رسته‌ها
دی‍وان‌ ف‍رخ‍ی‌ ی‍زدی‌
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 341 رای
نویسنده:
مصحح:
حسین مکی
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 341 رای
291 صفحه

غ‍زل‍ی‍ات‌، ق‍ص‍ای‍د و ق‍طع‍ات‌ و رب‍اع‍ی‍ات‌ و ف‍ت‍ح‍ن‍ام‍ه‌

میرزا محمد فرخی یزدی (تاج الشعرا) (۱۲۶۸ خورشیدی – ۲۵ مهر ۱۳۱۸) شاعر و روزنامه‌نگار آزادی‌خواه و دموکرات صدر مشروطیت است. وی سردبیر نشریات حزب کمونیست ایران از جمله روزنامه طوفان بود. او همچنین نماینده مردم یزد در دوره هفتم مجلس شورای ملی بود و در زندان قصر فوت کرده‌است. مدفن او نامعلوم است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
148
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
f_nour
f_nour
1388/05/31

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی دی‍وان‌ ف‍رخ‍ی‌ ی‍زدی‌

تعداد دیدگاه‌ها:
28
1_هر لحظه مزن در،که در این خانه کسی نیست
بیهوده مکن ناله،که فریاد رسی نیست
شهری که شه و شحنه و شیخش همه مستند
شاهد شکند شیشه که بیم عسسی نیست
آزادی اگر می طلبی،غرقه به خون باش
کاین گلبن نو خاسته بی خار و خسی نیست
دهقان دهد از زحمت ما یک نفس اما
آنروز که دیگر ز حیاتش نفسی نیست
با بودن مجلس بود آزادی ما محو
چون مرغ که پابسته ولی در قفسی نیست
گر موجد گندم بود از چیست که زارع
از نان جوین سیر به قدر عدسی نیست
هر سر به هوای سر و سامانی ما را
در دل بجز آزادی ایران هوسی نیست
تازند و برند اهل جهان گوی تمدن
ای فارس مگر فارس ما را فرسی نیست
در راه طلب فرخی ار خسته نگردید
دانست که تا منزل مقصود بسی نیست
2_آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی/
دست خود ز جان شستم از برای آزادی/
تا مگر به دست آرم دامن وصالش را/
می دوم به پای سر در قفای آزادی/
با عوامل تکفیر صنف ارتجاعی باز/
حمله میکند دایم بر بنای آزادی/
در محیط طوفای زای ، ماهرانه در جنگ است/
ناخدای استبداد با خدای آزادی/
شیخ از آن کند اصرار بر خرابی احرار/
چون بقای خود بیند در فنای آزادی/
دامن محبت را گر کنی ز خون رنگین/
می توان تو را گفتن پیشوای آزادی/
فرخی ز جان و دل می کند در این محفل/
دل نثار استقلال ، جان فدای آزادی/
آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی / دست خود ز جان شستم از برای آزادی
تا مگر به دست آرم دامن وصالش را / می دوم به پای سر در قفای آزادی
با عوامل تکفیر صنف ارتجاعی باز / حمله می کند دایم بر بنای آزادی
در محیط طوفان زای ، ماهرانه در جنگ است / ناخدای استبداد با خدای آزادی
شیخ از آن کند اصرار بر خرای احرار / چون بقای خود بیند در فنای آزادی
دامن محبت را گر کنی ز خون رنگین / می توان تو را گفتن پیشوای آزادی
فرخی ز جان و دل می کند در این محفل / دل نثار استقلال ، جان فدای آزادی
یکی از واقعیت‌های شوکه‌آور در طول سلطنت رضا شاه، استفاده نشدن شکنجه در زندان‌ها و به طورقطع برای زندانیان سیاسی بوده است!!
این حرفها بقول هدایت برای ننه صمد خوبست تمام خاطرات زندانیان سیاسی حکایت از شکنجه در زندان رضا شاه دارد خیلی جالب هست باز هم کسانی هستند کاسه داغ تر از آش میشوند! وقتی پزشکیار و دکتر بهداری و پاسبان و زندانبان و زندانی همه و همه به شکنجه های زندان رضا شاه شهادت داده اند آنوقت یکنفر اینطور سخن بگوید! شما که اینقدر راحت تاریخ را تحریف می کنید انتظار دارید دیگران به حرف شما گوش بدهند؟!
از این دروغ ها و جعلیات در فضای مجازی پر است ولی بنده گمان کردم اینجا از این خبرها نیست ولی متاسفانه شما دست امثال پورپیرار را از پشت بسته اید چرا؟ چون امثال پورپیرار تاریخی را جعل می کند که مربوط به چندین قرن پیش است و مدرک و سند به قدر کافی برای ما یا شاید بهتر بگوییم برای آنها(!) نیست ولی هنوز یک قرن نگذشته چطور تاریخ زمان پهلوی را جعل می کنند!
[/quote]
انتقادهایی مطرح شده که تصمیم رضا شاه بر ساخت راه‌آهن شمال – جنوب به تحریک انگلیسی‌ها بود و بعدها در دوران جنگ جهانی دوم با استفاده از آن، اسلحه و تجهیزات لازم را در اختیار روس‌ها قرار دادند. چند تحلیل‌گر سیاست‌های رضاشاه، احمقانه‌تر از این برخورد کرده و مساله ساخت راه‌آهن سراسری را درکل توطئه انگلیسی‌ها ارزیابی کرده‌اند. اما مساله این‌جاست که بریتانیا در واقع بسیار مشتاق‌تر به راه‌اندازی راه آهن شرق به غرب بود که با کمک آن می‌توانست هند را به عراق پیوند دهد. !!!
دنیس رایت در کتاب انگلیس ها در میان ایرانیان می‌نویسد:« تا پایان دوره قاجار هیچ خط آهن طویل‌المسافتی در ایران کشیده نشده بود، در نتیجه هیچگونه قصوری که از جانب بریتانیا باشد، نبود . جولیوس دو رویتر از میان جنبه‌های متعدد امتیاز وسیع و همه جانبه‌ای که در سال 1872 از شاه کسب کرده بود، در وهله نخست به راه‌آهنی دل بسته بود که امید داشت بین دریای خزر و خلیج فارس بکشد. دولت بریتانیا از خطری که روسیه را متوجه ایران ساخته بود، بیش از پیش نگران شده بود. سخت عقیده داشت که چنانچه راه‌آهنی بین خلیج فارس و درون ایران موجود نباشد، کمک نظامی بریتانیا به ایران در صورت حمله روسیه از شمال غیرممکن خواهد بود.
این نوشته بیشتر احمقانه است که بگویید انگلستان با این مسیر مخالف بود !
سرهنگ غلام رضا مصور رحمانی در مورد چگونگی انشاء مسیر راه آهن اینگونه می گوید: «بنا بر اظهار یکی از کارمندان با سابقه ی وزارت راه، منشاء اصلی مسیر راه آهن سراسری منحصر به یک برگ کاغذ آبی رنگ بود که روی آن خطی از منتهی الیه شمال غربی خلیج فارس به تهران و جنوب شرقی بحر خزر کشیده شده بود بدون اینکه جزئیات در آن مشخص باشد. آن صفحه ی کاغذ را سفیر انگلیس به رضاه شاه داده بود و رضا شاه به دست خود آن را برای عمل مستقیماً به وزیر راه داد»
و اینکه وقتی خود محمدرضا این کار را خیانت نامیده خیلی جالب است یکدسته کاسه داغتر از آش می شوند!
دکتر مصدق در گوشه ای از خاطرات خود از قول محمدرضا اینگونه نقل می کند :
«بخاطر دارم روزی با کمال جسارت در حضور من اظهار داشت که پدرم در این کار [احداث راه‌آهن] خیانت کرده است. وقتی از وی دلیل خواستم گفت پدر من راه‌آهن سراسری را فقط برای جلب رضایت انگلیسها که میخواستند به روسیه حمله کنند ساخته است. از او پرسیدم که به عقیده‌ی او آیا باید پدرش راه‌آهن را در مسیر دیگری احداث میکرد؟ جواب او این بود اصلاً پدرم نباید راه‌آهن احداث میکرد و ایران احتیاجی به راه آهن نداشت»

در پایان، به نظر شما از به قدرت رسیدن رضا شاه و سلطنت او چه درس‌هایی می‌توان گرفت؟ نوستالژی قابل لمسی را که در میان بخش‌های خاصی از جامعه ایران درباره این مدرن‌گرای مستبد و هوادار جدایی دین از سیاست شاهد هستیم خوش‌یمن می‌دانید یا نگران کننده؟
تاریخ رضا شاه و ایران این گفته «کروچه» را ثابت می‌کند که «هر تاریخی، تاریخ معاصر است.» حال که ما از زمان حکومت رضا شاه فاصله گرفته‌ایم و رویدادهای تاریخی بیش‌تری برای مقایسه با آن دوران داریم، بهتر می‌توانیم ‌به بررسی آن دوران بپردازیم. رضا شاه چه برای هواداران و چه برای مخالفان خود با همه خوبی‌ها و بدی‌هایش شناخته شده است. با در نظر گرفتن این نکته که نمی‌توانیم از چنین برهه مهمی از تاریخ کشوربه سادگی بگذریم، روشن است که ما برای درک بهتر این دوران باید به‌جای پرداختن به جنبه خاصی از آن، نگاهی جامع به این دوران داشته باشیم. با آن که رضاشاه اراده سیاسی و قدرت لازم برای پیشبرد برنامه‌‌های خود را داشت اما در واقع بسیاری از ایده‌هایش را از دیگران می‌گرفت. او در بسیاری از موارد توانمند عمل می‌کرد. درس مهم بعدی، از نوع قضاوت مردم با توجه به وضع و اوضاع روز به دست می‌آید. نوستالژی که امروز در ایران شاهد آن هستیم در نتیجه دست‌آوردهایی است که رضا شاه و هواداران او در یک زمان به نسبت کوتاه – حدود 16 سال – به دست آوردند. شکی وجود ندارد که آن‌ها پایه‌های ایران مدرن را بنا نهادند و بسیاری از نهادهای دولتی که امروز می‌بینیم، در نتیجه تلاش‌های آن‌ها به‌وجود آمده‌اند. دست‌آوردهای رضا شاه به نوعی میراث به جا مانده از او به شمار می‌رود. درهمین حال، اهمیت موضوع به ما یادآوری می کند که رضا شاه فردی منحصر به فرد در زمان خود بوده و بی‌معنا خواهد بود اگر امروز بخواهیم به دنبال یافتن کسی چون او باشیم. امروزه بی‌شک تمایل فراوانی برای ایجاد یک نوگرایی سکولار با دستور کاری به شدت ملی‌گرایانه وجود دارد اما باید درمورد نگاه به گذشته با احتیاط بیش‌تری عمل کنیم، همان‌گونه که شاید رضاشاه و روشنفکران هوادار او احتمالا مراقب بوده‌اند. باید بدانیم آن‌چه ایران به آن نیازدارد، کسی از زمان خودمان است که بتواند با استواری در برابر چالش‌های آینده ایستادگی کند.
دکتر علی انصاری دارنده مدارک کارشناسی و دکترا از دانشگاه لندن، استاد تاریخ ایران و مدیر«انستیتو مطالعات ایران» در دانشگاه «سنت اندروز»، از اعضای «انستیتوی سلطنتی امور بین‌الملل بریتانیا»- چتم هاوس- و هم‌چنین عضو و مدیر پروژه «ایران مدرن» در «انستیتوی بریتانیا برای کمیسیون مطالعات ایرانی» است.
اسکندر صادقی بروجردی دانشجوی سال آخر دکترا در کالج «کویین»، دانشگاه آکسفورد است که موضوع پایان نامه خود را «تاریخ سیاسی و روشنفکری ایران مدرن» انتخاب کرده است.
چه چیزی سبب شد که حکومت استبدادی رضاشاه در طول دهه 1310 به شکل فزاینده‌ای خودسرانه و متمرد عمل کند؟ نه تنها منتقدان هم‌عصر رضا شاه، از «سید حسن مدرس» گرفته تا افراد اهل قلمی چون «میرزاده عشقی»، سرنوشت وحشتناکی پیدا کردند بلکه حتا متحد دیرینه‌ای چون «عبدالحسین تیمورتاش»، وزیر دربار هم با حکم دادگاه به مرگ خشونت‌آمیزی محکوم شد. دلیل این کارها چه بود؟
به بیانی خیلی ساده، «قدرت فسادآور است». هرچه قدرت رضا شاه افزایش یافت، بدگمانی‌ او بیش‌تر وتحملش کم‌تر شد. برخی از بدگمانی‌‌های او درست بودند ولی بیش‌ترآن‌ها واقعیت نداشتند، از این‌رو سال‌های آخر سلطنت رضا شاه آکنده از رفتار نه چندان مناسب با متحدان پیشینش است. خیلی طبیعی به نظر می‌آید که رضا شاه را مسوول مرگ هر مخالفی در آن دوره بدانیم. در حالی که برای نمونه، شواهد چندانی وجود ندارد که ثابت کند قتل داور به امر او انجام شده باشد. در واقع به نظر می‌رسد رضا شاه واقعا دلش برای داور تنگ شده بود. تراژدی مرگ تیمورتاش مرا به یاد تراژدی «آتابای» می‌اندازد. رضا شاه با دیدن جاه‌طلبی‌های تیمورتاش به شدت دچاربدگمانی شد و تیمورتاش نتوانست جایگاه خود در مدرن‌سازی ایران و (به شکل خطرناکی) در «آموزش» رضا شاه را به درستی درک کند. جدا از این که رضا شاه دستور قتل تیمورتاش را داده باشد یا نه، آن‌چه قطعا درست به نظر می‌رسد این است که اجازه داد تیمورتاش تا زمان مرگ، در زندان زجر بکشد. افزون بر این، باید به این نکته توجه کرد که بی‌شک خشونت‌هایی که در دوره سلطنت رضا شاه وجود داشت در مقایسه با دوره‌های پیش از او، به مراتب کم‌تر بوده است. یکی از واقعیت‌های شوکه‌آور در طول سلطنت رضا شاه، استفاده نشدن شکنجه در زندان‌ها و به طورقطع برای زندانیان سیاسی بوده است؛ موضوعی که برای دوران حکومت پسرش یا ... مصداق ندارد.
با پروفسور«علی انصاری»، مورخ و استاد برجسته تاریخ نوین ایران در دانشگاه «سنت اندروز» بریتانیا درباره ظهور و سقوط سلطنت رضا شاه (1323- 1256 شمسی) به گفت‌وگونشستیم؛ پادشاهی که حتا امروز هم دشمنی و تحسین عده‌ای را برمی‌انگیزد. اسکندر صادقی بروجردی
ایجاد تحول در زیرساخت‌های حمل‌ونقل(جاده‌ای و ریلی) در ایران به عنوان یکی از پایدارترین نشانه‌های اصلاحات مدرن رضاشاه به‌شمار می‌رود. مهم‌ترین کارهای رضاشاه در این مورد کدامند؟
جدا از جاده‌هایی که در آن دوران ساخته شدند، مهم‌ترین دست‌آورد دوره سلطنت رضاشاه در زمینه توسعه صنعت حمل و نقل، ساخت راه‌آهن برای اتصال دریای خزر به مناطق نفت‌خیز خوزستان بود. اهمیت این حرکت بیش‌تر در این امر نهفته است که رضا شاه این مهم را نه با استقراض خارجی بلکه از راه درآمد به دست آمده از عوارض گمرکی به انجام رساند. باید توجه داشت که با وجود استخدام مهندسان خارجی، اصل این سرمایه‌گذاری منشاء داخلی داشت. انتقادهایی مطرح شده که تصمیم رضا شاه بر ساخت راه‌آهن شمال – جنوب به تحریک انگلیسی‌ها بود و بعدها در دوران جنگ جهانی دوم با استفاده از آن، اسلحه و تجهیزات لازم را در اختیار روس‌ها قرار دادند. چند تحلیل‌گر سیاست‌های رضاشاه، احمقانه‌تر از این برخورد کرده و مساله ساخت راه‌آهن سراسری را درکل توطئه انگلیسی‌ها ارزیابی کرده‌اند. اما مساله این‌جاست که بریتانیا در واقع بسیار مشتاق‌تر به راه‌اندازی راه آهن شرق به غرب بود که با کمک آن می‌توانست هند را به عراق پیوند دهد. با دیدی منصفانه به مساله، می‌بینیم که انگیزه‌های تجاری بالایی در این زمینه وجود داشت. اما انگیزه‌های رضاشاه را بیش‌تر باید در بعد انسجام داخلی دنبال کرد؛ این‌که بشود نیروهای نظامی را آسان‌تر به سراسر کشور گسیل کرد. اما شاید بتوان مهم‌ترین انگیزه رضا شاه را پیوستن استان‌های حوزه دریای خزر (با در نظر گرفتن این‌که املاک خود او هم در آن منطقه قرار داشت) به سایر نقاط کشور دانست. استان‌های حوزه دریای خزر با رشته کوه بزرگ «البرز» احاطه شده و دسترسی به آن دشوار بود.
دوستان می توانند چگونگی به قتل رسیدن فرخی و دکتر ارانی و سردار اسعد و جریان محاکمات قاتلان آنها را که بدستور نابغه عظیم الشأن رضا شاه کبیر انجام وظیفه می کردند! را در کتاب " محاکمهء محاکمه گران" تدوین : محمد گلبن - یوسف شریفی ، مطالعه کنند.
دوستان می توانند این کتاب را آپلود کنند و در سایت بگذارند.
[quote='هیرکان']این که رضا شاه این عزیزان را به قتل رساند مهم نیست مهم راه آهن است!
نتیجه کشتن افرادی همچون فرخی و از زندگی سیر کردن پدر دادگستری نوین ایران, داور و خانه نشین نمودن فروغی این شد که از شهریور 1320 تا سال 1332 در عمل کشور به دلیل نبود یک بدنه حزبی قوی نا خواسته به درون دموکراسی آغشته به هرج و مرج و باجگیری روزی نامه ها بیافتاد.
اما نیک و بد هر سیستم را باید در کفه ترازو گذاشت.
در هر دوره و برهه تاریخی ایران تصفیه حساب هایی در جریان بوده که پرداختن با آن به صلاج کاربری همچو من نیست.
اما در کنار موارد یاد شده هنگامی که مشاهده می شود حجم گسترده ساخت زیرساخت هایی که تا کنون کشور برپایه آنها کار نموده نه با پول نفت و وام خارجی بلکه با مالیات بدست آمده و از آن هنگام تا کنون هیچ جریان سیاسی نتوانسته سواستفاده کلانی در ان بیابد به این نتیجه می رسم که:
حتی در کشور ایران هم با اتکا به قانون و پشتکار و نظم می توان با همین مردم و امکانات کشور را به پیش راند.[/quote]
اینکه باید نیک و بد را در کفه ترازو گذاشت یک تز جدید است برای تبرئه کردن این حکومت و بنده کاملا رد میکنم بله اگر در مورد افکار یک نویسنده یا شاعر و فعالیت های سیاسی یک حزب و یا غیره باشد درست است نه کسی که دستش به خون افراد بیگناه آلوده است یک قاتل یک قاتل است در ضمن خیلی جالب است که دم از قانون میزنید شاید قانون منظورتان توپ است؟!
این را دیگر همه میدانند که در زمان رضا شاه تنها چیزی که نبود قانون بود!
و این که راه آهن با کدام بودجه ساخته شد مهم نیست مهم است که به دستور اربابش ساخته شد و نه از نظر اقتصادی نه استراتژیک هیچ سودی به حال کشور نداشت و این که میگویید سواستفاده کلان نبوده تعجب میکنم چون شخص اول مملکت خودش سردسته دزدها بود میتوانید سیل نامه هایی که بعد از شهریور بیست به مجلس سرازیر شد و آن بیچاره هایی که زمینهایشان را رضا شاه به زور از آنها گرفته بود و شرح بدبختی آنها را بخوانید در ضمن بعنوان مثال مگر آیرم رییس نظمیه با آن ثروت هنگفت نگریخت و به ریش رضا شاه و ملت نخندید؟!
در جمهوری اسلامی دوست من دموکراسی برقرار نیست که مدام با زمان پهلوی مقایسه می کنید هرکسی دیگر امروز میداند ولایت فقیه یعنی چه خبرگان چه هست و نقش مجلس چیست.
شما اگر طالب دیکتاتوری هستید پس گله از رژیم وقت نکنید چون تعصب چشم شما را به روی حقیقت بسته و تمام دوستان پهلوی دوست تناقض در گفتارشان مشخص است از یکطرف دیکتاتوری یک رژیم را محکوم می کنند از طرف دیگر خواهان دیکتاتوری رژیم دیگرند!
بنده همانقدر که راه آهن دوره رضا خان برایم بی اهمیت است مترو تهران هم برایم بی اهمیت است و اینها را خدمت به ملت نمیدانم!
دی‍وان‌ ف‍رخ‍ی‌ ی‍زدی‌
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک