رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر شما صاحب حقوق مادی این کتاب هستید، می‌توانید اجازه نشر رایگان نسخه الکترونیکی آن را به ما بدهید یا آن را از طریق کتابناک به فروش برسانید.
برای اطلاعات بیشتر صفحه «شرایط و قوانین فروش» را مطالعه کنید.
افول امپراتوری فرویدی
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 59 رای
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 59 رای
کارهای هانس جی.آیسنک (متولد 1916 در آلمان) در زمینه‌های شخصیت و رفتار، یادگیری و رفتار‌درمانی صورت گرفته است. آیسنک شخصیت را سامانه‌ای سلسله مراتبی از تیپ، صفات، پاسخ‌های عادت‌شده و پاسخ‌های خاص(رفتار قابل مشاهده) تعریف کرده، تیپ را خصیصه‌ای فرا‌دستی می داند که زیربنای شخصیت را می‌سازد. نظریه آیسنک با قایل شدن به بنیادهای زیستی برای شخصیت، از پیچیدگی برخوردار است. وی با توجه به رویکرد فلسفی غالب بر روش پژوهش در آن زمان، از روش ترکیبی پیمایشی-آزمایشی با ابزارهایی هم‌چون پرسشنامه، آزمون موقعیتی، آزمون فیزیولوژیک و مقیاس درجه‌بندی بهره گرفت. او در کارهای خود هم داده‌های پژوهشی را هم از افراد به‌هنجار و هم از افراد بیمار گردآوری نمود. آیسنک در آغاز دو بعد برای شخصیت معرفی کرد که بعدها جنبه‌ی سومی را نیز به آنها افزود: برون‌گرایی/درون‌گرایی، تهییج‌پذیری/ثبات(روان‌آزرده‌خویی) و روان‌پریش‌گرایی‌ی هیجانی. کارهای آیسنک از جمله پراستناد‌ترین نوشته‌های علمی در قرن بیستم به‌شمار می‌رود.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
hanieh
hanieh
1394/03/01

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی افول امپراتوری فرویدی

تعداد دیدگاه‌ها:
22
[quote='milaad1991']نقل قول از dehghan iran:کلاً روانشناسی امروز بیمار است و بیماریش هم خلط شدنش با شبه علم می باشد اساساً روانشناسی هنوز به جایگاه علمی نرسیده است و راه بسیار دارد نظریه هایی مثل فروید و یونگ و آدلر هنوز نتوانسته مشکلی از بشر امروز حل کند . نباید روانشناسی را بدور انداخت باید کمکش کرد تا پیشرفت کند .
انسان خردمند در مورد چیزی که هیچ دانشی از آن ندارد حرفی هم نمیزند، وهم دانستن درد اصلی بشر هست. امید به دانش در مورد موضوع مورد بحث برای شما.[/quote]
مردم از هرآنچه که نمیشناسند میترسند و به آن حمله میکنند. وهم و توهم دانستن جلوی دانستن واقعی را میگیرد.
[quote='dehghan iran']کلاً روانشناسی امروز بیمار است و بیماریش هم خلط شدنش با شبه علم می باشد اساساً روانشناسی هنوز به جایگاه علمی نرسیده است و راه بسیار دارد نظریه هایی مثل فروید و یونگ و آدلر هنوز نتوانسته مشکلی از بشر امروز حل کند . نباید روانشناسی را بدور انداخت باید کمکش کرد تا پیشرفت کند .[/quote]
انسان خردمند در مورد چیزی که هیچ دانشی از آن ندارد حرفی هم نمیزند، وهم دانستن درد اصلی بشر هست. امید به دانش در مورد موضوع مورد بحث برای شما.
همیشه فروید دشمنانی داشت که زیر پرچم خوشبینی و ترس از واقعیات کور و مفلوک بودند. دشمنان فروید به خاطر پرده برداشتن فروید از واقعیات هرگز فروید رو نبخشیدند. نویسنده این کتاب به هیچ عنوان دانشی از روانکاوی نداشته و خشم و عصبیت بهش اجازه فهمیدن مطالعات و تحقیقات فروید رو بهش نداده. فهم روانکاوی شجاعت میخواد. اصلا پیشنهاد نمیکنم. (!)
به دید می آید که کتاب بسبار خوبی باشد
کلاً روانشناسی امروز بیمار است و بیماریش هم خلط شدنش با شبه علم می باشد اساساً روانشناسی هنوز به جایگاه علمی نرسیده است و راه بسیار دارد نظریه هایی مثل فروید و یونگ و آدلر هنوز نتوانسته مشکلی از بشر امروز حل کند . نباید روانشناسی را بدور انداخت باید کمکش کرد تا پیشرفت کند .
نخست بایددانست که برای بررسی و درمان ناهنجاری های رفتاری در چهارچوب زندگی فردی و اجتماعی دو رشته جداگانه هستند :
روانپزشکی (psychiatry ) که رابطه تنگاتنگی با فیزیولوژی و بیو شیمی دارد و با روش علمی سنجش و آزمون چندتایگی (quantitative) رفتارها را در ریشه هرمونی و عصبی آن بررسی میکند
روانشناسی (psychology) که رابطه تنگاتنگی با فلسفه و علوم اجتماعی دارد و چگونگانی ( qualitative) است ، یعنی آنرا با شمارش و سنجش دقیق نمیتوان سنجید هر چند میتوان آمار گیری کرد.
از همان آغاز نیز دانش روانشناسی را در زیر رشته فلسفه میآموختند تا اینکه سپستر خود را از فلسفه جدا کرد.
نکوهش بر فروید از همان آغاز در این بود که بر خلاف آنچه که فروید میگفت : انگیزه های جنسی علت نخستین رفتارها نیستند بلکه، خود فرجام انگیزه ها و واکنشهای گسترده تر و ژرفتری اند ،حتی در دانش فیزیولوژی پزشکی: انسان گونه ایی جانور بشمار میآید و همانند دیگر جانوران انگیزه جنسی را برای جفتگیری و فرزندآوری بکار میبرد ، یعنی اینکه انگیزه جنسی ابزار است و از خود هدف نیست، درحالیکه فروید انگیزه جنسی را آغاز و انجام همه رفتارها میدانست و حتی این انگیزه جنسی را در همه کارها و ساخته های انسانها در طول تاریخ باز میافت ،
یونگ از طرف دیگر (که خود پزشک نیز بود) انگیزه های جنسی را انکار نمیکرد بلکه آنها را عامل اصلی رفتارها و ناهنجاری رفتارها نمیدانست ، و بر این باور بود که ریشه انگیزه های رفتاری مردم بسیار گسترده تر از آنست که تنها محدود به اندام جنسی بشوند ، چنانچه در روان ما نیروی منطق و اندیشه ابژکتیو هست که کاملا بر خود استوار است و انگیزه های جنسی هیچ تاثیری بر آن ندارند ،
براستی این فروید بود که دکان جداگانه ایی باز کرد چون هر کسی که بکوشد خوشیگرایی جنسی را به هر چیز(فتیشیزم) و هر کس(مادر و پدر و لزبیانیسم و هموسکسوئلیسم و...) و به هر گونه توجیه کند و آنرا کوشر اعلام کند حتما میلیونها مشتری مرید پیدا خواهد کرد.
در حالیکه روانشناسی فلسفی عرفانی یونگ بخاطر سطح بالای دانش آن ، مشتریانی نیافت ،
در ضمن من خود طرفدار یونگ ام
در پاسخ به کاربر (مریم نیک) باید بگم هدف من از وارد شدن در این بحث دقیقا کشانیدن قضاوت دیگران،درباره فروید (و البته هر چهره ی مشهور و مجادله برانگیز دیگری) به حوزه ی نقد عادلانه و به دور از تعصب ورزی بود.نه من و نه هیچ روانشناس دیگری که آگاه از وضعیت امروز روانشناسی باشد خود را مدافع تمام قد فروید یا هر روانشناس دیگری نمیداند.فروید و نظریه اش را باید از پس تاریخ و دگرگونی های یک سده ی اخیر در این علم نوپا نگریست.فروید نظریه ی خود را - با پذیرش فرض وامگیری های متعدد و بدون سپاسگزاری از آرای پیشینیان- در ابتدای قرن بیستم پایه نهاد.نظریه ای که بخصوص پس از سفر مشترک فروید و یونگ و سلسله سخنرانی هایی،به سال 1909 که به دعوت استنلی هال روانشناس مشهور آمریکایی و در دانشگاه کلارک ایراد شد با اقبال عمومی مردم و اقبال نسبی نخبگان روانشناسی روبرو شده و زمینه گسترش نظریه ها و کاربرد گسترده روانکاوی به عنوان نوعی درمان فراهم گردید.البته در آمریکا و انگلستان برخلاف کشورهایی اروپایی دیگری مانند فرانسه و آلمان و اطریش و سویس،این نظریه و کاربرد آن هرگز با اقبال گسترده جامع ی روانشناسی روبرو نشد و دلیل آن را باید در قدرت و نفوذ سنت تجربه گرایی کسانی مانند هیوم و لاک در انگلستان و رفتارگرایی ثرندایک و واتسون در آمریکا و صد البته سنجش ناپذیر بودن و عدم اتکا به روایی و پایایی و (که دو شرط اساسی برای آزمون کاربرد هر نظریه ای هستند) در نظریه ی روانکاوی دانست.روانکاوی به همان سرعت که پذیرفته شد و گسترش پیدا کرد به همان سرعت نیز مورد انتقاد شدید قرار گرفته و به تدریج به حاشیه رانده شد. روانکاوی کلاسیک تاب ایستادگی در برابر نظریه های رفتاری و شناختی جدید که هم آزمایش پذیر بودند و هم تعمیم پذیر را نداشت.هر چند امروزه نه آن تعریف رادیکال اسکینر از روانشناسی –علم مطالعه ی رفتارو نه فرآیند های ذهنی- و نه آن تعریف کلاسیک فرویدی -مبتنی بر پادشاهی ناخودآگاه بر تمامی رفتار انسان- را نمیتوان پذیرفت.روانشناسی علمی ست مبتنی بر نظریه های گوناگون که هر کدام در برهه ای از زمان و در گستره ای از مفاهیم و موضوعات،مدعی فهم و تفسیر انسان بوده و هستند و صد البته هر کدام برای زمانی خاص،مورد پذیرش بوده و سپس نقد و سنجش شده و پس از آن یا دگرگون شده و به گونه ای دیگر نمایان شده و یا فراموش شده اند.کما اینکه تاثیر نظریات فروید را امروز کماکان در گفتمان امنیت در علوم سیاسی،نقد های روان تحلیل گانه در هنر و روان شناسی اجتماعی و ... مشاهده کرد.با ذکر یک پاراگراف از همین کتاب نوشته را به پایان میبرم (صفحات 11و 12):«البته انتقادهایی که به فروید شده،حتی با قوت بیشتر،بر بسیاری از مریدان وی،نظیر یونگ و آدلر که از او بریده اند و برای خودشان دکان جداگانه ای باز کردند،وارد است.در واقع قالب این مریدان تظاهر فروید به علمی بودن و جبرگرایی علمی را کنار گذاشته و مانند یونگ یکسره به عرفان و تصوف روی آوردند.»
در پایان پیشنهاد میکنم کسانی که به مطالعه ی تاریخ روانشناسی و نظریه های شخصیت علاقمندند و میخواهند اطلاعاتی کلی و البته قابل استناد را بیابند در صورت امکان دو کتاب زیر را تهیه کرده و مطالعه نمایند (با سپاس از بردباری شما):
تاریخ روانشناسی نوین-تالیف:دوان پی شولتز و سیدنی الن شولتز-ترجمه:علی اکبر سیف و همکاران-انتشارات:دوران
نظریه های شخصیت-تالیف: دوان پی شولتز و سیدنی الن شولتز-ترجمه:یحیی سیدمحمدی-انتشارات:ویرایش
در پاسخ به ali beik mohammadloo
شما نکوهش کردید که "نظریه علمی را با نظریه علمی مورد انتقاد قرار داد" اما سخن خود شما انصافا احساسی و از هر گونه گفتگوی علمی تهی بود
روانشناسی علمی چندتایگی (quantitative )سنجشپذیر و آزمونی دقیق همانند فیزیک و شیمی نیست ، بلکه دقیقا رفتارهای احساسی emotions را بررسی میکند ،
و نیز کسی که براستی منشی علمی و منطقی داشته اشد هیچ نکته و پدیده ایی را نادیده و تابو نمیداند ، خانم siderella با روراستی و روشنی دیدگاه خودش را گفت و برای آن دلیلهایی(argument)نیز آورد ،اما از سخن شما چنین برداشت میشود که شما مدافع "فروید" اید ، بسیار خوب ، این گوی و این میدان ، شما نیز میتوانید در دفاع از فروید با منطق و روش علمی ،دیدگاه خودتان را( counter-argument)بگویید وگرنه محکوم کردن دیگران تنها بخاطر اینکه از دیدگاهی خوشتان نیامده چندان علمی نیست.
من در روانشناسی مطالعات گسترده و عمیق نداشته و طبعا نمی توانم نظر تخصصی بدهم. اما به عنوان فردی عام و غیرمتخصص، تا آنجا که متوجه شده ام، باید با نظریات فروید در چهارچوب تاریخ تئوریهای روانشناختی و بخصوص با توجه به ظرف زمانی آن برخورد کرد و تاثیرات متقابلی که نظریه پردازان قبل و بعد از او، با یکدیگر داشته اند. در نظراتی که دوستان مرحمت کرده اند، از نظر دوست محترممان blueavatar که ظاهرا روانشناسی رشته ی تخصصی ایشان است، بیشتر خرسند شدم. از ایشان تمنا میکنم درصورت امکان، درمورد تقابل احتمالی و مشهور تئوری های فروید با نظریات پاولوف در روانشناسی و رفتارشناسی، توضیحاتی بفرمایند. موجب امتنان خواهد بود.
روانکاوی٬تیغ دولبه است.اتفاقا خود فروید هم از طرف برخی از همکارانش روانکاوی شد و خیاط در کوزه افتاده. مثلا اریک فروم از روانکاوان برجسته ی فرانکفورتی کتابی دارد به نام رسالت زیگموند فروید٬ او در برخی قسمتهای این کتاب سعی کرده تا بر اساس زندگی شخصی خود فروید منشا آراء ش را بجوید.مثلا اگر اشتباه نکنم فروم میگوید منشا طرح عقده ی اودیپ از طرف فروید٬ وابستگی شدید او به مادرش در کودکی و نازپروردگی او از سوی مادرش است در صورتی که فروید از طرف پدرش همواره با بی توجهی همراه بود.فروید در کودکی نسبت به پدرش احساس رنج میکرد و او را مانعی برای آرزوهایش میدانست و.....
یکی از انتقادها به فروید این بود که تجربیات شخصی خود را تئوری پردازی نموده و شواهدی برای آنها دست و پا کرده است.یونگ رفیق سابق او به فروید انتقاد میکرد که او امیال و احساسات مردم عادی و سالم و حتی دوستانش را مانند بیمارانش میبیند و خصیصه های بیمارانش را به نوع بشر تعمیم داده است.
افول امپراتوری فرویدی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک