رسته‌ها
هنر بدون زیبایی
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 15 رای
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 15 رای
تالیف و گردآوری: آرش قربانی

این مجموعه میخواهد نشان دهد: کار هنرمند دیگر نه نمایش زیبایی بلکه نمایش فقدان زیبایی است
نشرالکترونیک: MindMotor
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
93
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
0000000
0000000
1389/11/21

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی هنر بدون زیبایی

تعداد دیدگاه‌ها:
7
ببخشید بابت متوالی نبودن نوشته ها، این کامنت یکی بود! ثبت نمیشد! دوتا شد! :-)
جناب دبیرزاده!
و
نوشته ی نخست شما برای من سوال بزرگی ایجاد کرد! و شما رو به همون ارجاع میدم و معذورم از مباحثه ی بیشتر، انشاالله در فرصتی مغنتم تر:
"در حالیکه براستی مردم شهرنشین و فرهیخته و سالم، بطور نهادی و طبیعی ، به آن گرایش دارند تا هر جا که هماهنگی و نظم و سیمتری (تقارن) و روشنی و ملودیک باشد را زیبا بدانند و از هر چه که ناهنجار و ناهماهنگ و بی نظم و تاریک باشد گریزان و ترسان باشند ، پس من بر این باورم که شناخت زیبایی و جدایی آن از زشتی، نهادی است نه نسبی.""
جنابعالی، بزرگوار، خودتون در این بند ، خودت خودتو رد میکنی و به تناقض رسیدی!!...از نهاد میگین! ولی اونو در "شهرنشینی" و "فرهیختگی" و " سلامت" تعریف میکنی؟! نمیدونم تعریف شما از این واژه ها چیست؟! بجز هویت! که ارتباطی با نهاد نداره(گویا در نگاه کلی و جهان بینی شما، نهاد می بایست چیزی مشترک باشد)
شاید تعاریف ما از نهاد متفاوت باشه. ولی تا جایی که بنده اطلاع دارم، نهاد مربوط به همه ی انسان هاست و کاربردش برای رسوندن حرفتون و با توجه به جهان بینی شما، در اینجا به زعم من، اشتباه محسوب میشه! چون اگر به نهاد و این چیزها معتقد هستید، چطور فقط صنف و قشری درباره اش میگین؟!..مواردی که شما ذکر کردید تعریف خیلی عجیبی از قدرت تشخیص زیبایی شناختی در انسانها است: یعنی اگر شخصی فاقد کدهای مذکور از سوی شما باشه( البته با تعریف خودتون) این انسان تفاوت و وجه تمایز زشت و زیبا رو نمیدونه!! یا اگر حرفی میزنه یا اثری هنری خلق میکنه، قابل تامل و دیدن و گوش کردن نیست، اون هم با این تواتری که تعاریف مذکور هنری دارند!!
شاید بهتر می بود بجای این واژگان از : انسان معنادار یا ، حضور ادارکی - حسی جسمانه ای، حضور انسانی...یا ترکیب های دیگه ای استفاده بشه!...غیر از این، تعریف زیبایی شناسی، بدین سان، همان تعریف ایدئولوژیک است. و دیگه چرا از مولف کتاب مورد بحثمون ایراد میگیرید؟!
من هم پیشترها با هنر قلبی و حسی و شهودی و هنر برای هنر خیلی موافق بودم و هنوزم علاقه شخصیم به همین سمت کشیده میشه.ولی برای خاتمه جمله ای از همون مارکوزه که زیادم ازش خوشم نمیاد ذکر میکنم:هنر یعنی حس بخردانه و خردی که حسی شده!!...به هیچ وجه منظورم این نیست که باید منطبق بر مکاتب آنوری باشیم ولی به نظر میرسه این سنخ هنر بشدت در کشور ما نایاب، چون آدم های مورد نظر شما که شهودی داشته باشند یا حرفشون آنقدر نخبه باشه کم گیر میاد و در نتیجه تاثیرات کم و کم تر میشه و اوضاع معلوم الحال فرهنگی ما! کافی است به تولیدات سالانه ی هنری ما در همه ی شاخه ها نگاهی بیاندازید : موسیقی و سینما و داستان و شعر و رمان . تا جایی که نویسندگان و فیلمسازان، کم دانشی و کم اطلاعی و مطالعه نداشتن براشون، حتا در حوزه ی فعالیتشون، نوعی ارزش محسوب میشه!! و بر اون پافشاری میکنن ( اینو دقیقا از تجربه های شخصیم ذکر کردم چون شغلم در ارتباط یا این بزرگواران است). هنرمندان ما متاسفانه حتا جامعه خودشون رو نمیبیند!!...اینجور آدم ها خیالتان راحت از شهودشان هم چیزی پیدا نمی شود.
سپاس و خوشحال شدم از هم صحبتی با شما. موفق باشید.
جناب دبیرزاده!
پوزش مجال اندکی است برای بحث.
دوست عزیز، صفحات 19 و 22 رو مرور بفرمایید. مراتب تعریف زیبایی کانتی، چندین گام دارد که مهم ترین و دندان گیرش وجه تمایز میان "امر زیبا" و "امر والا" ست. خب این بنده خدا ، مولف این متن بیراه نگفته است. و علاوه بر این تاکید کرده است: «این تفاوت تا حدود زیادی به بحث کانت از تفاوت "امر والا" و "امر زیبا" باز میگردد»، مولف یه ارتباط برقرار کرده و همین تحلیلش به نظرم جای ارج نهادن داره و اینکه مزخرف نبافته.
کانت (قطعه ی 48 کتاب سنجش داوری): «یک زیبایی طبیعی، چیزی زیباست؛ یک زیبای هنری بیان زیبای یک چیز است»!
امر والا و "و نه زیبا": والا آن است که به طور ناب و ساده و عظیم باشد. در حالیکه امر زیبا به یک مورد محدود می شود و چیزی است متعین و کرانمند، امر والا نامحدود است.
حالا میریم تو تعاریف زشت و زیبا که خودش یه رمان!
اما به نظرم مولف "فتوا" نداده! که اگر هم اینکارو بکنه و حتا سلیقه ی شخصیش رو وارد متن بکنه و چیزی رو تبلیغ کنه ولی با استدلال جهان بینی خودشو ارائه بده،چه اشکالی داره؟! این کار رو همه ی مولفین به اندازه انجام میدن...و ما میتونیم بخونیم و تحلیل کنیم، پذیریم یا نپذیریم. نکته ی جالب توجه ابن کتاب برای من :مفید و مختصر و سادگیش هست! و نه اینکه حتما و به طور قطع به یقین مو بمو باهاش موافق باشم. این سنخ نوشته ها از سوی مولف های ما به شدت کم گیر میاد!! علاوه بر اینکه از نظریات دیگران استفاده می کنند و هزار صفحه کتاب درمیارن، ولی قادر نیستند فصل مشترکی بینشون ایچاد بکنن و همچنین یه حرفی بزنند که به درد بخوره و کاربردی دز شناسایی آثار هنری داشته باشه.بیشتر سیاه مشق محسوب میشه.و فقدان تحلیل مشکل بزرگی ست! ما بیشتر با حفظیات درگیریم!
اتفاقا من هم، زیاد دلخوشی از مکاتبی که شما ذکر کردید به هیچ وجه ندارم ولی هیج وقت نه از تاثیرگذاریشون چشم پوشی می کنم و نه از حرفهایی که زده اند.
به جناب aknon
هموطن ،اینکه کسی دیدگاهی دگرگون داشته باشد هیچ عیبی ندارد و حتی سازنده است بشرطی که حکمهای فتواگونه صادر نکند،و برای هنرمندان دستور و قانون وضع نکنند.
از دیرباز میدانسته اند که نمیتوان برای هنر قانون و دستور بگذارند و زیبایی در چشم بیننده و گوش شنونده است، اما افسوس در مکتب فرانکفورت (که این کتاب بازتاب هنر نگاره گری آن است) با منشی دگماتیک ، زیبایی های هنری کلاسیک را محکوم میکنند و تنها زشتنمایی و ناهنجاری را ارزش و دستور هنری میشمارند و براستی جمله آغازین این کتاب شما (کار هنرمند دیگر نه در نمایش زیبایی بلکه در نمایش فقدان زیبایی است) نیز شعاری است که ایشان بارها در همین زمینه گفته بودند ، اگر شما کتاب را خوانده باشید ، دیدگاه پیشینم ، دقیقا در نقد گفته های کتاب بود ، سخن اصلی این نوشتار در رد زیباشناسی کلاسیک و برجسته نمودن و ستودن "فقدان زیبایی" و هنر پستمدرن بود، در این کتاب یادی از گفته های کانت شده اما ازو کژبرداشته اند زیرا کانت همچون افلاطون در بررسی زیبایی راستین هنری، آنرا پدیده ایی ترانسندنتال (فراهستی ) و دستنیافتنی میشمرد همانگونه نمیتوان زیبایی های ملودیک موسیقی چایکووسکی و بیتهوفن و متزارت و یا نگاره های بوتیچلی و دوره و .. را با واژگان و بطور منطقی فرموله کرد. و ضد آنها را همچون "موزیک جاز" را بهتر شمرد و آنرا هنر راستین شناخت ،
از زیبایی دو برداشت میتوان داشت:
1- برانگیختن انگیزه های سوماتیک (بدنی) همچون گرسنگی از دیدن نقاشی میوه ها و یا شهوت از دیدن زنان برهنه و یا ترس از دیدن نماهای زشت و ناهنجارکه خود بر پایه انگیزه غریزی و طبیعی برآوردن نیازها و نگاهداشت خود از خطر ها است
2- برانگیختن انگیزه های ذهنی و معنوی یا احساس هماهنگی با آن پدیده هنری نمایی و یا آوایی و درخوذیافتن احساس اکستاسی (فراخودرفتن ) ،
به باور من ، هنرمند باید بر پایه طبع خودش آفرینش کند و کاری با مکتبهای مدرن و پسامدرن نداشته باشد . و بیننده و شنونده نیز برای داوری کاری هنری تنها دل و اندیشه خودش را تنها سنجش بداند که ناگذیر تا اندازه ایی سوبژکتیو است
[quote='دبیرزاده']این کتاب با این جمله آغاز میشود « کار هنرمند دیگر نه نمایش زیبایی ، بلکه نمایش فقدان زیبایی است» و همین "فتوا " بود که مرا بر آن داشت تا یادداشتی در پاسخ اش بنویسم ،
نخست اینکه اگر کسی در بررسی پدیده ایی جمله ایی را با "دیگر نه..» آغاز کرد، خود همین جمله نشانگر آنست که گوینده اش ، بر این باور است که انگار حقیقت دارای برچسبی با تاریخ مصرف است و باور خود را میخواهد به دیگران نیز تحمیل کند، البته همان از رخنه اندیشه مارکسیسم فرهنگی و مکتب فرانکفورت است که همه جنبه های انسانی -اجتماعی را به بخشهای تاریخی جدا از یکدیگر بخش میکند و ارزشهای انسانی-فرهنگی را وابسته به زمانهای تاریخی محدود به خود میداند (ماتریالیسم تاریخی)،و براستی این نوشتار را گردآورشی از کتابهای مارکوزه- دریدا-آدرنو -نیچه ..با پیشزمینه ایی پررنگ فرویدیسم ، میتوان دانست،که همانند مکتب فرانکفورت-فرویدیست ، هنر را رهایش عقده های جنسی میشمارد و بس، و شناخت زیبایی را مفهومی نسبی و تنهابر پایه ارزشهای اجتماعی برهه زمانی می شناساند ، در این اندیشه "زیبایی هنری آرمان ("غایت" بگفته این نوشتار) نیست و هنرمند باید به زشتی ها (فقدان زیبایی) اهمیت بدهد "، باید دانست که مکتب فرانکفورت بگونه ایی منشی" ارزش ستیز" دارد ، بدین روی که: استتیک (زیباییشناسی) کلاسیک را ارزشی بورژوازی میشمرد و میکوشید تا با هنر زشتگرا (فقدان زیبایی) به جنگ بورژوازی برود ، و همه جنبه هایی که در استتیک کلاسیک زشتی و پست و فرومایه شناخته میشده را برحسته تر کند و آنرا دروازه رسیدن به مدرنیسم بداند ، انگار که مدرنیسم بخودی خود ارزشی باشد ، بدیگر سخن این منش گونه ایی جبهه گیری آنارشیستی ،نیهیلیستی بر ضد زیبایی فرهنگی و مفهوم های مطلق ستوده کلاسیک است بطوریکه ایشان آفرینش را در ویرانی ، زیبایی را در زشتی، اخلاق را در ولنگاری و هدونیسم ، میشناسند و آنرا میکوشند تا در همه زمینه ها تبلیغ و تحمیل کنند،
یکی از اسطوره های این مکتب ، مارسل دوشان بود " کاسه توالتی" را بر روی سکویی میگذاشت و با امضای آن ، این را هنر میشمرد ، یا امروزه کله گندیده جانوری را در شیشه میگذارند و آنرا در موزه هنرهای زیبا نمایش میدهند.
در حالیکه براستی مردم شهرنشین و فرهیخته و سالم، بطور نهادی و طبیعی ، به آن گرایش دارند تا هر جا که هماهنگی و نظم و سیمتری (تقارن) و روشنی و ملودیک باشد را زیبا بدانند و از هر چه که ناهنجار و ناهماهنگ و بی نظم و تاریک باشد گریزان و ترسان باشند ، پس من بر این باورم که شناخت زیبایی و جدایی آن از زشتی، نهادی است نه نسبی.[/quote]
درود بر شما جناب دبیرزاده!
الان این چیزهایی که فرمودی چه ربطی به این کتاب داشت؟!...و اینکه؛اگه قرار باشه فقط چیزهایی که ما میپسندیم، همون جوری یه تیک باشه و روی یک ریل حرکت کنه که نمیشه برادر من. بقول خودتون این کتاب "گردآورشی" از نظریات فلان و بهمان...هیچ بحثی در این مورد ندارم. چرا که کسی رو نمیشناسم تو این مملکت خودش نظریه ای پرداخته باشه؟!!...یا اگه چنین کرده در دام مطلق گرایی و تحمیل عقیده اش با چک و لگد به دیگران نیافتاده باشه.
در ضمن: چیزهایی رو که خودت فرمودی، مربوط به همون نظریه پردازان است!! یعنی اگه اینها نبودن بنده و جنابعالی نظریه ای نداشتیم که بهش بپردازیم و نمیدونستیم از چه زوایایی میتونیم به هنر نگاه کنیم. از جمله همان "مارسل دوشان" که تعاریف رو کاملن باژگون کرده.
و دیگر اینکه: شما طوری نوشتی که این امر به من مشتبه شد، جنابعالی به مفهوم "زیبایی" و "حقیقت" و "نهاد" و تعریف "هنر" دست پیدا کردی. اگر چنین است محرومان نفرمایید. سپاس
این کتاب با این جمله آغاز میشود « کار هنرمند دیگر نه نمایش زیبایی ، بلکه نمایش فقدان زیبایی است» و همین "فتوا " بود که مرا بر آن داشت تا یادداشتی در پاسخ اش بنویسم ،
نخست اینکه اگر کسی در بررسی پدیده ایی جمله ایی را با "دیگر نه..» آغاز کرد، خود همین جمله نشانگر آنست که گوینده اش ، بر این باور است که انگار حقیقت دارای برچسبی با تاریخ مصرف است و باور خود را میخواهد به دیگران نیز تحمیل کند، البته همان از رخنه اندیشه مارکسیسم فرهنگی و مکتب فرانکفورت است که همه جنبه های انسانی -اجتماعی را به بخشهای تاریخی جدا از یکدیگر بخش میکند و ارزشهای انسانی-فرهنگی را وابسته به زمانهای تاریخی محدود به خود میداند (ماتریالیسم تاریخی)،و براستی این نوشتار را گردآورشی از کتابهای مارکوزه- دریدا-آدرنو -نیچه ..با پیشزمینه ایی پررنگ فرویدیسم ، میتوان دانست،که همانند مکتب فرانکفورت-فرویدیست ، هنر را رهایش عقده های جنسی میشمارد و بس، و شناخت زیبایی را مفهومی نسبی و تنهابر پایه ارزشهای اجتماعی برهه زمانی می شناساند ، در این اندیشه "زیبایی هنری آرمان ("غایت" بگفته این نوشتار) نیست و هنرمند باید به زشتی ها (فقدان زیبایی) اهمیت بدهد "، باید دانست که مکتب فرانکفورت بگونه ایی منشی" ارزش ستیز" دارد ، بدین روی که: استتیک (زیباییشناسی) کلاسیک را ارزشی بورژوازی میشمرد و میکوشید تا با هنر زشتگرا (فقدان زیبایی) به جنگ بورژوازی برود ، و همه جنبه هایی که در استتیک کلاسیک زشتی و پست و فرومایه شناخته میشده را برحسته تر کند و آنرا دروازه رسیدن به مدرنیسم بداند ، انگار که مدرنیسم بخودی خود ارزشی باشد ، بدیگر سخن این منش گونه ایی جبهه گیری آنارشیستی ،نیهیلیستی بر ضد زیبایی فرهنگی و مفهوم های مطلق ستوده کلاسیک است بطوریکه ایشان آفرینش را در ویرانی ، زیبایی را در زشتی، اخلاق را در ولنگاری و هدونیسم ، میشناسند و آنرا میکوشند تا در همه زمینه ها تبلیغ و تحمیل کنند،
یکی از اسطوره های این مکتب ، مارسل دوشان بود " کاسه توالتی" را بر روی سکویی میگذاشت و با امضای آن ، این را هنر میشمرد ، یا امروزه کله گندیده جانوری را در شیشه میگذارند و آنرا در موزه هنرهای زیبا نمایش میدهند.
در حالیکه براستی مردم شهرنشین و فرهیخته و سالم، بطور نهادی و طبیعی ، به آن گرایش دارند تا هر جا که هماهنگی و نظم و سیمتری (تقارن) و روشنی و ملودیک باشد را زیبا بدانند و از هر چه که ناهنجار و ناهماهنگ و بی نظم و تاریک باشد گریزان و ترسان باشند ، پس من بر این باورم که شناخت زیبایی و جدایی آن از زشتی، نهادی است نه نسبی.
این کتاب درباره ی فرم و محتوا در هنر مدرن عالی نوشته!
درباره ی مدرنیسم عالی نوشته: ساده و مفید و مختصر با ادبیاتی درست.
نویسنده میدونه در مورد چی داره حرف میزنه و به مباحثی که طرح میکنه احاطه داره.
سپاس بابت کتاب.
هنر بدون زیبایی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک