رسته‌ها
پادشاه پارسی داریوش یکم
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 63 رای
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 63 رای
داریوش یکم که با عنوان‌های داریوش بزرگ و داریوش کبیر نیز شناخته می‌شود، چهارمین شاهنشاه هخامنشی در میانه ۵۲۲ تا ۴۸۶ پیش از میلاد، پسر ویشتاسپ، همسر آتوسا و داماد کوروش بزرگ بود.
وی در سال ۵۲۲ پیش از میلاد، با کمک چندی از بزرگان هفت خانوادهٔ اشرافی پارسی با کشتن گئومات مغ بر تخت نشست. پس از آن به فرونشاندن شورش‌های درون‌مرزی پرداخت. فرمانروایی شاهنشاهی را استحکام بخشید و سرزمین‌هایی چند به شاهنشاهی افزود. آغاز ساخت پارسه (تخت جمشید) در زمان پادشاهی او بود.
از دیگر کارهای او حفر راه آبی بود که دریای سرخ را به رود نیل و از آن سو به دریای مدیترانه پیوند می‌داد. آرامگاه او در دل کوه رحمت در جایی به نام نقش رستم در مرودشت فارس (نزدیک شیراز) است. پس از جهانگیری کوروش بزرگ و کمبوجیه سراسر خاورمیانه و آسیای کوچک جزو قلمرو او محسوب می‌گردید.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
217
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
siavash1350
siavash1350
1390/04/26

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی پادشاه پارسی داریوش یکم

تعداد دیدگاه‌ها:
54
در بر همان پاشنه می چرخد و ما کماکان با ادعاهای بدون سند روبرو هستیم.
آن (برخی فلاسفه) درست گفته اند که مسلمین دموکراسی را رد می کنند و مهمل بافته اند که مسلمین حاکمیت قانون را رد می کنند. فضیلتی در دموکراسی نیست که همه ملزم به رعایت آن باشند و در صورت وجود قانون مدنی اسلامی و یا قوانین مدنی که تعارضی با دستورات الله نداشته باشد، مسلمین باید خود را ملزم به رعایت آن ببینند.
و چه مقایسه نپخته ای! نماز صبح مهمتر است یا رد نشدن از چراغ قرمز؟ اگر احتمال آسیب جانی به کسی باشد حتما رد نشدن از چراغ قرمز. حد اعلای تحلیل برخی عزیزان محترم، مقایسه قوانین راهنمایی و رانندگی با قوانین عبادی ادیان است؟ مسلمین از دیرباز مالیاتی به نام زکات داشتند و ۳۲ بار در قرآن به آن اشاره شده است.
و قوانین شریعت اسلام بر دموکراسی ارجح است؟ صد البته که اینگونه است و چیزی به نام دموکراسی، معیاری من در آوردی است. خالق میلیاردها کهکشان هزارالبته که نظری فراتر از انسان ها دارد. ما چرا باید برای نظرات ۴ تا حقوقدان (همان پخمگان تحت الذکر) بیشتر از نظر خدا اهمیت قائل باشیم؟ نکاتی تا این اندازه بدیهی گویا برای عزیزان تازگی دارد. نظر خدا مهمتر است یا نظر حقوقدان های خود خوانده؟ پاسخ روشن است.
خب چون رنگ سبز برای مغولستان در شاخص دموکراسی در نظر گرفته شد، پی به پویایی آن بردیم! این هم شد استدلال؟ چرا بجز مالزی و تونس، بقیه کشورهای اسلامی رتبه ای بهتر از مغولستان نداشته اند؟ اولا همین که این دو کشور رتبه ای بهتر داشته اند، مثال نقض گفتار شماست. ثانیا مجددا عرض می شود که دموکراسی، فضیلتی برای مسلمین نیست و آنچه مهم است عمل تام و تمام به کلمه الله است نه قواعد من در آوردی!
اینطور هم نیست که خیال کنید تمامی قواعد و قوانین تونس کافرانه یا به قول شما سکولار است. در مواردی قوانین شریعت الله اجرا می شود
https://en.wikipedia.org/wiki/Application_of_Sharia_by_country
استدلال شما را ببینیم: (پرچم مالزی هم نشان می دهد از کدام کشور الگو گرفته است)!!!! گویا آقایان چشم بصیرتی دارند و در خشت خام چیزهایی می بینند که ما در آینه نمی بینیم. لازم است معنای ماه و ستاره پرچم مالزی را در فرهنگ اسلامی بیان کنم؟ هیچ فاجعه ای هم در کشورهای اسلامی نیست. ملاک مسلمین دستورالعمل بالاتری نسبت به قواعد من در آوردی مد نظر حضرتعالی است و به آنارشیسم فرهنگی بهشت سکولار شما نرسیده و نخواهند رسید.
ایشان ما را به تعصب کور متهم می کنند ولی به این جمله نگاه کنیم: (فرهنگ ایرانی در آن زمان حکومت هخامنشیان را شکل داد)
یعنی چه؟ فرهنگ ایرانی حکومت را شکل داد؟ شکل گیری یک حکومت پادشاهی مبتنی بر درو کردن و شخم زدن رقبای دیگر و ستاندن چشم و گوش و زبان مخالفان و خوراک کرم کردنشان، چه ارتباطی با فرهنگ دارد؟ با هزار تا اِن قُلت هم اگر این گزاره نامفهوم را بپذیریم، در جواب ایشان عرض می کنیم که فرهنگ ایرانی در همین زمان هم حکومت جمهوری اسلامی را شکل داد! اعتراض به چه دارید؟
ایشان در حالی معتقد به خرافی بودن فرهنگ شیعی هستند (البته منکر آن نیستیم) که فرهنگ ایرانی مد نظر ایشان (نه مد نظر ما) دست کمی از باورهای شیعی ندارد. خوب است بفرمایند شیعیان عقیده امام زمان من درآوردی شان را از کجا گرفته اند. هر کسی نداند، بنده نیک با هر دو فرهنگ زرتشتی و شیعی آشنایی دارم. هنری کربن تداوم فرهنگ زرتشتی در قالب شیعی را دانست، ctr عزیز ندانست.
ایشان مدعی شدند که سنت رسول ازدواج با خردسالان را مجاز دانسته است. ولی سنت رسول نمی تواند خلاف قرآن باشد. گویا ایشان با استدلال کاری ندارند و برای فهم اسلام، عمل مسلمانان برای ایشان ملاک است نه متن و مرجع اسلام که قرآن باشد. دلیل ایشان برای پذیرفتن عملکرد آقایان و نپذیرفتن استدلال ما چیست؟ این جمله: (آنها از شما عالم تر در متون اسلامی بودند و هستند.)
اولا که ما چیزی به نام (متون اسلامی) نداریم که منبع استخراج قانون باشد. یک مرجع داریم که قرآن است. ثانیا که شما از کجا می دانید آنها عالم تر از مسلمین بدون مذهب هستند؟ وانگهی، چرا تصور می کنید آنچه می گویم کشف شخصی بنده از قرآن است؟ تفسیر تبیان و تفسیر مراغی در ذیل آیه ۶ نساء به آن اشاره کرده اند. با همان استدلال فوق العاده شما، این آقایان از شیخ طوسی در (متون اسلامی) عالم تر نیستند. شیخ طوسی سنت رسول الله را ندانست، محمد یزدی تشخیص داد؟
شما برای مقایسه قوانین اسلام با قانون یاسا، مواردی را مثال می زنید که اصلا به اسلام ارتباطی ندارد. سخن شما از شیعه است نه اسلام. حتی شیعه هم نیست و بین فقهای شیعه هم اتحاد نظری بر هیچ کدام این مسائل نیست. چه کسی می تواند بگوید کدام برداشت در شیعه درست تر است؟ اسلام نه سنگسار دارد، نه قانون ضد زن دارد، نه اعدام در ملا عام دارد، نه قطع دست فیزیکی دارد (رساله قطع ید علی اصغر غروی در کتابناک)، نه سخنی از ارث نبردن یتیم از پدربزرگ دارد نه بحث اولویت در حضانت. مطمئنید ما راجع به اسلام صحبت می کنیم؟ جزیه هم از همان گزیت فارسی به معنای مالیات است. ما در اسلام برده داری (رساله برده داری در اسلام مصطفی طباطبایی در کتابناک) هم نداریم. ولی خیلی انسان باید ناآگاه باشد که بدیهی بودن قصاص را نفهمد. قصاص امری درست، بدیهی، واضح، روشن و صحیح است و حتما و حتما بایستی قانون آن وجود داشته و در موارد لزوم اجرایی گردد. مشاهده می کنیم که قوانین اسلام، قانون بربرهای ۱۴۰۰ سال پیش نبوده و احکام جاودانه الله است. آنچه آن را قانون بربرها می کند، جهل و نسبت دادن احکام بی ربط به اسلام است. سخن شما متناظر به قوانین ایران است نه اسلام! در نتیجه قانون الله درست و همیشگی ست.
دستگاه ولایت فقیه، یک فرهنگ نیست. اندیشه ولایت فقیه ممکن است در چارچوب فرهنگ باشد، دستگاه نمی تواند فرهنگ باشد بلکه برآمده از فرهنگ است. تصور کرده اید که ولایت فقیه بی ارتباط با (فرهنگ ایران) است. ملا احمد نراقی بدان پرداخته و این اندیشه حتی از زمان صفویه وجود داشته است. سیاحت نامه شاردن را مطالعه کنید. آنچه بی ارتباط با فرهنگ ایران است، سکولاریسم است. ایرانیان از زمان ساسانیان که فقه زرتشتی به نگارش در آمد، قوانین شریعت را اجرا می کنند.
کوچه علی چپ شما را ببینیم.
عین عرایض بنده: (من نمی دانم ایشان تا به حال یک کتاب از سعدی و حافظ و مولانا و خاقانی و سنایی و عطار و ابوعلی سینا و فردوسی و نظامی و ابوریحان و بیهقی و مولی صدرا و میرفندرسکی و میرداماد و طبری و بلاذری و بخاری و الی ماشاءالله نویسنده و شاعر کهن ایران نخوانده که می گوید فرهنگ اسلامی ربطی به فرهنگ ایرانی ندارد؟)
شما چه می گویید؟ (پس دستگاه ولی فقیه هم یک فرهنگ ایرانی شد که پیشتر تمام شعرای بزرگ بعد از اسلام ما آنرا ستوده بودند؟! عجبا نمی دانم در کتب کدام یک از این شعرا مدح ولایت فقیه و ملای دین را خوانده اید. بگذریم که بسیاری از این شاعران از حافظ و مولانا گرفته تا سعدی از آخوندهای اسلامی نفرت داشتند)
ما سخن از فرهنگ اسلامی کردیم نه ولایت فقیه. اسلام (قرآن)، چیزی به نام آخوند ندارد. این بزرگان ادبی عموما (به استثنای فردوسی و ناصرخسرو) سنی مذهب بودند. البته ولایت فقیه، ضد اسلامی یا غیر اسلامی هم نیست. یک برداشتی است که به نظر بنده برداشت بسیار خوبی هم هست. اهل سنت هم می توانند در صورت حضور اکثریت در جامعه، یکی از فقهای خود را به حاکمیت برسانند تا بر شئون کلی مملکتی نظارت کند. مشکل در ولایت مطلقه فقیه است نه ولایت فقیه.
یک سوء تفاهمی برایتان پیش آمده است. چه گفتید؟ (کسی که اعلامه حقوق بشر امروز را با کتاب قرآن مقایسه می کند مانند کسی است که نتایج دانشمندان امروز در دانشگاه های تراز اول دنیا را با خرافات رمال ها و جاودگران در هزار و چهارصد سال پیش مقایسه کند و بپرسد چه کسی عنوان خردمند به دانشمندان این روزگار داده است.)
ما مقایسه ای بین زردنامه حقوق بشری با کلام الله تعالی نداشتیم. ما نپرسیدیم چه کسی عنوان خردمند به دانشمندان این روزگار داده است. بلکه پرسیدیم چه کسی به پخمگان چنین لقبی اعطا نموده است؟ و اگرنه فاصله این دو مفهوم بسیار زیاد است. چه کسی اینها را دانشمند دانسته است؟ چه نمایندگی از ما داشته اند؟ چون من که خاطرم نیست به کسی چنین رسالتی داده باشم که برای بنده معیاری بنویسد. من با کسی عهد نبسته ام که از نظرات افراد همتراز خودم و یا کمتر از خودم تبعیت کنم. من خودم یک متن نوشته ام. آن (به قول شما دانشمندان) بیایند تبعیت کنند. من هم خودم یک پا دانشمندم. هر کسی هم تبعیت نکند اخ و پیف است. چرا من دنباله رو ایشان باشم؟ ایشان بیایند دنباله رو من باشند.
ما پرسیدیم منبع و تاریخ بدهید که یکی از دو رهبر جمهوری اسلامی، نوروز را تحقیر کرده باشد. جواب ما این شد که رائفی پور!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! چنین و چنان گفته است و آیت الله خمینی آنرا طاغوتی دانست. منبعش کجاست؟ می دانید چرا منبع ندادید؟ چون چنین منبعی وجود ندارد. حرف ناصحیحی زدید و در رفع و رجوع آن ماندید. حاضر هم به پس گرفتن سخن اشتباه خود نیستید. ولی تصحیح اشتباه نشان آزاداندیشی و انصاف است. در منابع روایی همین شیعیان آمده است که سنت نوروز توسط رسول الله تایید شده است.
فرمودید بهتر است برای توضیح بی مایه نبودن شاهان هخامنشی وقت خویش را تلف نکنید. و فرمودید ادعای بنده در مورد حمایت از بشاراسد را به تاریخ می سپارید.
این هر دو کار بهترین کار برای شماست. چون نه استدلالی می توان در توجیه توحش مذکور در بیستون داشت و نه درستی و نادرستی مسئله ای در تاریخی نامعلوم هویدا می شود. والسلام
برخی فلاسفه درست می گفتند اسلام و مسلمین دموکراسی و حکومت قانون را رد می کنند و به شریعت و مذهب رو می آورند برای آنان زکات و نماز صبح از رد نشدن پشت چراغ قرمز و پرداخت مالیات مهم تر است برای آنان قوانین شریعت اسلام از دموکراسی ارجحیت دارد.
و چه تعصبات کوری
البته که مغولستان بهترین نیست ولی یک دموکراسی پویا و در حال پیشرفت است اصلا پیوندی که برای من ارسال کردید را مشاهده کردید؟ دیدید با چه رنگی در منبع ارائه شده توسط شما مغولستان رنگی شده بود؟ در شاخص مذکور مغولستان رتبه 62 داشت اما دیدید که تنها کشور مسلمان که وضعیت بهتر از مغولستان دارد مالزی و تونس سکولار با فرهنگ غیراسلامی اش است؟ تونس زبان دومش فرانسه است و از آن الگوبرداری می کند، پرچم مالزی هم نشان می دهد از کدام کشور الگو گرفته است. دوباره به لیست ارسالی خویش نگاه کنید تا فاجعه در کشورهای اسلامی مخصوصا آنان که حکومتی بر پایه شریعت الله را دارند ببینید. همین مغولستان در شاخص های دیگر از اغلب کشورهای اسلامی جلوتر است.
فرهنگ ایرانی در آن زمان حکومت هخامنشیان را شکل داد
و فرهنگ شیعی اسلامی و خرافی در ایران در دویست سال قبل دستگاه قاجاریه با فتحعلی شاه را شکل داد.
اینها موضوعات آشکار است.
در اصلاحات سال ۶۱ قانون مدنی ماده ۱۰۴۱ که ممنوعیت ازدواج کودکان را اعلام می‌کرد مغایر شرع تشخیص داده شد و نکاح قبل از بلوغ به شرط رعایت مصلحت توسط ولی طفل جایز شناخته شد. در قانون جدید به اجازه از دادگاه نیازی نبود.
در سال ۱۳۷۹ مجلس شورای اسلامی تلاشی برای تغییر ماده ۱۰۴۱ صورت گرفت، اما در شورای نگهبان خلاف شرع تشخیص داده شد و به مجمع تشخیص مصلحت نظام ارجاع شد.
این حقوق دانان رژیم اسلامی در ایران بر اساس سنت رسول چنین قوانینی را اجرایی کردند آنها از شما عالم تر در متون اسلامی بودند و هستند.
قوانین برده داری اسلامی، جزیه، قطع ید، اعدام در ملاعام، سنگسار، قوانین ضدزن، قصاص، سرپرستی کودک توسط پدربزرگ پدری و ارث نبردن نوه یتیم از پدربزرگ و... چیزی کمتر از قانون مرده یاسا ندارند اما احکام جاویدان اسلام که قوانین بربرهای هزار و چهارصد سال پیش بود، همچنان قربانی می گیرد.
شاهان بی مایه هخامنشی؟! بهتر است برای توضیح وقت خویش را تلف نکنم.
پس دستگاه ولی فقیه هم یک فرهنگ ایرانی شد که پیشتر تمام شعرای بزرگ بعد از اسلام ما آنرا ستوده بودند؟! عجبا
نمی دانم در کتب کدام یک از این شعرا مدح ولایت فقیه و ملای دین را خوانده اید. بگذریم که بسیاری از این شاعران از حافظ و مولانا گرفته تا سعدی از آخوندهای اسلامی نفرت داشتند
کسی که اعلامه حقوق بشر امروز را با کتاب قرآن مقایسه می کند مانند کسی است که نتایج دانشمندان امروز در دانشگاه های تراز اول دنیا را با خرافات رمال ها و جاودگران در هزار و چهارصد سال پیش مقایسه کند و بپرسد چه کسی عنوان خردمند به دانشمندان این روزگار داده است.
یادمان نرفته که خمینی ولایت فقیه اول، نوروز را طاغوتی اعلام کرد و تلاش برای برچیده کردن آن کرد یا مطهری چهارشنبه سوری را احمقانه خواند یا رائفی پور که پول کلان از دستگاه ولایت فقیه می گیرد نوروز را جشن احمق ها خواند.
می دانیم در پیام نوروزی ولایت فقیه حتی نامی از ایران و هیچ یک از مظاهر نوروز نیست، حتی عنوان رهبر انقلاب اسلامی دارد و نام رهبر ایران به طور رسمی ندارد.
ادعای شما در مورد حمایت از بشاراسد را به تاریخ می سپارم
شما که احتمالاً باستان گرا (که یک ملیگرای فیک و پوشالی) هستی، چطور به نبود دمکراسی در دین گله میکنی درحالیکه اصلاً در تاریخ ایران علی الخصوص همان تاریخ باستان اصلا و ابدا ساز و کار دمکراتیک وجود نداشته.
تمام اتهاماتی که به اسلام وارد میکنند بدترش در یهود و مسیحیت و زرتشت وجود داره، صد البته با قاطعیت میگم هیچ دینی نمیتونه بگه بهتر از اسلامه.
اون دوران که پشت تاریخ باستان و زرتشت با توسل به دروغ و مغلطه به اسلام حمله میکردید دیگه گذشته امروز نه تنها شبهات رو جواب میدیم بلکه این دفعه ما هستیم که در جایگاه پرسشگر مینشینیم و شما رو به میز محاکمه میکشانیم.
اشاره کردی به بحث برده داری، حقوق زنان، اعدام و مجازات، ارتداد و خرافات و ... که بهتره بهش نپردازی چون آنوقت مجبور میشم از کتب زرتشتیان و تاریخ نگاران مطالبی در همین حوزه بیارم که پشیمان بشی از مطرح کردن این شبهات.
اگر آقای خمینی نوروز رو طاغوتی اعلام کرده بود و میخواست نابودش کنه، چرا هر ساله پیام نوروزی میداد؟ چرا در پیام‌هاش تبریک میگفت و از نوروز به نیکی یاد میکرد؟
قبل از گیر دادن به آقای مطهری بهتره سری به آرای موبدان زرتشتی معاصر درباره چهارشنبه سوری بزنی ببینی اونا چی گفتن.
درباره رائفی پور هم کاملاً دروغ گفتی، از کجا آوردی ایشون از حکومت پول میگیره اونم کلان!! و کی ایشون نوروز رو احمقانه خوند؟؟

اظهار نظر در خصوص منابع جناب vforw را تا زمان ارسال صفحات کتاب ها در تلگرام (حسب وعده ایشان) به کناری می نهم و به گفتار بسیار مهم جناب ctr2006 می پردازم. آنجا که ما با نمونه بی نظیری از سفسطه و آدرس غلط دادن مواجهیم.
ممکن است متقدمین به بررسی سن ام المومنین عایشه نپرداخته باشند، ولی متاخرین هم به کتاب های همان متقدمین برای بررسی آن استناد می کنند و سخنی نو از خود نمی گویند. تناقضات تاریخی ذکر شده این را نشان می دهد که عایشه بالای ۱۷ سال (به اتکای منابعی ۱۹ و یا ۲۱) سال داشته است و این مسئله در کتب قدیم نشان داده شده است که می توان به همان منابع ذیل کتاب رضا شاه پهلوی مراجعه نمود.
نخستین سوالی که برایم پیش می آید این است که چه کسی نویسندگان اعلامیه حقوق بشر را نخبه معرفی کرده است و این افراد چه نمایندگی از سایر انسان ها داشته اند؟ به این ادعای جناب ctr دقت کنیم: (اخلاقیات و اعلامیه جهانی حقوق بشر ....... با قوانین مذهبی (مثلا اسلام) متفاوت هستند زیرا خرافی نیستند). ترجمه سلیس و روانش این است که قوانین اسلام (قصاص و حد دزد و ارث و دیه و ...) خرافی هستند. نمی دانم شاید فقط من هستم که نمی توانم درک کنم معنای قانون خرافی چیست. چطور قانون می تواند خرافی باشد؟ در هر حال خوبی قانون اسلام این است که مثل قوانین سکولار احمقانه نیست. همان قوانین احمقانه ای که قتل قاتل هزاران نفر را نادرست می داند ولی قتل کودک بی گناه در شکم مادر برایشان قبیح نیست. خرافی بودن بهتر از احمق بودن نیست؟
آیا قوانین اسلام با شرایط روز می تواند تغییر کند؟ قوانین تعلیلی بله! قوانینی که تابع شکل خاصی از روابط و شرایط اجتماعی است در قرآن ذکر شده و می توان آن را تغییر داد. قوانینی که به ذات جوامع انسانی باز می گردد خیر. خداوند متعال دانش آن را داشته که دست مسلمین را در قوانین تعلیلی باز بگذارد. نه مثل نخبگان (یا درست تر پخمگان) حقوق بشری که از اساس معتقد به کن فیکون شدن ذات انسان باشند. فلذا انعطاف پذیری قوانین تعلیلی در اسلام امری بدیهی است. حتی جالب است که در برخی نمونه ها از قرائت داعشی ها هم این را مشاهده کردم. آدمکش تروریست در بیابان های سوریه و عراق انعطاف پذیری احکام تعلیلی را می فهمد (البته فهم نسبی، نه کامل)، ایرانی درس خوانده همچون جناب ctr آن را متوجه نمی شود.
به مغولستان بپردازیم. ببینیم این مغولستانی که به قول جناب ctr یکی از پویاترین دموکراسی های جهان را دارد، وضعیت آن چگونه است. شاخص مردمسالاری اکونومیست آن را در رتبه ۶۲!!! و پس از غنا و گویان و سورینام؟! قرار داده است. آدرس زیر:
https://en.wikipedia.org/wiki/Democracy_Index
مقایسه قوانین جاودانه اسلام با قوانین یاسا هم خنده دار است. ترک کردن قوانین یاسا مزیتی برای مغول ها نیست. برخی از مفاد آن را ببینیم:
۱-امکان مجازات فرزندان مجرم به جای پدر، مردی که اسب دزدیده شده در اختیار دارد باید همان اسب را به همراه ۹ اسب دیگر بازگرداند و اگر نتوانست فرزندانش را باید بدهد و اگر فرزندی نداشت همچون گوسفند ذبح گردد.
۲-اعدام برای کسی که در خاکستر یا آب ادرار کند
۳-اعدام برای ذبح حیوان به شیوه مسلمین، قتل حیوان برای خوردن تنها در صورتی مجاز است که پای حیوان بسته شود، شکمش دریده شود و قلبش آنقدر فشرده شود تا بمیرد. عین متن انگلیسی:
It is forbidden to cut the throats of animals slain for food. When an animal is to be eaten, its feet must be tied, its belly ripped open and its heart squeezed in the hand until the animal dies
۴-الزام زن پس از فوت شوهر به ازدواج با برادر یا پسر شوهر
۵-صلح با کسی که تسلیم مغول ها نشده ممنوع است!
۶-اعدام در صورت فراری دادن حیوانات در شکار
اینها مشت نمونه خروار است. آدرس زیر:https://en.wikipedia.org/wiki/Yassaحالا استاد برای ما می فرمایند که یکی از پویاترین دموکراسی های دنیا (بخوانید مغولستان) این ها را کنار نهاده است، پس مسلمین هم باید قوانین الله را کنار بگذارند! چشم!
میراث این بربر (چنگیز) هم به الطاف دولت مغولستان نمادین شده است. ممنون از این همه لطف.
آیا مسلمین شرایط روز را نمی سنجند؟ حقیقتا من مانده ام که منظور کدام دسته از مسلمین هستند. یک قرائت واحد از اسلام وجود ندارد. اما این اندازه بدیهی است که ایستادن در کنار آقای اسد امری کاملا صحیح و درست و مقابله با تروریست های دل و جگر خوار ارتش آزاد و داعش و النصره، عین جهاد فی سبیل الله است. کسانی که این را درک نمی کنند از فهم ماهیت جریان جهادگرایی سلفی آغشته با طعم تکفیر ناتوانند. بنده ولی این جریان ها را نیک می شناسم و با ایشان زیسته ام. ماهیت شان، ذهن شان، اندیشه و آرمان شان، همه و همه برایم روشن است. چقدر بد است آدم در تحلیل رفتار سلفی تکفیری بماند، نسخه هم بپیچد که فلان کار بد است و نباید با همراهی با نظام جمهوری اسلامی ایران، با ایشان در سوریه درگیر شد. اما داریوش یکم (که خود دست کمی از ابوبکر بغدادی نداشت)، با امثال ریگی درگیر شد؟ گئومات عبدالمالک ریگی بود؟
البته از یک دیدگاه بود. چون هر کسی با جلادان هخامنشی در بیفتد لابد آدم اخ و پیفی است. هخامنشی که نمی تواند بد باشد! مهرداد هم که به قول ویل دورانت دو کرجی شد (اگر شده باشد)، لابد عبدالحمیدشان بود! ببینید چه اندازه پیش زمینه فکری می تواند ما را از انصاف به دور کند و به چنین تحلیل هایی ختم شود.
اصلا با ادبیات خودشان هم با ایشان سخن می گویم. شاخص مردمسالاری در مالزی ۴۳ و در تونس ۵۳ است. این با مغولستان (رتبه ۶۲) به در!
و این که مسلمان ها دوستدار ایران هستند؟ آخرین چیزی که برای ما اهمیت دارد اثبات خودمان به دیگران است. ولی از یک کوچه علی چپ دیگر نمی توان گذشت!
عین سخن شما: (دوستان اسلام گرا شروع به تخریب فرهنگ گذشته می کنند تا فرهنگ اسلامی را بهتر نشان دهند نمونه آن نیز در این بحث آشکار است)
اولا که ما صحبتی از فرهنگ اسلامی نکردیم. کجا مقایسه ای صورت دادیم؟
ثانیا، ما سخنی از (فرهنگ گذشته) هم نکردیم. شاه بی مایه هخامنشی یعنی فرهنگ ایران؟ پس یادمان باشد علیه فتحعلیشاه قاجار و حاکمان فعلی ایران هم چیزی نگوییم چون معنایش فرهنگ ایران است! چه استدلال سخیفی! شاه هخامنشی چه ارتباطی با فرهنگ ایران دارد؟ اصلا گفتگو را از منظر دیگری هم می توان دید. اگر سخن گفتن علیه حاکم باستان یعنی مخالفت با (فرهنگ گذشته ایران)، پس مخالفت با حاکم فعلی هم معنایش تعارض با فرهنگ کنونی ایران است! اگر ما به صرف سخن گفتن علیه بی مایگان هخامنشی دشمن فرهنگ ایران هستیم، ایشان هم با توجه به سخن گفتن علیه حاکمان فعلی دشمن فرهنگ ایران است. شما می توانید علیه حاکمان ایران سخن بگویید، ما نمی توانیم؟ حاکم مد نظر شما مساوی فرهنگ ایران است، حاکم فعلی مساوی فرهنگ ایران نیست؟ دودمان هخامنشی یعنی فرهنگ گذشته، حاکمیت جمهوری اسلامی ولی به معنای فرهنگ امروز ایران نیست؟ نمی شود که یکی به نعل زد و یکی به میخ! سفسطه ی جالبی ست.
ایشان مدعی ست بین کورش و چنگیز فاصله ایست و بنده هم می دانم. البته که فاصله هست و ذکر این دو نام کنار یکدیگر به معنای همگون بودن این دو نیست بلکه به معنای هم مرام بودن این دو خونخوار است. صد البته یکی ممکن است بیشتر خون ریخته باشد و یکی کمتر. اما اینکه این مقایسه چه ارتباطی به تعصب مذهبی دارد (آن هم برای ما که به هیچ مذهبی تعلق نداریم) الله اعلم. به فرض هم که بنده مذهبی بوده و شیعه یا سنی باشم. ربطش به گفتار ما چیست و کجا سخنی از مقایسه اسلام با رفتار جلاد هخامنشی داشتیم؟ خوب است ما هم تعصب باستانگرایی صرف دوست عزیزمان را نشان دادیم که مخالفت با چند شاه را (البته آن شاهی که ایشان دوست دارد) مخالفت با فرهنگ ایران می داند.
به سخنان دیگری از شما بنگریم: (ولی فقیه ........ سنت ها و فرهنگی را تبلیغ میکند که ربطی به فرهنگ ایرانی ندارد و در بسیاری از مواقع فرهنگ ایرانی و سنت های ایرانی مانند نوروز را تحقیر می کنند.)
من نمی دانم ایشان تا به حال یک کتاب از سعدی و حافظ و مولانا و خاقانی و سنایی و عطار و ابوعلی سینا و فردوسی و نظامی و ابوریحان و بیهقی و مولی صدرا و میرفندرسکی و میرداماد و طبری و بلاذری و بخاری و الی ماشاءالله نویسنده و شاعر کهن ایران نخوانده که می گوید فرهنگ اسلامی ربطی به فرهنگ ایرانی ندارد؟ خوب شد شما در ایران سِمت اجرایی فرهنگی ندارید وگرنه تیغ سانسور به دست می گرفتید و هر چه در مدح اسلام و قرآن و پیامبر می یافتید سانسور می کردید. ربط ندارد یعنی چه؟ پس در عمر خود چه خوانده ای؟ کتابناک علاوه بر قابلیت نظر گذاشتن، قابلیت دانلود کتاب را هم دارد. بخوانید مرد مومن!
این را هم اگر آدرس و تاریخ دهید که کی و کجا ولی فقیه سنت نوروز را تحقیر کرده مزید امتنان خواهد بود. وقت خوش
بهتره اول تعربفی از نقد وجود داشته باشه مگر تا قبل از حدود 100 سال گذشته تعریفی از پدوفیلیا وجود داشته که باستان گرایان به پیامبر اسلام نسبت میدن؟ اتفاقا در بین همین مدعیان حقوق بشر در دوره اخیر پدوفیل های شاخصی در اومده همین الان هم وضعیت دختران کم سن و سال در غرب رو میشه بررسی کرد و به ادعاهای بعضی جواب داد برای شما سن عایشه مهمه خب برید منابع مختلف رو ببینید تا درستی اون رو بسنجید البته اگر صادقید اعلامیه حقوق بشر نمایشی بیش نیست مگر امریکا و بریتانیا و فرانسه که سردمدار تبلیغ اون هستند کم جنایت کردند یه مثالش چندی پیش فرانسه جمجمه تعدادی از رهبران مبارز الجزایر که سر بریده شده بودند رو به الجزابر برگردوند اون هم بعد از درخواست های متعدد موزه جمجمه از الجزایری ها دارن این نماد وحشی گری نیست ؟چرا در این اعلامیه لغو استعمار و قیومیت دیده نشده حتی قیومیت به رسمیت هم شناخته شده؟ اسلام اصول مشخصی داره و انعطاف اون هم بالاست این خرافه نیست عده ای میگن هرچی ما بگیم درسته اگر قبول کنید میشید منعطف اگرنه متعصب و خرافی اما وقتی به مطالبشون نگاه کنی این تعصب در خودشون نمود بیشتری داره متاسفانه بعضی معانی کلمات رو درست نمیدونن دروغ زمان داریوش بد بوده الان هم همین طور رباخواری اون زمان با حالا چه فرقی داره به غیر از تغییر شیوه ها ؟ اصلا چرا انقدر شورش در زمان هخامنشیان زیاده جز اینه که از دلایلش باج های سنگینیه که میخواستن خود کوروش مگر در منشورش نمیگه شاهان کشورهای غرب باج سنگینی آوردند پاهای من هم بوسیدند این باج از کجا اومده خیلی جالبه که به این میگن حقوق بشر بعد در زمان اسلام که بحث اسلام آوردن یا جزیه بود میگن ضد بشری و متعصبانه حالا کاری به دلیل حمله به بابل نداریم که خودش مورد شگفتیه در مورد بعد اشاره حضرت علی به فرزند زمانه خود بودن برای جواب بعضی کافیه خیلی جالبه مثال رژیم اسد : یعنی سردمداران اعلامیه حقوق بشر هر جنایتی در هر کجای دنیا خواستند بکنند و دیگران دم نزنند که حضرات و سلطنت طلبان دنباله رو ناراحت نشن مثال بروز اون هم جنایت استرالیایی ها در افغانستان هست جالب تر اینه که همه مخالفان داریوش هم میشن مثل ریگی حالا باید پرسید حضرات از کجا اینو فهمیدن؟ رژیم عربستان و ترکمنستان مورد حمایت سردمداران دموکراسی هستن پایگاههای نظامی امریکا در این دو کشور یک نمونه کوچک اون هست . مثال ها در مورد تخریب در تاریخ ایران باستان هم هست یه موردش مورخین به رفتار ساسانیان با آثار اشکانیان اشاره میکنن البته یه عده اگر مسلمانان کاری هم نکرده باشن داستان سرایی خودشون رو دارن اتفاقا اگر بررسی غیر متعصبانه بکنیم می فهمیم چه کسانی با غلظت بیشتری دیگران رو بر نمی تافتن . در تاریخ علمای شاخصی بودن که ولایت فقیه رو قبول نکردن حتی اونهایی هم که اون رو قبول داشتن در نحوه اجرا با هم اختلافات زیادی داشتن حتما این شیوه فعلی مشکلات جدی داره ولی اگر سنت ایرانی شاهنشاه شاه شاهان و از این قبیل چیزهاست مطمئنا مشروعیت اون بیش از ولایت فقیه نیست
برای امثال من محمد و داریوش و کوروش همه شخصیت های تاریخی هستند و نقد پذیر هستند
و تا قبل از قرن حاضر مسلمانی به خود زحمت نمی داد که تلاش کند سن عایشه را کم و زیاد کند و سنت رسول ادامه داشت و باعث تحول در جامعه نشد.
بشر هموساپینس بتدریج متمدن شد و دستاوردهای بشری را کسب کرد
اخلاقیات و اعلامیه جهانی حقوق بشر محصولی این جهانی است و مادی که به وسیله نخبه گان در آن بحث شده و در آینده قابل اصلاح و تغییر هستند و با قوانین مذهبی (مثلا اسلام) متفاوت هستند زیرا خرافی نیستند و متعلق به زمان و جغرافیایی خاص نیستند قوانین مذهبی قدرت انعطاف با شرایط روز را ندارد.
چیزی که چنگیزخان را از پیغمبر اسلام ممتمایز می کند این است که میراث چنگیزخان در مغولستان نمادین است امروزه مغولستان یکی از پویا ترین دموکراسی های دنیا را دارد و قوانین یاسا چنگیز قوانین آن کشور نیست اما در مورد محمد ، مسلمین دست به انکار یا توجیه می زنند و برای حل یک مساله اجتماعی و حقوقی بجای در نظر گرفتن شرایط روز حل مشکل را در لابه لای آیات قرآن و حدیث می جویند. مثلا این افراد حاضر هستند در رکاب بشار اسد بجنگند و همدست رژیم جمهوری اسلامی شوند. اما از مجازات امثال ریگی در دوره داریوش یکم انتقاد می کنند. این اختلاف بین چنگیزخان و محمد باعث شده امروزه مغولستان یک دموکراسی پویا باشد اما خاومیانه اسیر نظام های خودکامه سعودی و جمهوری های سوریه و افغانستان و طالبان و ترکمنستان و اسلامی و ... باشد
الزاما موافق نیستم اسلامیست ها دوست ایرانیان نیستند بارها شده در بحث های مختلف بدون اینکه ذکری از ایران قبل از اسلام شود دوستان اسلام گرا شروع به تخریب فرهنگ گذشته می کنند تا فرهنگ اسلامی را بهتر نشان دهند نمونه آن نیز در این بحث آشکار است
که دوستی چنگیز خان و کوروش را در یک ردیف قرار داد هرچند نیک می داند فاصله آنان چهقدر زیاد است چه از نظر زمانی چه عملکردی اما تعصب مذهبی وی باعث می شود میراث گذشته را تحقیر کند.
بنی امیه و بنی عباس از ساسانیان الگو گرفتند و آموختند و حتی با میراث آنان رقابت کردند اما دوست دار ساسانیان نبودند و حتی تلاش هایی برای نابودی طاق کسرا کردند و همچنین اهرام مصر
ولی فقیه نیز هیچ شباهتی با شاه ندارد زیرا یک تعصب مذهبی که به فرهنگ و تاریخ ایران ارتباط ندارد و سنت ها و فرهنگی را تبلیغ میکند که ربطی به فرهنگ ایرانی ندارد و در بسیاری از مواقع فرهنگ ایرانی و سنت های ایرانی مانند نوروز را تحقیر می کنند. دستگاه ولی فقیه مشروعیت اخلاقی و تاریخی در ایران ندارد.
(شما معتقدید که خشونت مذکور در بیستون، رویه هخامنشیان بوده است. اگر رویه ای تا این اندازه سبوعانه و دارای درنده خویی بوده، پس عرض بنده برخلاف نظر شما تمثیلی ناروا نبوده، بلکه کاملا روا بوده است. )
خیر جناب خونیرث. من گفتم رویه زمانه هخامنشیان بوده است. عصری که آنها در آن زندگی کردند یعنی جهان باستان و این رویه حتی تا اواخر قرون وسطی نیز ادامه داشته است. هخامنشیان هم انسان های زمانه خود بودند و قطعا تعدادی از خصلت های زمانه خود را بکار میبرند. اما چنانکه من گفتم تعداد اینها بسیار کم است و من میتوانم از نمونه های ابراز وحشت به چند بند در کتیبه بستون اشاره کنم. اما در قلمروی آشوریان و فراعنه مصری، مدام آثار از وحشت و خون مبینیم که شاهان اشور و فراعنه با افتخار آن را روی کتیبه نقل میکنند (کشتار مردم بیگناه) و روی کاخ ها و مجسمه ها زدند. یونانیان و رومیان هم مشخص است از نمایش های گلادیاتوری. چه بخواهیم چه نخواهیم، هخامنشیان نسبت به زمان خود نرم خو تر و نمونه تر بوده اند.
(معنای این سخن شما برای من گنگ است. فرمودید: (کشتار ولی بسیار تقبیح کننده است. که من اصلا ندیده ام هخامنشیان مرتکب آن شوند))
من واقعا ندیده ام (فکر کنم باید یک لفظ بدون سند محکم اضافه میکردم) هخامنشیان مرتکب کشتار و نسل کشی مردم بیگناه بشوند. حتی در خشن ترین و مجنون ترین شاهان آن (کمبوجیه و اردشیر سوم) نیز من نمونه ای ندیدم مردم بیگناه بی رحمانه کشتار و غارت شوند. بحث سرکوب دو شورشی جداست که خدا میداند آنها چه جنایت هایی که مرتکب نشده اند. البته تاکید دارم اگه منبع محکمی دارید حتما نظرم عوض میشود. قضیه پوریم رو که خودتان اشاره کردین اصلا سند محکمی ندارد و با هزاران دلیل میشود آن را رد کرد.
(تفاوت در تقبیح عملکرد البغدادی و چنگیز را در مدرنیته دانستید.)
خیر من نگفتم چون ان در مدرنیته بوده است و آن نبوده جنایت را میتوان توجیح کرد. من گفتم باید اعمال را در مقایسه با خود زمان بسنجیم که ببینیم چقدر قبیح است. جنایت که جنایت است. مثلا داریوش، کاری که با فرورتیش کرد یا بهرام دوم با مانی، در زمانه الان انجام شود بسیار قبیح است. اما اگر با زمان خود بسنجیم میبینیم که در مقایسه با معاصران خونخوار رومی و چینی و سلف های آشوری خود، اصلا در آن حد کارهای قباحت آمیز نکرده اند. البته من باز هم میگویم، تنبیه چند شورشی، جنایت حساب نمیشود از نظر من. جنایت یعنی کشتار بی رحمانه مردم بی گناه و نابودی فرهنگ و زبان یک ملت. کلمه جنایتکار کلمه ای است که باید با احتیاط به یک شخصیت داد.
اصلا اعمال داریوش را نمیتوان نه با بغدادی مقایسه کرد نه چنگیز.
(حدس می زنم ۱۰۰ سال بعد اگر خدای ناکرده جنایتی عظیم روی دهد، کسی پیدا شود و ملاک و معیار تقبیح خشونت را سال ۲۱۰۰ بگیرد و در پاسخ چون منی، استدلال کند که نخیر، آن زمان البغدادی هم بود و خشونت آنچنان قبیح نبود که الان هست!)
من اتفاقا میگویم اعمال هر شخص را باید با معیارهای زمانه خود بسنجیم. بغدادی را با زمان همان عصرش، چنگیز را بر عصرش، بعد لقب جنایتکار بدهیم. شما دارید میگید منظور من این است که باید با زمانه خود بسنجیم معیار جنایت را. الان در زمان البغدادی، او یک جنایتکار است. چون اعمالی بسیار شنیع مرتکب شده است که از معاصران خود پیشی میگرد
البته داریم وارد بحثی شبه فلسفه میشویم و تا حدی از دایره تاریخ خارج میشویم.
نقل از khwanirath
(آن شرق شناسانی که به ادعای قربانی کردن آدمیزاد توسط خشایارشا تشکیک کرده اند چه کسانی هستند؟ دو سه نفرشان را نام ببرید.)
یکی از نخستین کتاب هایی که تحلیل خوبی از قربانی کردن در ایران باستان ارائه داده است، کتاب های دکتر شروین وکیلی است. 1. اسطوره معجره یونانی (ص990 بع بعد)، 2. داریوش دادگر (733، 825 - 826، 844)
دیگر کتابی که البته کمتر به این موضوع پرداخته است کتاب شاهنشاهی هخامنشی پیر بریان است که در پانویس ها در جلد دوم این قضیه را تحلیل کرده است عرچند نتیجه مشخصی نگرفت و شما میتوانید این نکات را در ص1433 تا 1434 بخوانید. اگر بخواهید عکس تمام اینها را در تلگرام میفرستم.
در کتاب ۱۹، بند۱ ژوستینین نیز منع قربانی کردن انسان از سوی داریوش به کارتاژیان ابلاغ شده است.
البته خیلی از کتب تحلیل خاصی از این قضیه زنده به گوری نکرده اند و بنطر میاید چون خود یونانیان رسم زنده بگوری داشتند، این را به پارسیان هم نسبت دادند. آن قضیه که گفتید پلوتارخوس گفته پارسیان زنده بگوری میکنند، در حقیقت چنین است: ولی درهمین روزها هفستیون به مرض تب مبتلا گشت ….این ناپرهیزی و افراط چند روز بعد باعث مرگ او شد. اسکندر نتوانست این فقدان را به طور اعتدال تحمل کند اولا امر کرد یال‌های تمام اسبان را چیدند و کنگره‌های برج و بارو را برافکندند. بعد طبیب بدبخت را به امر او به صلیب کشیدند و امر کرد که نی و هیچ نوع الت موسیقی ننوازند این وضع ادامه یافت تا آنکه غیب‌گوی امون از طرف ژوبیتر گفت که هفستیون را نیم خدا بدانند و از برای او قربانی کنند. بالاخره برای اینکه در جنگ تسلی بیابد به مملکت کوسی‌ها رفته، پس از مطیع کردن آنها برنامه‌ی شکار انسان ترتیب داد و امر کرد تفاوتی بین زن و مرد، بزرگ و کوچک نگذاشته همه را از دم شمشیر بگذرانند و این قصابی وحشت انگیز را قربانی دفن هفستیون نامید!» (پیرنیا ۲/ ۱۳۶۰، به نقل از پلوتارک، سکندر بند۹۹) درحقیقت قربانی کردن مربوط به اسکندر بوده است.
(سوال دوم این است که با توجه به اینکه شما را فردی اخلاق مدار می شناسم، شما قتل عام را عملی ناروا دانستید. ولی در خصوص تجاوز و کشورگشایی کورش سخنی نگفتید. مایلم در این زمینه هم نظر شما را بدانم. )
ببینید، اکثر قلمرویی که کوروش در اختیار داشت بیشتر متصرفات خود مادها بود و انتقال قدرت نیز به کوروش با خشونت زیادی صورت نگرفت. طبق استوانه نبونید، خود مادها علیه ایشتووگو شورش کردند و آن را به کوروش تحویل دادند. از طرفی کوروش ادامه سلطنت مادها است، زیرا خودش مادر مادی داشت و باقی مناطق نیز کوروش را به رسمیت شناختند. البته منبع نداریم و فقط کتزیاس از این گفته است و ناچاریم حرف او را فعلا بپذیریم.
جنگ بعدی لیدیه است. چنانکه میدانید خود لیدیه حمله را به ایران آغاز کرد و علیه ایران با بابل و اسپارت و مصر پیمان بست (هرودوت، کتاب ۱، بند ۷۷ و ۱۵۳ گزنفون، دفتر ۲، بخش ۱، بند ۵). در حقیقت کشورگشایی های کوروش در حقیقت میتوان دفاع از خود دانست. قطعا جنگ کشت و کشتاری دارد و توجیهی نیست، اما خود کوروش در عمل انجام شده قرار داشت و مجبور بود برای دفاع از کشورش وارد جنگ هایی طولانی شود. گرفنون از زبان کوروش مینویسد:
ما این کشوران به بیداد نگشوده ایم، ما به ستم دست نیانداختیم بر دیگر کشوران و به زور نتاختیم بر آنها، که بر ما تاختند دیگران و ما به پدافند خویش ایستادیم (گزنفون، دفتر ۷، بخش ۵، بند ۷۸).
علاوه بر آن، کوروش نه شاهان مغلوب را مجازات کرد نه مردم را. حتی در بابل با حمایت خود مردم توانست بدون خونریزی بابل را بگیرد. در خود استوانه شرح همه ماجراها و نارضایتی بابلی ها و چگونگی فتح آن آمده: [نبونئید] بردن نذورات را (به پرستشگاه‌ها) برانداخت. [او (همچنین) در آیین‌ها (به گونه‌هایی ناروا) دست برد. اندوه و ناشادمانی] را به (= در) شهرهای مقدس بپیوست. او پرستش مردوک پادشاه خدایان را از دل خویش بشست. کسی که همواره به شهر وی (= شهر مردوک = بابل) تباهکاری روا می‌داشت (و) هر روز [به آزردن (آن) سرزمین دست (می‌یازید)، مردمانش] را با یوغی بی آرام به نابودی می‌کشانید، همه ی آنها را. در (برابر) خشم وی (= مردوک) او (= نبونئید پادشاه بابل) آنان (= پیکره‌های خدایان) را به بابل فرا برد. لیک مردوک، [آن بلند پایه که آهنگ جنگ کرده بود]، از بهر همه باشندگان روی زمین که جای‌های زندگیشان ویرانه گشته بود، و (از بهر) مردم سرزمین‌های سومر و اکد که (بسان) [کالبد] مردگان (بیجان) گشته بودند، او (= مردوک) از روی اراده و خواست خویش روی به سوی آنان باز گردانید و بر آنان رحمت آورد و آنان را ببخشود. (مردوک) در میان همه سرزمین‌ها، به جستجو و کاوش پرداخت، به جستن شاهی دادگر، آنگونه که خواسته ی وی (= مردوک) باشد، ‌شاهی که (برای در پذیرفتن او) دستان او به دست خویش گرفت. او (= مردوک) کورش، پادشاه شهر انشان را به نام بخواند (برای آشکار کردن دعوت وی) و او را به نام بخواند (از بهر) پادشاهی بر همه جهان (استوانه کوروش بزرگ، بند‌های ٧ تا ١٣).
بسم الله
نقل از khwanirath
(استدلال شما در خصوص نبود ماجرای قربانی کردن آدمیزاد توسط خشایارشا هم عجیب است. چرا درست نیست؟ چون در منابع ایرانی نیست! سخن پلوتارک هم هست!)
ببینید اولا خود شرق شناسان و مورخان هم به این گفته هرودوت شک دارند و آن را افسانه پردازی این مورخ به شمار آوردند. علاوه بر این هیچ اثری از قربانی کردن انسان در الواح گلی به افتخار خدایان موجود نیست. اما در قبالش الواح زیادی از قربانی کردن حیوانات برای خدایان وجود دارد. اگه قربانی کردن انسان رسم بود، چرا هیچ لوحی بدست نیامده آن را تایید کند؟ درضمن من بخاطر ندارم پلوتارخوس درباره خشایارشا کتابی نوشته باشد. اتفاقا وی در بخش اسکندر، خشایارشا را دارای فطرتی نیک دانسته است که از زبان اسکندر بیان شده است.
(آنچه در وصف خشونت این طایفه عرض کردم یک رویه بوده یا یک استثنا؟ لابد آنقدر مایه فخرفروشی بوده که داریوش در کتیبه اش آنرا یاد می کند!)
بی شک یک رویه مخصوص زمان خودشان بوده. که البته در پسین هم ادامه یافته است. نمونش تقدیر نادرشاه افشار و شاه اسماعیل از تیمور لنگ بوده است و کشتارهایی که آنها می‌کردند الهام از سیره او بود و این مختص برهه همان زمان بوده. ستایش خونریزی در تمام تاریخ بوده است و با آمدن مدرنیت کنار رفته. لازم بذکر است استفاده از خشونت و ترساندن رقبا از اندرزهای سیاست نامه نویسانی چون ماکیاولی بوده است تا رعیت را هراسان نگه دارند. هخامنشیان از این قاعده مستثنی نیستند. اما نسبت به پیش و حتی پس از خود در الگوی استفاده کم از خشونت در انظار عمومی نمونه هستند. ما نمونه ای از ابراز خشونت جز در چند بند از کتیبه بیستون نمی‌بینیم. اگر اشتباه می‌گویم شما راهنمایی کنید.
(این اصطلاح (زمان متناسب خود) بیشتر به ماستمالی جنایات تاریخی شباهت دارد تا ادله و استدلال. بفرمایید چرا الان عمل ابوبکر بغدادی را تقبیح کنیم ولی اعمال چنگیز را نه؟)
انتقاد که باید کرد. اصولا قتل عام کار بدی است. البته برای من کلا مجازات خائنان محلی مهم نیست. کشتار ولی بسیار تقبیح کننده است. که من اصلا ندیده ام هخامنشیان مرتکب آن شوند. اما از مقایسه کردن باید پرهیز کرد. زمانه بغدادی و چنگیز و محیط زندگی آنها بسیار متفاوت است. بغدادی در مدرنیته بدنیا آمده است. اما داریوش و هخامنشیان در برهه عصر خونین باستان که سلف های آنها، آشوریان و دیگران چه جنایت ها که نکردند. و سلسله های بعدی نیز کشتارهارا ادامه دادند. هخامنشیان در نشان دادن خشونت کم و احترام به عقاید ملل مغلوبه (همان چیزی که شما می‌گویید فضیلت نیست) حداقل در جهان باستان نمونه بوده و به این خاطر باید تحسین شوند.
البته من برخلاف شما مجازات چند فرمانده شورشی را جنایتی بزرگ نمی‌دانم. جنایت بزرگ برای من قتل عام است، نابودی فرهنگ دیگران. اینکه چند فرمانده شورشی که معلوم نیست چه جنایت ها خودشان نکرده اند، به شخصه برای من جنایت نیست. البته برای من. چون هر حکومتی می‌کرد.
شما سلسله دیگری در جهان باستان (و حتی قرون وسطی) به من نشان بدید کمتر از هخامنشیان خشونت نموده باشد.
درود بر شما
بنده هیچ تاکیدی بر صحت این روایات تاریخی ندارم و به شخصه هم نسبت به عموم این ادعاها بدگمانم. بندتو کروچه معتقد بود که تاریخ، یکسره تاریخ معاصر است. سوء تفاهم نشود. بنده نه می توانم ادعای ویل دورانت در خصوص دوکرجی کردن مخالفان را تایید کنم و نه تکذیب! نه ادعای هرودوتوس درست است و نه نادرست. در این میان یک قطعیت برای نشان دادن توحش هخامنشیان وجود دارد و آنهم داریوش است.
شما معتقدید که خشونت مذکور در بیستون، رویه هخامنشیان بوده است. اگر رویه ای تا این اندازه سبوعانه و دارای درنده خویی بوده، پس عرض بنده برخلاف نظر شما تمثیلی ناروا نبوده، بلکه کاملا روا بوده است.
این سخن شما که (شاهان هخامنشی نیز مجبور بودند برای جلوگیری از شورش های بیشتر ایجاد هراس و اعلام اقتدار بود) یعنی هدف، وسیله را توجیه می کند. جالب است که ذهن ایرانیان در طی این ۲۵۰۰ سال تغییر نکرده و حاکمان فعلی ایران نیز دقیقا -و بطور مطلق عینا- همین رویکرد را دارند. وقتی فردی چون شما آن را تایید می کند یعنی نه تنها حاکمان، بلکه برخی از مردم ایران نیز چنین می اندیشند.
اینهمه جنگ و خونریزی داریوش در بیستون و تاختن به جابلقا و جابلسا (استفاده کم از خشونت در انظار عمومی) است؟ فراموش نکنیم که علاقه زیاد به چیزی ما را از انصاف دور نسازد.
معنای این سخن شما برای من گنگ است. فرمودید: (کشتار ولی بسیار تقبیح کننده است. که من اصلا ندیده ام هخامنشیان مرتکب آن شوند). اگر منظور از ندیدن، همان نخواندن است، ادعاهایی در خصوص پوریم مطرح هست -که از قضا این یکی را هم نه می توان تایید نمود و نه تکذیب. پس اینطور نیست که نتوان دید.
تفاوت در تقبیح عملکرد البغدادی و چنگیز را در مدرنیته دانستید. براستی و به معنای واقعی کلمه معیاری من در آوردی است. من هم می توانم هر جنایتی پس از ظهور اسلام را تقبیح کنم و معیار را اسلام بگیرم. یا مسیحیت حتی! حدس می زنم ۱۰۰ سال بعد اگر خدای ناکرده جنایتی عظیم روی دهد، کسی پیدا شود و ملاک و معیار تقبیح خشونت را سال ۲۱۰۰ بگیرد و در پاسخ چون منی، استدلال کند که نخیر، آن زمان البغدادی هم بود و خشونت آنچنان قبیح نبود که الان هست!
ضمن اینکه خاضعانه هیچیک از استدلال های شما را -جز ادعایتان در خصوص پلوتارک که قاعدتا حضور ذهنتان از پیرمردهایی چون من بیشتر است- نپذیرفتم، دو سوال از حضرتعالی دارم.
سوال نخست من از شما این است که آن شرق شناسانی که به ادعای قربانی کردن آدمیزاد توسط خشایارشا تشکیک کرده اند چه کسانی هستند؟ دو سه نفرشان را نام ببرید که بدانم چه گفته اند.
سوال دوم این است که با توجه به اینکه شما را فردی اخلاق مدار می شناسم، شما قتل عام را عملی ناروا دانستید. ولی در خصوص تجاوز و کشورگشایی کورش سخنی نگفتید. مایلم در این زمینه هم نظر شما را بدانم.
رستگار باشید
یک توهین زشتی هم به پیغمبر اسلام کردید. فکر می کنم بهتر است هر کسی اندازه کلام خود را دریابد و بعد آن را بکار ببرد. مطابق آیه ۶ سوره شریفه نساء، ازدواج با خردسالان حرام است.
وابتلوا الیتامی حتی اذا بلغوا النکاح
و یتیمان را بیازمایید تا بلوغ ازدواج یابند.
اتفاقا آیه شریفه انحصارا از بلوغ جسمی هم صحبت نمی کند. در نتیجه همه انواع بلوغ -عقلی، جسمی، عاطفی، اخلاقی و...- را شامل می شود. در همین تارنگار و در ذیل کتاب (رضاشاه پهلوی در ترکیه)، برادر ارجمند جناب mt1397 بدرستی ادله معتقدین به ازدواج پیغمبر اعظم با کودکی خردسال را رد کردند. آنقدر استدلال های ایشان متقن و حکیمانه است که به گمانم می توان برای نخستین در مسئله ای در علوم انسانی به قطعیت رسید.
جهت اطلاع بیشتر به گفتگوهای ذیل این کتاب مراجعه بفرمایید:
https://ketabnak.com/book/103080/%D8%B1%D8%B6%D8%A7%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D9%BE%D9%87%D9%84%D9%88%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%AA%D8%B1%DA%A9%DB%8C%D9%87-%D8%A8%D9%87-%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%A7%D8%B3%D9%86%D8%A7%D8%AF-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%DB%8C
در هر حال هم شواهد تاریخی مبنی بر عدم وقوع چنین مسئله ای و هم دستور الله تعالی بر عدم جواز آن است.
این هم سخن ناصحیحی است که بچه بازی در فلان زمان بی اشکال یا کم اشکال است. اینگونه نیست و این اقدام در همه زمانها ناصحیح و نادرست است. اگر هزار دلیل برای توجیه یک کار اشتباه بتراشیم، هزار و یک اشتباه انجام داده ایم.
نفی نمی کنم که مغز عده ای از مسلمین در ۱۴۰۰ سال پیش مانده است. ولی این شامل همه مسلمین نمی شود و مسلمانان بدون مذهب، به روایات و احادیث استناد نمی کنند و ملاک ایشان نظرات جاودانه خداوند تبارک و تعالی است که هنوز هم همانی است که از نخست بوده است. نظر خدا در قرآن، نظر ۱۴۰۰ سال پیش او نیست. نظر اکنونِ اوست. باز آن دسته از مسلمین متحجر، در رفتار و گفتار یک انسان مانده اند که او را پیام آور خدا و الگو می دانند. گیر کردن در نظر چهارتا حقوقدان به نام منشور حقوق بشر دیگر نوبر است.

فرمودید که اقدامات داریوش و اردشیر (منجر به بهتر شدن تمدن و مدنیت جهانیان شد). نپذیرفتن سخن شما ساده نیست و رد کردن آن دشوار است. باز می گردد که چه تعریفی از تمدن داریم. مجموعه شهرنشینی و پیدایش خط و تجهیزات نظامی و پیدایش چرخ و توسعه کشاورزی و ... همه و همه زیر مجموعه تمدن است. ولی اینکه اقدامات ایشان از ما انسان بهتری ساخته باشد بسیار مورد تردید است.
مهم هم نیست که بند سوم اعلامیه جهانی حقوق بشر در خصوص حق حیات چیست و مهم نیست که صدر تا ذیل آن چیست. مهم این است که خداوند جواز قتل کسی که قاتل نیست را صادر نکرده و اقدامات آن شاهان هخامنشی جنایت مطلق بوده، هست و خواهد بود.

فرمودید که اقدامات داریوش و اردشیر (منجر به بهتر شدن تمدن و مدنیت جهانیان شد). نپذیرفتن سخن شما ساده نیست و رد کردن آن دشوار است. باز می گردد که چه تعریفی از تمدن داریم. مجموعه شهرنشینی و پیدایش خط و تجهیزات نظامی و پیدایش چرخ و توسعه کشاورزی و ... همه و همه زیر مجموعه تمدن است. ولی اینکه اقدامات ایشان از ما انسان بهتری ساخته باشد بسیار مورد تردید است.
مهم هم نیست که بند سوم اعلامیه جهانی حقوق بشر در خصوص حق حیات چیست و مهم نیست که صدر تا ذیل آن چیست. مهم این است که خداوند جواز قتل کسی که قاتل نیست را صادر نکرده و اقدامات آن شاهان هخامنشی جنایت مطلق بوده، هست و خواهد بود.
یک توهین زشتی هم به پیغمبر اسلام کردید. فکر می کنم بهتر است هر کسی اندازه کلام خود را دریابد و بعد آن را بکار ببرد. مطابق آیه ۶ سوره شریفه نساء، ازدواج با خردسالان حرام است.
وابتلوا الیتامی حتی اذا بلغوا النکاح
و یتیمان را بیازمایید تا بلوغ ازدواج یابند.
اتفاقا آیه شریفه انحصارا از بلوغ جسمی هم صحبت نمی کند. در نتیجه همه انواع بلوغ -عقلی، جسمی، عاطفی، اخلاقی و...- را شامل می شود. در همین تارنگار و در ذیل کتاب (رضاشاه پهلوی در ترکیه)، برادر ارجمند جناب mt1397 بدرستی ادله معتقدین به ازدواج پیغمبر اعظم با کودکی خردسال را رد کردند. آنقدر استدلال های ایشان متقن و حکیمانه است که به گمانم می توان برای نخستین در مسئله ای در علوم انسانی به قطعیت رسید.
پادشاه پارسی داریوش یکم
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک