رسته‌ها

کارنامه به دروغ: جستاری نو در شناخت اسکندر مغانی از الکساندر مقدونی

کارنامه به دروغ: جستاری نو در شناخت اسکندر مغانی از الکساندر مقدونی
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 51 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 51 رای
"به راستی راستین.
برای آنانی که نیک می اندیشند
و به جز راستی چیزی نمی جویند"

فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر
سخن نوآر که نو را حلاوتیست دگر
فسانه ی کهن و کارنامه ی به دروغ
به کار ناید رو در دروغ رنج مبر
"فرخی سیستانی"

اندوه بزرگ من در باره ی فرهنگ و گذشته ی ایران چه باستان و چه سده های نزدیک اینست که، ههمه ی پژوهشگران و نویسندگان نام آور و سرشناس ایرانی که بتازگی همین هفتد سال کنونی در زمینه زبان وفرهنگ، خط و تاریخ کشورمان چیزهایی نگاشته و برسی کرده اند. جز یکی دو نفر، آنهم نه بگونه ای بنیادین-سراسر برآیندها و دست آوردهاشان برگرفته و ساخته شده برپایه ی نوشته ها و گفتارهایی است که بیگانگان باختری برای ما آمده و برنامه ریزی کرده اند و خودشان هیچ سخنی برای گفتن نداشته اند. هرچه بوده و هست، استوار ساختن و ریشه دار کردن آن دانه هایی است که دیگران درباره ی ما از پیشینه های باستان و جز آن، در پهنه ی جهان افشانده و امروز به بار نشانده اند.
کاش بزرگان ما نیز- که اینک سخت گرفتار نانِ خانه ی خویشند- میشد که یکپارچه و هماهم برای بازشناخت ساختار فرهنگ و پیشینه ی کهن سرزمین و زادگاه خویش، خودی بنمایند و پشتوان جستار خود را آن دستی که بر زانوانشان نهاده اند، بدانند و همواره برآن استوار بمانند تا نیاز به آن نباشد که دیگران برایمان بزرگتری و پدری کرده و ما را به نامی که برما می نهند بنامند.
این گفتار یادآوریست هشدار دهنده برای جوانان، آنانی که می بایستی بدانند و خویشتن را بیشتر بشناسند.
"پوران فرخ زاد"

همه ی جویندگان جهانی- نه ما تنها- از الکساندر(اسکندر) چه در ایران و چه در هند- هیچگونه گواه و دستمایه ای ندارند. نه یادمانی و نه ساختمانی، چه کوچک و چه بزرگ هرچه را که نشانمان داده اند یا دروغ و ساختگی بوده و یا به گمانشان رسیده که درست است، چون پس از چندی نادرستی آن برای خودشان نیز روشن و آشکار شده است. گمان ما اینست که: هیچگاه چنین کسی، با چنین ویژگیهایی که در باره اش می گویند به ایران نیامده که توانسته باشد تخت جمشید را آتش بزند یا چنین و چنان بکند.
همه اش دروغ و ساختگی و تنها یک مشت واژه ی خودستایانه است که به روی دفتر آورده اند تا به ما بپذیرانند که ایران و مردمش آنی نیستند که می پندارند و درست برخلاف آن ما می خواهیم به مردم ایران یادآور شویم که شما آنی نیستید که آنها می گویند شما تاریخ درخشانی دارید که تا همین پنج شش سده پیش نیز برجای بوده و امروز نیز باید کوشش کرد که همچنان برجای بماند. اینها با دروغهای خود میخواهند مزه ی تلخ شکستهایی را که تاکنون بارها در خاور زمین چشیده اند، در کام خود آنهم بر روی برگهای دفتر خویش شیرین کنند. چگونه میشود از یک چنین آدم ویژه ای در جایی که گفته میشود سرزمین تندیسه ها و هنرهاست یک گواه تنها یک گواه کوچک، یک تندیسه یک چهره روی پوست، سنگ، کاشی یا هرچیز دیگر، پیدا نشده باشد.
اگر هم گفته اند که پیدا شده یا چهره ایزد مهر(میترا) بوده و یا کسی دیگر به هر روی چیزی جز دروغ و یاوه نبوده است.

مگر میشود در سرزمین((گرگ)) که برای هرچیزشان از مرد و زن و بت و سگ و گربه شان تندیسه های ریز و درشت ساخته اند یک چهره یا اندام از ((الکساندر)) را نکشیده یا نتراشیده باشند!؟ هر چیز را هم که یافته یا یافته اند پس از چندی آنرا با هزار(( گمان میرود که...)) ((باید که...)) و ((شاید که...)) همراه ساخته و فرموده اند که این پدر فلان است و اینهم پسر بهمان. شیرین تر آنکه نه از فلیپ پدرش بگفته ای فیلیپوس که در نوشته های گوناگون فیلقوس و فیلفوس آمده و نه از الکساندر هیچ چیز گفتنی و پذیرفتنی در دست نیست و هرچه را که یادآور میشوند، خودشان هم برآن استوار نیستند. میگویند که تخت جمشید را آتش زده اند و تکه پاره هایی را هم از پرده سوخته و یا چیزهای بی ارزش دیگر گذاشته اند که اینهم گواه! باورکنید که اگر ما چنین سخنانی را بگوئیم آنرا برایمان سرپرچم میکنند که اینها سخنان یاوه میگویند!
و این هم گواهش..! شما اگر لای خاکهای سرگذر خودتان را هم بکنید یک گونی پاره و یا چیزی مانند آنرا خواهید یافت. پس آنرا هم باید الکساندر پاره کرده باشد!؟

هرجایی میتواند یکروزی خود به خود آتش بگیرد یا به دنبال یک ولنگاری بسوزد، اینکه نمی تواند کار الکساندر باشد، شما اگر میتوانید چیزی بگوئید چرا تا این اندازه از بی گواهی خود شکوه و گله دارید و شگفت زده اید؟ سکه های ساختگی و یا خط هایی را که نشانمان میدهید نیز بهیچ روی چیزی را نمیتواند بکسی بپذیراند از آن هم بالاتر، امروز برای همه روشن شده است که ساختمان تخت جمشید در آغاز کار ساسانیان و تا پایان کار آنان پابرجا بوده و از آن در روزهای جشن و آئین های دینی سود می برده اند و روشن شده است که آنجا نه تنها یک کاخ شاهی نبوده، که جائی ویژه برای برگذاری آیین های دینی بوده و بزرگان دین و همچنین سران کشور در روزهای ویژه، برای برگذاری آئین های پذیرفته شده ی زمان خود، در آن بار می یافتند. و به کارهای خود می پرداختند...
آنچه که در بالا آورده شد برگرفته از کتاب کارنامه ی به دروغ ،تحقیق و تالیف زنده یاد پوران فرخزاد بوده، که با استناد به اسناد و شواهد تاریخی اعم از منابع کلاسیک یونان،سکندرنامه ها و منابع تاریخ باستان و منابع سریانی و اسلامی... قلم به نقد روایت و افسانه ای زده است که بیش از هزاران سال است که مورخین یونانی و سپس در سده های اخیر غربی ها آن را مبنایی برای تاریخ تمدن خود ساخته و آغازش را به نوعی با حمله اسکندر به ایران و هند و شکست سپاهیان داریوش سوم و برانداختن سلسله ای قدرتمند همچون هخامنشیان دانسته اند. این کتاب از جهتی ارزنده است که در نوع خود بسیار نادر و با نگاهی نقادانه، برپایه اسناد و شواهد تاریخی سعی در رد این نظریه(حمله اسکندر مقدونی به ایران) داشته است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
527
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
kaydan
kaydan
1395/12/17

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی کارنامه به دروغ: جستاری نو در شناخت اسکندر مغانی از الکساندر مقدونی

تعداد دیدگاه‌ها:
49
[quote='عابدی 2016']اون دو تا کتاب رو من دارم البته کتاب قصه اسکندر و دارا نوشته های ذبح بهروز رو فقط دارم اون کتاب اصلان غفاری رو ندارم اگر آپلود نکرده اید من بگذارم؟ چون اگر اسکن کرده اید قصد ندارم زحماتتان به هدر برود[/quote]
کتاب قصه سکندر ودارا اصلان غفاری بخش اول اون حدود 82 صفحه نظرات جناب ذبیح بهروز نقل گردیده، در ادامه فصل بعد نظرات اصلان غفاری آمده کتاب حدود 300 صفحه میباشد.
کتاب دیگر هلنیسم از دکتر احمد حامی که البته حدود 55 صفحه بیشتر نیست.
کتاب دیگری از جناب حامی به نام "سفر جنگی اسکندر به ایران و هندوستان ..." باید در کتابهایم جستجو کنم پیدا شد اسکن خواهم کرد.، به هر روی فعلا تنها کتاب هلنیسم دکتر حامی رو اسکن نمودم، کتاب اصلان غفاری را نیز اسکن خواهم کرد اگر کتاب دیگری مد نظر دارید که ارزش اسکن دارد خوشحال خواهیم شد زحمت اسکن آن را بکشید.
اون دو تا کتاب رو من دارم البته کتاب قصه اسکندر و دارا نوشته های ذبح بهروز رو فقط دارم اون کتاب اصلان غفاری رو ندارم اگر آپلود نکرده اید من بگذارم؟ چون اگر اسکن کرده اید قصد ندارم زحماتتان به هدر برود
همواره یک واقعیت تاریخی رو اول مسخره می کنند، بعد در مقابلش جبهه می گیرند و سپس آن را می پذیرند!
دین اسلام
دین مسیح
دین زرتشت
دین مانی وبسیاری ادیان دیگر به همین طریق در روز اول مورد استهزار قرار گرفتن ولی الان پیروان میلیاردی دارند!
پس مسخره کردن یک نظریه هرگز دلیلی بر اشتباه بودن آن نیست خصوصا نزد محققین ایرانی ما که ماشاالله هزار ماشاالله جملگی خود رو استاد و نابغه قرن می دانند که هرگز آنگونه که باید کشف نگردیدن و به اکتشافات و تحقیقاتشان ارج نهاده نشده!
جناب مینویی انسان بزرگی هستند، محقق ارجمندی هستن ولی فکر میکنم زیاد از حد به دانش خود غره شدن و دیگران را اصولا آدم حساب نمی آورند.
در همین کتاب ناک یک زندگی نامه و خاطره از ایشان وجود دارد، آرزو دارم در آینده کمی از دانلود کننده برتر سال(که مطمئنم همگی در آن ید طولانی داریم) خود بکاهیم و کمی به مطالعه کردن روی بیاوریم.
نه اینکه جامعه خود را نجات دهیم خیر بلکه شاید بتوانیم خود را از این معضل نجات دهیم.
بخوانید ببینید جناب مجتبی مینویی در رابطه با دیگر اساتید چگونه با کبر و غرور و منم منم های پرطمطراق سخن می گوید!
موضوع تنها به این بزرگوار ختم نمی شود میتوانم به جرات بگوییم 90 درصد اساتید ما همینگونه بودن.شخصا علاقه زیادی به مطالعه خاطرات این بزرگان دارم وقتی نظرات و دیدگاه این عزیزان و اندیشمندان را میخوانم به خود میگویم!
وای بر ما که بدبختی ما تنها قشر بیسواد و ناآگاه جامعه نیست، بدروزگار ما دچار خود بزرگ بینی در میان قشر روشنفکر نیز شده ایم. اگر امروزه روز به چنین ابتذال فرهنگی در غلطیدیم دلیل بارز آن نگاه پر از نخوت و خود بزرگ بینی روشنفکران و احزاب سیاسی ماست!
روشنفکران و احزاب سیاسی که بالغ بر 1 قرن است هنوز نتوانسته اند در کنار هم به یک نقطه اشتراکی دست یابند و گاها برای رسیدن به نیات سودجویانه و حزبی خود حتی با مخالفین عقاید خود برای کوبیدن دیگر روشنفکران اعتلاف می کنند!(کمونیست ها و چپی ها و خیانتهای آنان را در سال 57 هنوز فراموش نکرده ایم!)
به هر روی اگر تاریخ و میراث تمدن کشور من با هزاران سال قدمت قرار است با نظرات امثال پورپیرا و دیگر مغرضان و منتقدان در هم پیچیده شود، به شخصه آرزو میکنم اگر هویت تاریخی ایران من چنین بی بنیاد است پس هرچه زودتر چنین تاریخی درغلطیده و محو گردد شاید ما به خود آییم و ببینیم ملتهایی را که کمتر از 4 قرن است که دارای هویت تاریخی شده اند و اکنون سروری جهان را می کنند و برای من نوعی تاریخ می سازند و افصار بردگی و بندگی برگرده میلیونها هموطن من در طول یکی دو قرن اخیر بسته و میراث ملی و طبیعی کشورم را به یغما می برند!
امروزه به جز شاگردان و پیروان و رهروان جناب بهروز هیچکس نظریات آنها را قبول ندارد و ایشان را تاریخ ساز نامیده اند... مجتبی مینوی در مقاله ای ایشان را مسخره کرده و صادق هدایت که از دوستان نزدیک او بود اواخر سر همین نظریات با آنها مخالفت کرد فقط یک موضوع مضحک مطرح کردند که شد دستاویزی برای ایران ستیزان همین
مقاله جالبی بوده البته با عرض پوزش تاحدودی خنده دار!
فقط کافیست نظر جناب دکتر حامی پدر علم بتون کسی که بنیانگذار علم بتون در ایران بوده و مدرک خود رو از اتریش گرفته و تمامی جاده های ایران رو که در سفرنامه ها و اسکندر نامه ها با پای خود طی کرده و در طی تحقیقات خود در نهایت سفر جنگی اسکندر را به درون ایران و هندوستان دروغ دانسته است رو مطالعه نمایید.
در مقاله فوق به نظر جناب حامی استناد کرده، حتی نظر اشمیت محقق و از اولین باستان شناسانی که در صفه تخت جمشید در زمان خاک برداری حضور داشته را نیز نقل نموده، و نظر این دو این بوده که سنگهای بکار رفته در تخت جمشید از نوع آهکی بوده و با قرار گرفتن در مجاورت آتش و آب به راحتی به آهک تبدیل می گردیده تاآنجا که در آب حل میشده!
جواب نویسنده مقاله به این سوال چیست؟
هیچی ایشان فقط به این موضوع بسنده می کنند که ما نمی دانیم وسعت این اتش سوزی تا چه حد بوده و یا چه تعداد تیرک و خر پشته(حمال) چوبی در سقفها بکار برده شده! تعجب اینجاست که نویسنده مقاله فراموش می کند که در آغاز مقاله مدام صحبت از کشف تیرکهای سوخته شده در خزانه تخت جمشید و جای جای کاخ ها می کنند که خود میباید نشان دهنده استفاده تعداد بیشماری الوار در سازه تخت جمشید باشد ولی گویا وجود این حجم چوب و الوار با این قطر و به قول ایشان ستونهای چوبی(!!!) هنوز برای از بین رفتن این تعداد سرستون و سنگهای آهکی کفایت نمی کند!
در حرمسرای مشکور تنها یک تکه پارچه سوخته وجود دارد(کمتر از کف دست)، شخصا ده ها بار از این منطقه دیدن کردم، کمترین اثری از الوار سوخته شده وجود ندارد. نمونه ای در موزه مشکور مشاهده نشده، اگر این حجم وسایل سوخته شده در زیر آوار موجود بود در گزارشات اشمیت باید تصاویر آن موجود می بود.
مراجعه کنید به سایت دانشگاه شرق شناسی شیکاگو بالغ بر ده ها تصویر از حفاری و خاک برداری اولیه تخت جمشید موجود است اگر آثاری از این سوختگی وجود می داشت پس باید از آن ده ها تصویر باقی می ماند!
و اما وجود توالت در این مکان، اگر چنین مواردی دیده میشد در منابع تحقیقی به آن استناد و اشاره میشد. غیر از اینکه کسی از نزدیک به این صفه دیدن نکرده باشد. وگرنه متوجه میشد چنین سازه عظیمی بدون وجود چنین مکان و مکانهایی برای تخلیه فضولات انسانی قابل سکونت نبوده است. در جای جای این سازه نشانه هایی از ساخت و ساز وجود دارد. به احتمال بسیار این بنا در طی دهه ها در حال ساخت بوده و کارگران بر روی آن کار می کردن وجود خزانه تخت جمشید و پیدا شدن بیش از 30 هزار پلمه گلی که گزارش کاملی از میزان کار و هزینه ها و مخارج و سهم غذای کارگران در آن ثبت شده نیز خود نمایانگر این واقعیت است. وجود خانه های گلی در اطراف این سازه عظیم نیز میتواند مکان همچون شهر پارسه مکانی برای زندگی کارگران باشد.
من سوالم این هست چرا فقط اسکندر؟! چرا ادعا نکنیم خشایارشاه معابد یونان را آتش نزده ؟ چرا اصلا نگوییم به یونان نرفته و بیشتر چرا نگوییم اصلا وجود نداشته؟! در مورد کمبوجیه همینطور حتی در مورد شاهان ساسانی؟! چرا باید این همه تاریخ سازی بشود؟! بنده گفتم ارتباطی با مسیحیان ندارد دیودور سیسیلی مربوط به یک قرن قبل از میلاد است تازه او هم از نوشته های هکاته استفاده کرده که معاصر اسکندر هست ما فرض می گیریم بعدها دست برده اند و امثال پلوتارک و کورث و آریان و ژوستن و دیگران هم همه تحریف شده است!!! خب چرا این ادعا را برای مابقی مواردی که عنوان شده نکنیم چرا نگوییم اصلا کوروش به لیدیه نرفته!؟
دوستان می توانند اینجا دلایل و شواهد سوختن تخت جمشید به دست اسکندر را بخوانند و ببینند! :
http://kheradgan.ir/آیا-تخت-جمشید-در-آتش-سوخته-است؟/
در مورد توالت هم دوست عزیز! آنزمان که برداران هخامنشی مثل ما از این توالت های مدرن استفاده نمی کرده اند برای همین هم کمتر دچار رماتیسم بوده اند! آنها روی سکوها و صندلی هایی می نشستند شبیه به توالت فرنگی امروزی که سوراخی شبیه جای کلید روی در اتاقها دارد البته در مقیاس بزرگتر! و در ضمن حتی اگر تخت جمشید آن نیست که شما می گویید ( هرچند لوح های گلی بسیار که کشف شده و مربوط به کارهای اداری هست و کسی آنها را در معبد نمیگذارد! ) و برای مراسم هم بوده مگر ممکن نیست کسی هنگام انجام مراسم خدای ناکرده نیاز به تخلیه پیدا کند ! اگر جایی برای نیایش ها و جشن ها هم بود باز توالت نیاز بود !
دوستان این نسخه ای که از لغت نامه دهخدا در بازار است نسخه اصلی و قدیمی می باشد یا گزیده و خلاصه شده است؟
[quote='عابدی 2016']کتاب چهار چهره از انور خامه ای را ندارید جناب کایدان؟
در آنجا فکر کنم خاطراتی مربوط به ذبیح بهروز باشد من پیدا نکردم این کتاب را ..در مورد هدایت و نوشین و نیما هم هست باید جالب باشد اگر دسترسی دارید اسکن کنید لطفا
نظرات من هم اگر تند بود عذر خواهی میکنم شاید من هم تعصب زیادی دارم ولی ایران برای من زنی زیبا هست که مورد تجاوز اوباش قرار گرفته و حتی خانواده اش هم این تجاوزات را انکار میکنند![/quote]
دوست عزیز باید در کتابخانه جستجو نمایم،اگر بود حتما در کنار دیگر منابع اسکن و در نت خواهم گذاشت، اگر نه از دوستانی که در این زمینه فعالیت دارند خواهم پرسید موجود بود اسکن خواهم کرد. تا آنجا که بخاطر دارم خاطرات سیاسی انور خامه ای رو دارم(3جلد در یک مجلد) که البته در اینترنت نیز موجود است.
در مورد نظراتی که بیان نمودید جای هیچ ناراحتی و ملال خاطری نیست، اصولا در مباحث اینگونه نظرات پشت هم گیر می کنند، بعضا تند می شوند و گاهی ساده و روان پیش گرفته می شود. یکی از جذابیت مباحث شاید همین باشد، به هر روی دیدگاه و عقیده ما(نوع بشر) یک شبه بوجود نیامده و اکثر عقاید به گذشت زمان در ذهن ما قوام یافته و به یک امر عینی و قاطع تبدیل شده، نمونه بارز آن را در گرایشات دینی و عقاید عرفی جامعه می توان شاهد بود که به شیوه ای سنتی نسل به نسل به ما به ارث رسیده و گذشتن از چنین باوری مطمئنا سخت و بسیار دشوار خواهد بود. با این وجود نظرات و عقاید ما در هر مبحثی میتواند پیشینه ای تاریخی داشته باشد. پا فشاری بر آن نیز چندان دور از ذهن نیست همه ما اینگونه هستیم، اصولا پافشاری بر یک نظریه چندان هم بد نیست،ولی نه تاآنجایی که آن عقیده به یک ایدئولوژی مطلقا درست مبدل گردد و باعث جمود قوه فاهمه و عقلانیت در ما گردد. باید بتوانیم به گونه ای قوه منطق خود را قوام بخشیم که به وقت مشاهده اسناد و شواهد منطقی و مستدل بدون تعصب از نظرات گذشته خود کنار کشیم و شک گرایی را که جزء اصلی خردگرایی و بنیان تمام رشد فکری جامعه بشری است را در خود بارورسازیم.
بنده نیز اگر در نظراتم درشتی یا گفتار نکوهیده ای مشاهده کردید به بزرگی خود ببخشید،
در اینجا ما فقط میتوانیم نظرات و عقاید خود را بیان نماییم، بیان هر عقیده و نظری ولو اشتباه نیز لاجرم باید امکان پذیر باشد این اولین اصل آزادی بیان است، با بیان نظرات و تبادل آرا و عقیده است که یک جامعه می تواند پویا گردد. وگرنه با تعصب ورزیدن به هر دیدگاه و عقیده ای ولو آن دیدگاه درست نیز باشد به مرور زمان باعث استبداد رای و دیکتاتوری خواهد شد که راه را بر روی بیان هر دیدگاه و عقیده ای خواهد بست.(دردی که متاسفانه جامعه شرقی قرنهاست به آن دچار گردیده.)

با این وجود بنده در این مورد صحبت خطایی نکردم. در هیچکای سخن جناب ذبیح بهروز ذکری از اینکه کتاب آثار الباقیه فی قرون الخالیه متعلق به ابوریحان بیرونی نباشد وجود ندارد. اصولا در این باره جناب ذبیح بهروز 20 باب از متن عربی کتاب آثارالباقیه را ترجمه و مورد مطالعه و نقد و برسی قرار داده اند. اصل سند اکنون روبروی بنده است. درآینده همراه با کتاب قصه سکندر و دارا(88 صفحه از نظرات جناب ذبیح بهروز در آغاز کتاب اصلان غفاری کاملا نقل گردیده که دوستان میتوانند آن را مطالعه نمایند.) اسکن خواهم نمود. جناب ذبیح بهروز ادعا دارند که بخشهایی به این کتاب افزوده شده است که با تحقیقات و برسی هایی که داشتن نمی تواند از آن بیرونی باشد. در این زمینه چندین مثال نیز آورده اند برای مثال می گویند ما نمیدانیم کتاب هرودتی(تاریخ هردوت) که در دست استرابون بوده چه صورتی داشته است ولی کلماتی مثل فرعون، هند،میترا،فارس، فرسخ،ساتراپی و...بسیاری الحاقات و جمله بندی ها و اشتباهات یقین است این کتاب از عصر بیزانس به این طرف به تدریج به این شکل درآمده است.(قصه سکندرودار، ص20-21 تالیف اصلان غفاری).
بسیاری از فلاسفه و تاریخشناسان به این دلیل تاریخ را در گروه دیگر علوم همچون ریاضی،شیمی،فیزیک قرار نمی دهند چون پاسخی که از آن بدست می آید مطلق و قاطع نیست. تاریخ حساب 2+2=4 نیست که هزارسال پیش همین جواب بدست می آمده و اکنون هم جواب همین است و تازمانی که معیارهای ریاضی در جوامع بشری به همین شکل باشد در آینده نیز پاسخ همین خواهد بود.
روایت خسروپرویز و نامه به پیامبر تا دو قرن گذشته برپایه شواهد تاریخی واقعیتی مطلق بوده ولی اکنون با تحقیقات و مطالعات مورخین مشخص گردیده که این ادعا کذب بوده و چنین چیزی نمی تواند قطعیت داشته باشد. هنوز که هنوزه تعداد کشته شدگان 8 سال جنگ تحمیلی مشخص نیست، یکی می گویید 500 هزار نفر دیگری 700 و دیگری 1 میلیون چه بسا فردا روز مشخص شود این آمار اشتباه بوده. کشته شدگان بنی قریضه را مورخی 500 نفر دیگری 600 و دیگری 900 نفر می نویسد، فلان سکه کشف شده را یکی اسکندی و دیگری سلوکی و یکی اشکانی می داند. با کشفیات و برسی های دقیقتر بسیاری از این اشتباهات(حال سهوا یا عمدا) برطرف می گردد ولی همان تحقیقات جدید نیز مطمئنا روزگاری با کشف آثارجدیدتر بی اعتبار خواهد بود. تا همین زمان حال دوران پیش از اسلام در جامعه حجاز را اکثریت دوران جاهلیت عرب می دانند ولی در یکی دو دهه اخیر تحقیقات باستان شناسی در جنوب عربستان توسط گروه باستان شناسان آلمانی صورت گرفته که به کل این نظریه را مردود دانسته(البته دولت عربستان به این شرط اجازه این حفاری و تحقیقات را به این گروه آلمانی داده که هرآنچه کشف گردد و باعث بزیر سوال بردن تاریخ و دین اسلام گردد به هیچ عنوان نباید در رسانه ها و مجامع علمی منعکس گردد!)
با این وجود چگونه میتوانید با قاطعیت یک روایت یا یک رخداد تاریخی و یک آثار کشف شده تاریخی را به شخص یا دوره ای تاریخی نسبت دهیم؟!
کارنامه به دروغ: جستاری نو در شناخت اسکندر مغانی از الکساندر مقدونی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک