رسته‌ها
سلول 72
امتیاز دهید
5 / 4.1
با 18 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.1
با 18 رای
✔️ رمان «سلول ۷۲» با قلمی واقع گرا نوشته شده و می توان تاثیرات مطالعه ادبیات را در قلم نویسنده اش مشاهده کرد. به عبارتی، بین رگه های واقع گرایی در روایت داستان، می توان پایان بندی اثر را با تراژدی، زبانی هانس کریستین اندرسن گونه و شاعرانه همراه دید. از میانه های داستان، خواننده به یاد «قمارباز» داستایوفسکی و انتهای آن هم به یاد «دخترک کبریت فروش» هانس کریستین اندرسن می افتد. مفاهیم انسانی مختلفی در حاشیه روایت قصه این رمان به تصویر کشیده می‌شوند. البته بیشتر خلا و عدم وجودشان است که خود را نشان می‌دهد. نمونه‌اش، شرافت و انسان بودگی ناخداست که بین دیگر زندانی‌ها وجود ندارد. یا مثلا چاپلوسی و تملق در ازای برآورده شدن خواهش‌های نفسانی و برطرف شدن نیازها. این رفتار، یک وضعیت یا واکنش انفعالی اجتماعی در همان سال‌هایی است که قصه رمان در آن جاری است یعنی دوران نکبت و بدبختی سال های جنگ جهانی دوم.

آغاز داستان:
توی سلول سرِ ته سیگار تاس می ریختند.
بربادِ گردن کلفت به ازمیری، که پشت سر هم تاس هایش را جمع می کرد، گفت:
ـ انقدر تاسامو جمع نکن، پالون دوز!
ازمیری که ریزنقش بود، اما کله ای بزرگ داشت، تند و تند گفت:
ـ تاس می گیری، بایدم جمع کنم!
ـ مرتیکه، مگه می شه تاس نگرفت و بازی کرد؟
ـ من مرتیکه نیستم!
ـ پس چی هستی؟
ـ پسرِ پیشنمازم، این ریخت و قیافه آسمون جلمو نیگا نکن!
ـ زیاد حرف نزن!
ـ اگه بزنم چی کار می کنی؟
ـ چونه تو خورد می کنم!
ـ فکر کردی کله قنده؟
صورتِ برباد یک آن قرمز شد، بعد سفیدِ سفید شد. سرش را به دو طرف تکان داد و گفت « لا اله الا اللّه » ، بعد تاس ها را تکان داد و ریخت:
ـ سه و یک!
یک بار او، یک بار آن یکی، با عصبانیت و غرغرکنان هر چه را می آمد بر زبان می راندند:
ـ چهار و دو!
ـ پنج و یک!
ـ شیش و یک!...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
149
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
khar tu khar
khar tu khar
1391/10/06

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی سلول 72

تعداد دیدگاه‌ها:
5
با اینکه این کتاب قبلا هم تو سایت بوده ولی دوستش دارم. مخصوصن کسانی که زبان ترکی بلدن اگه کتابای اورهان کمال، یاشار کمال و اورهان پاموک رو بخونن لذت فوق العاده ای نصیبشون میشه
[quote='arminjoon']نقل قول از hgh_h986:وااااای...یادش واقعا بخیر...حدود 18 سال پیش این کتاب را برادرم از کتابخانه عمومی برایم آورد...داستانش را اصلا یادم نیست ، ولی سرمست شده بودم!چه نوستالژی وحشتناکیمن هم اگه این کتاب رو تو سن 13 سالگی میخوندم سرمست میشدم[/quote]
مسخره نکنید بابا(!) برادر من کلا نسبت به توانایی های ذهنی من در اون سن کمی اغراق میکرد:D وگرنه من که گفتم چیزی یادم نیست:D
[quote='hgh_h986']وااااای...یادش واقعا بخیر...حدود 18 سال پیش این کتاب را برادرم از کتابخانه عمومی برایم آورد...داستانش را اصلا یادم نیست ، ولی سرمست شده بودم!چه نوستالژی وحشتناکی[/quote]من هم اگه این کتاب رو تو سن 13 سالگی میخوندم سرمست میشدم;-);-)
وااااای...یادش واقعا بخیر...حدود 18 سال پیش این کتاب را برادرم از کتابخانه عمومی برایم آورد...داستانش را اصلا یادم نیست ، ولی سرمست شده بودم!
چه نوستالژی وحشتناکی:((
اورهان کمال از تواناترین نویسندگان معاصر ترکیه به شمار می‌رود و نام او در کنار نویسندگانی چون یاشار کمال و کمال طاهر بر تارک ادبیات واقع‌گرای ترکیه می‌درخشد. اورهان کمال در بیش‌تر آثارش به زندگی و محیط اجتماعی طبقات فرودست اجتماع می‌پردازد و تصویری گویا و بی پرده از محله‌های فقیرنشین، محیط‌های کارگری، مزارع جهنمی، سلول 72 زندان‌ها، بند زنان و ... ارائه می‌دهد. یکی از کتاب‌های او تحت عنوان سهم برادر در سال 1957 برنده جایزه ادبی سعید فایق شد و یکی از مجموعه داستان‌های کوتاه‌اش به نام اول نان در سال 1969 جایزه فرهنگستان زبان ترکیه را برد. اکنون یکی از جوایز ادبی ترکیه به نام اورهان کمال نام‌گذاری شده است. رمان‌ها و داستان‌های کوتاه اورهان کمال به بسیاری از زبان‌های دنیا ترجمه شده و در کشورهای مختلف انتشار یافته است.
PDF
1 مگابایت
سلول 72
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک