رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر شما صاحب حقوق مادی این کتاب هستید، می‌توانید اجازه نشر رایگان نسخه الکترونیکی آن را به ما بدهید یا آن را از طریق کتابناک به فروش برسانید.
برای اطلاعات بیشتر صفحه «شرایط و قوانین فروش» را مطالعه کنید.

دیوان حکیم سنایی غزنوی بر اساس معتبرترین نسخه‌ها

دیوان حکیم سنایی غزنوی بر اساس معتبرترین نسخه‌ها
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 34 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 34 رای
مقدمه از: استاد بدیع الزمان فروزانفر

تعداد صفحات 687

شامل قصاید ، غزلیات ، رباعیات ، ترکیب بند و ترجیعات ، قطعه ها
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
poorfar
poorfar
1392/06/22

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی دیوان حکیم سنایی غزنوی بر اساس معتبرترین نسخه‌ها

تعداد دیدگاه‌ها:
3
ساقیا می ده که جز می عشق را پدرام نیست
وین دلم را طاقت اندیشه‌ی ایام نیست
پخته‌ی عشقم شراب خام خواهی زان کجا
سازگار پخته جانا جز شراب خام نیست
با فلک آسایش و آرام چون باشد ترا
چون فلک را در نهاد آسایش و آرام نیست
عشق در ظاهر حرامست از پی نامحرمان
زان که هر بیگانه‌ای شایسته‌ی این نام نیست
خوردن می نهی شد زان نیز در ایام ما
کاندرین ایام هر دستی سزای جام نیست

تا نیفتد بر امید عشق در دام هوا
کاین ره خاصست اندر وی مجال عام نیست
هست خاص و عام نی نزدیک هر فرزانه‌ای
دانه‌ی دام هوا جز جام جان انجام نیست
جاهلان را در چراگه دام هست و دانه نی
عاشقان را باز در ره دانه هست و دام نیست
با او دلم به مهر و مودت یگانه بود
سیمرغ عشق را دل من آشیانه بود
بر درگهم ز جمع فرشته سپاه بود
عرش مجید جاه مرا آستانه بود
در راه من نهاد نهان دام مکر خویش
آدم میان حلقه‌ی آن دام دانه بود
می خواست تا نشانه‌ی لعنت کند مرا
کرد آنچه خواست، آدم خاکی بهانه بود
بودم معلم ملکوت اندر آسمان
امید من به خلد برین جاودانه بود
هفتصد هزار سال به طاعت ببوده‌ام
وز طاعتم هزار هزاران خزانه بود
در لوح خوانده‌ام که یکی لعنتی شود
بودم گمان به هر کس و بر خود گمان نبود
آدم ز خاک بود من از نور پاک او
گفتم یگانه من بوم و او یگانه بود
گفتند مالکان که نکردی تو سجده‌ای
چون کردمی که با منش این در میانه بود
جانا بیا و تکیه به طاعات خود مکن
کاین بیت بهر بینش اهل زمانه بود
دانستم عاقبت که به ما از قضا رسید
صد چشمه آن زمان ز دو چشمم روانه بود
ای عاقلان عشق مرا هم گناه نیست
ره یافتن به جانب‌شان بی رضا نبود
مولوی : عطار روح بود و سنایی دو چشم او / ما از پی سنایی و عطار آمدیم . درود بر اولین قلندر ادبیات فارسی.
دیوان حکیم سنایی غزنوی بر اساس معتبرترین نسخه‌ها
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک