ‌نامه و جز اینها. خود پژوهندگان باختری، مانندِ رینولد نیکلسون و جز ایشان، به تاثیرپذیری فراوان دانته از نوشته های مسلمانان خستو شدند. نیکلسون، سنائی را پیشرو ایرانی دانته می داند و گفته است ممکن نیست کسی این دو نپیگ را بخواند و به همسانی های میان آنها پی نبرد. فرزانۀ فلورانسی در نسکِ خود، از بخیل ها، آزمندها، رشک ورزها و اهل خشم و هر گونه هوی های نفسانی سخن برده که در سیرالعباد هم به گونه ای کوتاه و چکیده از چنین رده های ناپسندی سخن به میان آمده، نیز، همسانی هایی با حدیث های فراوانی دارد. نیکلسون می نویسد: بهرحال از خواندن منظومۀ سنائی این عقیدۀ تازه که دانته در پرداختن کتاب کمدی الهی از داستان ها و روایات اسلامی اقتباسات زیاد کرده جداً تائید می شود (سنایی پیشرو ایرانی دانته، مجله یادگار، سال اول، شماره 4، برگ 52). بنابراین، سخن از معاد ناب اسلامی نیست، بلکه سخن از برداشتِ مسلمانان از معاد است که هر کدام به نوبه خود، داستان های شورانگیزی نوشته اند. نیکلسون از همانندی سیرالعباد با بخش دوزخ کمدی الهی سخت تاکید داشته که محال است این همسانی ها تصادفی بوده باشد. شیوه پرسش های دانته و پاسخ های ویرژیل، به درست، از معراج نامه گرفته شده است، که پیامبر به هنگامِ فرارفتن در آسمان ها، از جبرئیل (نمودگاه خرد) پیوسته نام و نشانِ افراد را جویا می شود. البته ناگفته نماند، پیامبر گرامی اسلام به معراج نرفته است، این را در دوره های سپسین، به خامه کشیده و به ایشان منسوب کرده اند. همسانی میان این دو نوشته، بسیار هست. 1. تاریخ ادبیات ایران نوشتۀ یان ریپکا، برگردان عیسی شهابی 2. ساختار رمزی سیرالعباد حکیم سنایی غزنوی نوشتۀ مارک اسموژنسکی، برگردان شفیعی کدکنی 3. تأثیر الثقافه الاسلامیه فی الکومدیا الالهیه لدانتی مولف صلاح فضل. در بخشی از این 3 نپیگ، گوشه چشمی به شباهتِ سیرالعباد و کمدی الهی داشته اند.
...لیکن ارچه شبست و تاریکست / دل قوی دار، صبح نزدیکست
این چو بر گفت بنگرستم خود / صبح دیدم ز کوه سر برزد

با بخشی از سرود نخست و دوم دوزخ می خواند.
من بمانده درین میان موقوف / مقصدم دور و راه سخت و مخوف
روز آخر به‌ راه‌ باریکی‌ / دیدم‌ اندر میان‌ تاریکی‌

در میانه ی راه زندگانی ما، خویشتن را در جنگلی تاریک می یابم و می بینم! زیرا راهی راست که آن را می بایستم پیمود، گم و ناپیدا شده بود.(کمدی الهی، سرود یکم، برگ 37، استاد کزازی) هر دو چامه سرا، می گویند که در وادی سرگشتگی و تاریکی، به راهبری (محمد منصور/ویرژیل: خرد) می رسند که آنها را از میان رنج و شکنج ها و سراهای ترسناک و مرگ آور به بیرون می برد، تا به اصل برسند.
پیرمردی‌ لطیف‌ و نورانی‌ / همچو در کافری‌ مسلمانی‌
سنائی فرزانه، خرد آدمی (نفس عاقله) را به یک پیرمردی نورانی، به سان مومنی مسلمان (روشنایی) در سرزمین کفر (تاریکی) به نمود آورده است. دیدار دانته با ویرژیل (خرد آدمی) در میانۀ تاریکی (برگ 39 به بعد). چه، در کمدی الهی، بئاتریس (نماد عشق) نیز دانته را راهنما است. اما این تنها خرد است که فرزانۀ غزنین را همراهی می کند.
آن شنیدم جدا شدم ز نهنگ / دره ای پیش چشم آمد، تنگ
اندرو جادوان دیونگار / و ندرو کوه کوه کژدم و مار

با سرود 23 دوزخ همخوانی دارد.
خاکدانی هوای او ناخوش / نیمی از آب و نیمی از آتش
در دوزخ دانته به چنین موقعیت هایی زیاد برخورد می شود.
پاره ای چون ز راه ببریدم / ز آتش و آب قلعه ای دیدم
قلعه ای در جزیره ای اخضر / وندران جادوان صورتگر
اژدها سر بدند و ماهی دم / لیک تنشان به صورت مردم

دانته و ویرژیل به دره و وادی ای می رسند که در آنجا شهری (قلعه شیطان) است به نام دِنیس، پیرامونش را آب گرفته و درون آن آتش هست. دیوان از این قلعه/شهر پاسداری می کنند.(سرود هشتم/برگ 75)
این سروده را خواندم و هر چند که امروزه همگان این برداشت نادرست را تکرار میکنند که انگار این سروده ایی باشد همچون " کمدی الهی از دانته " در بازگویش بهشت و دوزخ و برزخ ( معاد ) ولی براستی این سروده آنجور که من یافتم گویای آفرینش مردم ( انسان) و بازنما یی چگونگی مینوی ساختار این جهان ماد ی و بازگشت روان به خاستگاه روحانی اش است که اش به گمان ام چندان با معاد اسلام ناب همخوانی نداشته باشد از آنرو که در این سروده ها از " نفس کلی و عقل کلی و بسیار سخنانی یاد شده است که بیشتر در میان فلسفه نو افلاطونی کاربرد دارد از جمله باور به قدیم بودن هیولی که ناصر خسرو آنرا در زکریا رازی نکوهش میکند « محمد زکریا دعوی کرده است که هیولی قدیم است...و باری سبحانه مر اجسام عالم را ازآن جزوها ترکیب کرده است به پنج ترکیب از خاک و آب و هوا وآتش و فلک ..»(زاد المسافرین قول هشتم) اکنون به این سروده بنگرید « دایه ایی یافتم قدیم نهاد. بوده با جنبشی فلک همزاد.پیشوا بوده نوع عالم را.دایگی کرده شخص آدم را....»(سیر العباد ص6)
[quote='mt1397']
سخنور شیرین گوی غزنین، چنین شاهکاری در جوانی می سراید که حتی زبان از ستایش آن ناتوان است. این چامه سرا، نزدیک به 2 سده پیش از سخنسرای بزرگ ایتالیا، دانته، پدیدآورندۀ «کمدی الهی» می زیسته است. اگر سرزمین های دیگر هر کدام به یک کتاب چامه آوازه پیدا کرده اند، ایران به همه گونه سبکی، شاهکار دارد.[/quote]
این چند روزه که مشغول کتاب "حافظ" بهاءالدین خرمشاهی هستم، تازه فهمیدم که تا به الان حافظ را نفهمیده بودم. هیچکدامِ این ستارگان فرهنگ ایران را نباید بدون تفسیر خواند. اینگونه اگر باشد من تا به الان از فرهنگ ایران هیچ نخوانده ام. خوانش آثار این شخصیت های برجسته اهمیتی ندارد. فهم و تفسیر آثار ایشان بسیار مهمتر و بسیار تاثیرگذارتر است.
شاهکاری رازآلود و نهانگرایانه و کمابیش پیچیده و دشوار و دیریاب که سخنورِ دل آگاه و درویش کیش، سنایی، آن را در 33 سالگی خویش، در 800 بیت سروده است و سفرِ دیگرسویانه اش را در آن بازنموده است. نازنینِ غزنین، در این سفرنامه ی مینوی، نخست از رده های جان سخن گفته است و در فرجام به جانِ خردمند یا جانِ سخنگوی رسیده است و آن را، در پیکره ی پیرمردی رخشان رخ و نغز که در دلِ تاریکی های تن و جهان پیکرینه می درخشیده است، دیده است:
روز آخر به‌ راه‌ باریکی‌ / دیدم‌ اندر میان‌ تاریکی‌
پیرمردی‌ لطیف‌ و نورانی‌ / همچو در کافری‌ مسلمانی‌
شرمْروی‌ و لطیف‌ و آهسته‌ / چُست‌ و نغز و شگرف‌ و بایسته‌
زَمِنی از زمانه خوشروتر / کهنی از بهار نو نُوتر
همه دیده درونِ یک صفتش / همه دل هفت عضو و شش جهتش
گشته از نور و صفوتِ قدمش / سایه ی پشت آینه ی شکمش
سرِ آفاق بود و پای نداشت / علّتِ جای بود و جای نداشت
گفتم:‌ «ای‌ شمع‌ِ این‌ چنین‌ شب ها! / وی‌ مسیحای‌ این‌ چنین‌ تب ها!
این چه فرّ و کمال و والایی است؟ / وین چه لطیف و جمال و زیبایی است؟
گاه جویایِ پایِ چون توشه است؟ / خاکِ تیره چه جایِ چون تو مه است؟
بس گرانمایه و سبکساری؛ / تو که ای؟ گوهر از کجا داری؟»
گفت: «من برترم ز گوهر و جای؛ / پدرم هست کاردارِ خدای
اوست کاوّل نتیجه ی قِدَم است / کآفتابِ سپیده ی عدم است»
فرزانۀ شکرین گوی غزنین، پیش از فراز رفتن در آسمان ها، و دیدار از جهان روشنِ جان و خرد، به گشت و گذاری در جهان های فرودینِ تاریک می پردازد و با فروماندگان در مَغاک های تو در تویِ خاک و بندیانِ نژند و دُروَندِ چهار آخِشیجان، دیدار می کند و دوزخ نشینانِ دیوْآیین را می بیند که برپایه ی خوی و خیمِ گُجسته و گناه انگیزشان، در پیکره و ریخت ددان و دیوان به نمود می آیند. نمونه را، فزونجویانِ آزمندِ خیره خوی بدین گونه:
دیولاخی بدیدم از دوده / قومی از دودِ دوزخ اندوده
وحشیانِ سیه چو ماغ و چو میغ / بوده گه تیغ و گه چو گوهرِ تیغ
همه ساکن، چو حسِ بی خبران / همه حیران، به یکدگر نگران
همه پرباد، همچو نایْ انبان / هم چنو با سه گردن و دو دهان
گُپیانی در او دونده به تگ / سرو دُمْشان به شکل روبه و سگ
بادپیمای و کر، چو نای و چو چنگ / سرد و زرد و گران، چو مُرداسنگ
همه سر، چشم گشته نرگس وار / همه تن، دست رُسته همچو چنار
هم چنان، هر دو در نشیب و فراز / هر دو پا کرده پیشِ خلق دراز
تیزبینانِ کندْچشم همه / تیره رایانِ خیره [چشم] همه
دیده هایشان، به وعده، همچو نگین / آبخورشان ز روی همچو زمین
یک رمه باشگونه و مدهوش / کرده در کار کفش عورتْ پوش.
سخنور شیرین گوی غزنین، چنین شاهکاری در جوانی می سراید که حتی زبان از ستایش آن ناتوان است. این چامه سرا، نزدیک به 2 سده پیش از سخنسرای بزرگ ایتالیا، دانته، پدیدآورندۀ «کمدی الهی» می زیسته است. اگر سرزمین های دیگر هر کدام به یک کتاب چامه آوازه پیدا کرده اند، ایران به همه گونه سبکی، شاهکار دارد.
کتاب قابل توجهی برای علاقه مندان به زمینه ی مطالعات عرفانیست.
از زحمات دوستان در این پایگاه علمی به خود تشکر می کنم . امید سرافرازی و موفقیت را برای شما دوستان دارم
این کتاب را خیلی دوست دارم بتوانم چیزی ازاین کتاب دریافت کنم .
شاید در میان آثار ادبی فارسی کمتر اثری به اندازه ی منظومه ی
بیش از۷۷۰ بیتی سیر العباد الی المعاد حکیم سنایی غزنوی ( 525 ق ) از
لحاظ تأثیر و تأثرهای ادبی و روابط بینامتنی با دیگر آثار ادبی جهان
توجه منتقدان و محققان را به خود جلب کرده باشد. این اثر که
بیش از دیگر آثار سنایی اسباب شهرت جهانی وی را فراهم کرده، به
زبانهای متعددی ترجمه شده است. سیرالعباد از آنجا در کانون توجه
دنیای مسیحیت قرار گرفت که برخی آن را به عنوان منبع آلیگیری
دانته در تألیف کمدی الهی که از کتابهای سه گانه ی مهم مسیحیت
است معرفی کردند. در نتیجه از آن زمان به بعد آن را به سه کتاب
مهم ادبیات مسیحی مقایسه کرده اند: نخست با شاهکار چهارده
هزار بیتی ادبیات ایتالیا، کمدی الهی ( تألیف 1321 م. ) نوشته
آلیگیری دانته، دوم با منظومه ی انگلیسی بهشت گمشده، اثر جان
میلتون شاعر انگلیسی ( 1667 م. ) و سوم با رمان مشهور سلوک زائر نوشته ی جان بانی
ین، نویسنده ی انگلیسی پروتستان مذهب ( حامدی، 1382: 340 و
354 و فتوحی، 1385 ).
از سوی دیگر پژوهش هایی در زمینه ی شباهتهای سیرالعباد سنایی با رساله
الغفران اثر ابوالعلاء معرفی شاعر عرب ( د: 449ق/ 1070م. ) و
معراج نامه ی پیامبر اسلام نیز صورت گرفته و کتاب ها و مقالات
متعددی در این باب به رشته ی تحریر درآمده است.
ریشه ی اصلی این بررسیهای تطبیقی در شباهتهای ساختار روایی و
بن مایه های این منظومه با آثار مشهور جهان است از جمله آثار فوق
و نیز رساله الغفران اثر ابوالعلاء معرفی شاعر عرب ( د: 449ق/
1070م. ) رؤیاهای محی الدّین ابن عربی، رساله ی حی ابن یقظان
ابن سینا و قصه ی ابن طفیل. بن مایه ی این نوع آثار شرح یک سفر
روحانی است به عالم پس از مرگ که شباهت بسیار به معراج نامه
های اسلامی در زبان عربی دارد. در باب مقایسه ی سیر العباد با
کمدی الهی دانته (1321) و دیگر آثار مقالات زیادی نوشته اند. و از
رهگذر همین منظومه، اروپایی ها بویژه دانته شناسان در قرن
بیستم به شخصیت و اندیشه و آثار حکیم سنایی توجه بلیغی
نموده اند.
دکتر محمود فتوحی
ممنون به خاطر قرار دادن این اثر ارزشمند در دسترس علاقه مندانش :)
سیرالعباد الی المعاد
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک