رسته‌ها
خاطرات صدر الاشراف
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 39 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 39 رای
تعداد صفحات 589

سید محسن محلاتی معروف به صدرالاشراف و یا محسن صدر (۱۲۵۰ خورشیدی محلات - ۲۷ مهر ۱۳۴۱ خورشیدی تهران) سیاست‌مدار و نخست‌وزیر ایران از خرداد ۱۳۲۴ تا مهر ۱۳۲۴ بود. وی مدتی نیز رئیس مجلس سنای ایران بود.
او در سال ۱۲۵۰ هجری شمسی در محلات زاده شد. پدر او سید فخرالذاکرین روحانی روضه‌خوان به‌شمار می‌رفت. او درس‌های دینی را در مدرسه حاج ابوالفضل معمار اصفهانی (صنیع الملک) تحصیل کرد و مدتی نیز روضه‌خوان بود. بعدها به تهران آمد و عمویش او را به دربار قاجار وارد کرد. ابتدا معلم یکی از پسران ناصرالدین‌شاه شد.هنگامی که این پسر حاکم همدان شد، صدر نیز به‌عنوان دستیار او به کار پرداخت.
او در سال ۱۲۸۶ وارد عدلیه شد و به‌کار قضاوت پرداخت و در کنار کسانی چون سید نصرالله اخوی و سید محمد کاظم عصار و میرزا رضا ایروانی به نگارش قانون حقوق مدنی ایران پرداخت. صدر همچنین از دوستان آیت الله بروجردی بود. در جریان جنبش مشروطه و پس از به توپ بستن مجلس عده‌ای از مشروطه خواهان را محاکمه و مجازات کرد، اگرچه خود مدعی بود که به نجات بسیاری از آنان کمک کرده‌است ولی بسیاری معتقد بودند که او با اعدام و دار زدن آزادیخواهان، قساوت زیادی از خود نشان داده است.((درآن ایام دو نفر از محبوسین باغشاه چون با بی انصافی جرائد چپ مواجه شدند، به صدا در آمده و از صدرالاشراف دفاع کردند و خدمات او را در باغشاه در تسکین آلام محبوسین ستودند، آن دو عبارت بودند از مستشارالدوله صادق و سید یعقوب انوار که طی نامه های مفصل و مبسوطی اتهامات وارد به صدرالاشراف را رد نموده خدمات او را در جهت آزادی مردم ستایش کردند.))
محسن صدر در ۱۳۱۰ ه‍.خ. به عنوان «مدعی‌العموم کل دیوان عالی تمیز» (دادستان کل کشور) برگزیده شد. او جمعاً پنج بار به وزارت دادگستری رسید. در سال ۱۳۱۵ بطور ناگهانی توسط رضاشاه عزل گردید. بعد به نمایندگی از مردم کمره، خمین و محلات به مجلس شورای ملی دوره یازدهم، دوازدهم و سیزدهم راه یافت . در خرداد ۱۳۲۴ نخست‌وزیر شد. در دوره نخست‌وزیری او جنگ جهانی دوم به‌ پایان رسید و نیروهای بریتانیا و آمریکا ایران را ترک کردند. خودداری شوروی از تخلیه ایران منجر به غائله آذربایجان شد. او در دوران نخست وزیری همواره مورد حمله نمایندگان مجلس شورای ملی بود.
پس از این وقایع او در دوره دوم و سوم مجلس سنای ایران، سناتور انتصابی شهر مشهد و رئیس مجلس سنا شد.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
584
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
kaydan
kaydan
1396/02/23

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی خاطرات صدر الاشراف

تعداد دیدگاه‌ها:
8
[quote='kaydan']نقل قول از beharan:کسانی که بتاریخ علاقمندند حتما باید این کتاب را مطالعه کنند. من خودم به اینجور کتب تاریخی خیلی علاقه دارم. مرسی از کایدان.
خواهش میکنم دوست عزیز، در واقع همینگونه است که میفرمایید مطالعه خاطرات و یاداشتهای روزانه رجال سیاسی گذشته میتواند دریچه تازه ای از تاریخ گذشته را بر روی ما باز نماید که بعضا در منابع تالیف شده تاریخ گذشته یا به آن اشاره نشده یا بنا به دلایلی از چشم مورخ دورمانده یا عمدا برای آن نظرات ارزش و اعتباری قایل نشده است. به همین دلیل نیز شخصا علاقه مطالعه این روزنوشته ها و خاطرات رو دارم. چندین کتاب از این قبیل همچون نامه های ادوارد براون به تقی زاده، نامه هایی از پاریس، خاطرات پنجاه سال تاریخ معاصر مسعود انصاری، خاطرات مسعود حجازی، ناگفته ها(خاطرات دکتر عنایت الله رضا)،خاطرات دکتر احسان یارشاطر و...را در دست اسکن دارم که در آینده به نوبت اسکن خواهم نمود. امید که مورد تایید اهل کتاب قرار گیرد.[/quote] فوق العاده است!! تلاش شما و بعضی دوستان دیگربرای اگاهی بخشی به علاقمندان تاریخ معاصر ایران در این سایت مثال زدنی است. فقط خواهشمندم چنانچه مقدور گرامی است اسکن ها خوب و قابل خواندن باشند و چشم را نیازارند. مرسی از شما.
گزارش به هیأت وزیران
در همان روزها که انقلاب مشهد [قیام مردم در مسجد گوهرشاد] در افواه شایع بود روزی هیأت دولت در دربار منعقد بود شاه با تبسم اظهار داشت که غائله مشهد به کلی خاموش و رفع شد و بعدها من هم مانند سایر مردم شنیدم که فجایعی مرتکب شده و نظامی‌ها بی‌رحمانه مردم بیگناه را کشته‌اند و شیوع اخبار مشهد در تهران و ولایات مردم را وادار به سکوت و اطاعت مطلق کرد . قسمتی از مردم که متجدد و طبعاً مایل به رفع حجاب بودند و نیز دسته‌ای از مردم که زیاد مقید و تحت تأثیر ظواهر نبوده طوعا شروع به پیروی از تمایل شاه کردند و سایر مردم هم که مقید و فناتیک بودند از ترس اهانت مأموران شهربانی کلاه شاپو را دفعتا پوشیدند و حجاب زنها هم به تدریج موقوف شد . زنهایی که زیاد مقید به حجاب بودند از خانه بیرون نیامدند، چه آن که در اتوبوس زن با حجاب را راه نمی‌دادند و در معابر پاسبان‌ها از اهانت و کتک زدن به زنهایی که چادر داشتند با نهایت بی‌پروایی و بی‌رحمی فروگذار نمی‌کردند.
حتی بعضی از مأموران بخصوص در شهرها و دهات زنهایی که پارچه روی سر انداخته بودند اگرچه چادر معمولی نبود از سر آنها کشیده پاره‌پاره می‌کردند و اگر زن فرار می‌کرد او را تا توی خانه‌اش تعقیب می‌کردند و به این هم اکتفا نکرده اتاق زنها و صندوق لباس آنها را تفتیش کرده و اگر چادر از هر قبیل می‌دیدند پاره‌پاره می‌کردند یا به غنیمت می‌بردند، من این حرکات وحشیانه مأمورین پست‌فطرت را در ولایات زیاد شنیده بودم، ولی در محلات که بهتر از همه جا اطلاع به اوضاع داشتم این قبیل اقدامات از طرف مأموران حاکم و خود حاکم زیاد واقع شده بود.
زنم از غصه مرد
من ناچار شدم و مجلسی در کلوب ایران که وسعت زیاد داشت فراهم کرده و دعوت کردم ولی در خانه من حالت عزا بود ناچار شب وقتی عده زیاد از اعضاء و سایرین آمده بودند خانم من با کراهت با دخترهایم حاضر شدند و از مدعوین پذیرایی شد . اما بعد از مراجعت از آنجا خانم من مریض شد و دیگر از آن خانه بیرون نیامد تا در مدت یک سال بعد فوت شد و جنازه او بیرون رفت...
بخش هایی از کتاب:
زمانی که رضا شاه، بی‌حجابی را علنی و رسمی کرد، کابینه محمود جم عهده‌دار زمام امور بود. در این کابینه محسن صدر (صدرالاشراف) وزارت عدلیه را عهده‌دار بود. وی سالها بعد، خاطرات خود را در کتابی تحت عنوان «خاطرات صدرالاشراف» انتشار داد. بخشی از این خاطرات، مربوط به اولین جلسات کشف حجاب در 1314 است که تاثرآور و عبرت‌انگیز می‌نماید. با هم می‌خوانیم:
...شاه برای این که مردم عادت کنند امر کرد وزراء هر کدام در وزارتخانه خود یا در کلوب ایران جشن بگیرند و از افراد آن وزارتخانه و رجال دعوت کنند که با خانمهای خود در آن جشن حاضر شوند .ابتدا در وزارت جنگ این امر اجرا شد و خود شاه هم در آن جشن حاضر شد، زنهای افسران طوعا و کرها حاضر شدند و سایر وزرا هم شروع کردند. همین که یکی دو وزارتخانه جشن گرفت روزی شاه در هیأت دولت گفت وسیله‌ای فراهم بیاورید که من خودم هم با دخترهای خود بدون حجاب حاضر شوم.
حکمت وزیر فرهنگ گفت برای جشن توزیع دیپلم در مدارس دخترانه مناسب است شاه تشریف‌فرما شوند. شاه پسندید و قرار شد در آن جشن حاضر شود و گفت وزراء و معاونین و مدیر کل‌ها باید با خانمهای خود حاضر شوند. این امر برای من اشکال زیاد داشت زیرا خانم من به هیچ‌وجه حاضر نبود. حتی به من گفت مرا طلاق بده و از این امر معاف بدار.
من به توسط شکوه‌الملک رئیس دفتر مخصوص به شاه پیغام دادم که خانم من مریضه است و نمی‌تواند حرکت کند جواب داد که خود شما حاضر شوید ولی این عذر را به سایر وزرا بگویید.
این مرحله هم گذشت چند روز بعد شاه به من گفت نوبت جشن در وزارت عدلیه چه وقت خواهد بود؟ من گفتم جمعیت اعضاء عدلیه زیاد و 2 قسم هستند: قسمتی اعضاء اداری و جمعی قضات هستند که در بین آنها اشخاص عالم و پیرمرد است مناسب می‌دانم که مجلسی فراهم کنم که اول اعضاء اداری و بعد نوبت دوم قضات. شاه گفت مناسب نیست و کار را باید از نقطه مشکل شروع کرد تا دیگران حساب کار خود را بکنند.
جناب کایدان از شما برای به اشتراک گذاری این کتاب نهایت سپاسگزاری را دارم
[quote='beharan']کسانی که بتاریخ علاقمندند حتما باید این کتاب را مطالعه کنند. من خودم به اینجور کتب تاریخی خیلی علاقه دارم. مرسی از کایدان.[/quote]
خواهش میکنم دوست عزیز، در واقع همینگونه است که میفرمایید مطالعه خاطرات و یاداشتهای روزانه رجال سیاسی گذشته میتواند دریچه تازه ای از تاریخ گذشته را بر روی ما باز نماید که بعضا در منابع تالیف شده تاریخ گذشته یا به آن اشاره نشده یا بنا به دلایلی از چشم مورخ دورمانده یا عمدا برای آن نظرات ارزش و اعتباری قایل نشده است. به همین دلیل نیز شخصا علاقه مطالعه این روزنوشته ها و خاطرات رو دارم. چندین کتاب از این قبیل همچون نامه های ادوارد براون به تقی زاده، نامه هایی از پاریس، خاطرات پنجاه سال تاریخ معاصر مسعود انصاری، خاطرات مسعود حجازی، ناگفته ها(خاطرات دکتر عنایت الله رضا)،خاطرات دکتر احسان یارشاطر و...را در دست اسکن دارم که در آینده به نوبت اسکن خواهم نمود. امید که مورد تایید اهل کتاب قرار گیرد.
احمد کسروی در کتاب سرنوشت ایران چه خواهد بود به‌. شدت به محسن صدر و کارهای او در زمان نخست‌وزیری تاخته‌است:
دربارهٔ صدرالاشراف ما هرچه انصاف به خرج دهیم باز چند ایراد بزرگی به او وارد است: نخست او نام بدی در تاریخ مشروطه به یادگار گذارده. در آن روزی که مردان غیرتمند در برابر استبداد بالا افراشته، برای استوار گردانیدن بنیاد مشروطه می‌کوشیدند، این مرد در نتیجهٔ نافهمی و غرض‌ورزی با مشروطه خواهان دشمنی نموده، افزار دست هواداران استبداد گردیده، عضو انجمن آل محمد بوده، در باغشاه مستنطقی کرده. این بدنامی نبایستی فراموش گردد. دوم صدرالاشراف مرد بی دانشی است که نه چیزی از زبان‌های اروپا می‌داند و نه از اوضاع جهان آگاه است. دانسته‌های او بیش از اندازهٔ یک پیش‌نماز محله‌ای نیست. سوم بسیار کهنه‌اندیش است. در واقع یک آخوند حسابی است و به خرافات عامیانه پابند است. چهارم این مرد با نداری وارد میدان زندگی شده و اکنون دارای ثروت هنگفتی می‌باشد. یک مرد وقتی که به کارهای اجتماعی دخالت کرد و در اداره‌های دولتی دارای مقامی بود، تحصیل ثروت برای او دشوار نخواهد بود. لازم نیست رشوه بگیرد. غیر از رشوه راه‌های استفاده فراوان است. چیزی که هست، باید مصالح کشور را زیر پا گذاشته، همه را قربانی استفاده گرداند. باید وظیفهٔ خود را فراموش سازد. از این راه است که می‌توان ثروتمند گردید. این است کسانی که از دخالت در کارهای اجتماعی ثروت پیدا کرده‌اند، حسن عقیده به آن‌ها نتوان داشت. این‌ها عیب‌هایی است که در محسن صدر هست و جای انکار هم نیست… در این دو سال و نیم، دولت ـ یا بهتر بگویم این یکدسته وزراء ـ رفتاری کرده‌اند که به همه ثابت نموده‌اند به آزادی و دموکراسی احترامی قایل نیستند و اگر روزی فرصت یافتند با آزادیخواهان هیچ‌گونه بدرفتاری دریغ نخواهند داشت. مخصوصاً در کابینهٔ صدر این مسئله محرز گردید. به هنگامی‌که هنوز به کابینه رأی اعتماد داده نشده بلکه زمینه هم آماده نگردیده بود و در میانه اقلیت و اکثریت کشاکش می‌رفت، آقای صدر بی‌باک و بی‌پروا دست بکار گشاد و با مخالفین خود به هرگونه بدرفتاری برخاست. کارهایی‌که این آخوند محلاتی در زمان نخست‌وزیری خود کرد، همه می‌دانند و نیاز به گفتگو نیست. من می‌خواهم تنها این بگویم که رفتار صدرالاشراف یک‌درسی به آزادیخواهان داد، یک معنای نافهمیده‌ای را به آنان فهمانید، آن اینکه اگر آرتش‌های متفقین از ایران بروند، اختیار کشور در دست امثال صدرالاشراف خواهد بود و آن‌ها نه تنها بساط آزادی را خواهند درچید، دستگاه انگیزیسیون برپا کرده جلو اندیشه و عقیده را هم خواهند گرفت. شاید کسانی نمی‌دانند که صدرالاشراف دست بکار انگیزیسیون هم زده بود. در دادسرا پرونده‌ها تشکیل می‌یافت، چرا که فلان نویسنده فلان کتاب‌ها را نوشته‌است…
کسانی که بتاریخ علاقمندند حتما باید این کتاب را مطالعه کنند. من خودم به اینجور کتب تاریخی خیلی علاقه دارم. مرسی از کایدان.
خاطرات صدر الاشراف
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک