رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر شما صاحب حقوق مادی این کتاب هستید، می‌توانید اجازه نشر رایگان نسخه الکترونیکی آن را به ما بدهید یا آن را از طریق کتابناک به فروش برسانید.
برای اطلاعات بیشتر صفحه «شرایط و قوانین فروش» را مطالعه کنید.
مارکس و هزاره نوین
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 21 رای
نویسنده:
مترجم:
فاتح رضایی
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 21 رای
اسمیت به آزمودن افکار لنین و ترتسکی نیز می‌نشیند و از اختلاف‌هایی که از کائوتسکی و پلخانف سرچشمه گرفته، پرده برمی‌دارد. آیا مارکس؛ همان مارکس که می نوشت، فکر می کرد، سازمان می داد و... خلاصه: همان «مارکس اصلی» از «مارکس بودن» پشیمان گشته است؟ آیا آن تصوری که ما از او داریم، مارکسیست ها برای مان تدارک دیده اند؟ گویی روایت مارکس، فقط به واسطه مارکسیست ها امکان داشته است، چندان که روایت هگل به واسطه مارکس؛ البته به قول «پوپر». سیریل اسمیت، در کتاب «مارکس و هزاره نوین» به سختی در تلاش است تا مارکس را از دست «مارکسیست ها» نجات دهد: از دست انگلس، لمین، پلخانف، کائوتسکی، تروتسکی یا استالین: «آنانی که مارکس را دفن کردند». او در سه فصل پایانی کتاب کوشیده تا نشان دهد، مساله انسانیت، که از جوانی تا پیری، مولفه راهبردی ذهن مارکس بوده است، چه ابعاد و مشخصاتی در دستگاه مارکس یافته است: آنچه به کوتاهی می توان انسانیت همبسته یا اجتماعی خواند. این مساله گنجی بوده که مارهای فراوان بر آن خوابیده اند. «... مارکس در تمام عمر خود کوشید کشف کند که چگونه انسان ها می توانند به طریقی که در خور طبیعت آنها باشد، زندگی کنند، اما هیچ کس به این نکته توجهی نکرد، نام او کارل مارکس بود» .
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
5IVE_6IX
5IVE_6IX
1396/07/12

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی مارکس و هزاره نوین

تعداد دیدگاه‌ها:
9
[ادامه از کامنت قبلی]
These lines read curiously, coming as they do from someone who was a close supporter of Plekhanov, the leader of these very ‘Marxists’, and who remained so for the rest of her life.
فراموش نکرده‌ایم کسی که این خطوط را با دقت می‌خواند از طرفداران سرسخت پلخانف رهبر این «مارکسیست‌ها» است، کسی که تا پایان عمر خود بر این موضع باقی ماند.
[«فراموش نکرده‌ایم کسی که این خطوط را با دقت می‌خواند» در متن اصلی نیست! متن اصلی می‌گوید که نوشته‌ی عجیب و ناسازگار با ایده‌های پلخانف از طرف شخصی (که منظور همان ورا زاسولیچ است) می‌آید که خود حامی نزدیک پلخانف تا پایان عمرش بوده و غیره.]
Also relevant here are the extensive studies Marx made in his last few years of the literature which had begun to appear on primitive societies.
نکته مورد توجه دیگر مطالعات وسیع مارکس در چند سال آخر عمر در جوامع ابتدایی بود که به تدریج نتایج تحقیقات در مورد آن روشن می‌شد.
[ترجمه‌ی کاملا بدی است. متن اصلی می‌گوید که در سال‌های پایانی زندگی‌اش، مارکس دست به مطالعات وسیعی زده بود که انتشار آن‌ها درباب جوامع اولیه داشت شروع می‌شد (اشاره به «دفترهای قوم‌شناسی» است).]
We shall deal with the Preface to The Critique of Political Economy in more detail in Chapter 3
ما کمی بعد با تفصیل بییشتری به فصل سوم پیشگفتار نقد اقتصاد سیاسی خواهیم پرداخت
[برخلاف برگردان فارسی که به «فصل سوم پیشگفتار نقد اقتصاد سیاسی» اشاره دارد، متن اصلی می‌گوید که در فصل سوم این کتاب به تفصیل درباره‌ی «پیشگفتار به نقد اقتصاد سیاسی» صحبت خواهد کرد.]
There is no disagreement about the historical ‘facts’:
هیچ توافقی بر سر «واقعیت» تاریخی وجود ندارد:
[و کاملا برخلاف ترجمه‌ی فارسی، متن اصلی می‌گوید که بر سر «واقعیت‌های» تاریخی توافق وجود دارد!]
From them, a bureaucratised social democracy learned to combine May Day orations about the communist future with parliamentary skulduggery.
از نظر آن‌ها دمکراسی بوروکراتیزه اجتماعی به ما می‌آموزد که سخنرانی‌های روز کارگر درباره آینده کمونیستی را با دغلکاری پارلمانتاریستی جمع کنیم.
[«دمکراسی بوروکراتیزه اجتماعی» دیگر چه صیغه‌ای‌ است؟! منظور همان «سوسیال دمکراسی بوروکراتیزه‌شده» است. From them به معنای «از آن‌ها»ست و نه «از نظر آن‌ها». متن اصلی می‌گوید که سوسیال دمکراسی بوروکراتیزه‌شده از آن‌ها یاد گرفت که نطق‌های روز کارگر درباره‌ی آینده‌ی کمونیستی را با کلک‌های پارلمانی درهم‌بیامیزد.]
Marx’s science started out from the ‘active side’, the need to ‘grasp the object subjectively’.
علم مارکس از «جنبه فعال» به «دریافت ذهنی عینیت آغاز می‌شد».
[«به» زائد است و گمراه‌کننده! «علم مارکس از جنبه‌ی فعال، نیاز به درک عینیت از لحاظ ذهنی، آغاز می‌شد.» که در ارتباط با تز اول مارکس درباره‌ی فوئرباخ است.]
Lenin was very keen on fighting the ‘Economist’ tendency which sought to elevate ‘spontaneous’ trade-union (’economic’) struggles above all theory.
... لنین بیش از همه مشتاق مبارزه با گرایش «اکونومیستی» بود و می‌کوشید مبارزات «خودبه‌خودی» (اقتصادی) اتحادیه‌ای را به سطح نظری ارتقا دهد.
[برخلاف برگردان فارسی، متن اصلی می‌گوید که گرایش اقتصادی (نه لنین) در پی ارتقاء مبارزات اتحادیه‌ای خود به خودی به بالاتر از نظریه بود {یعنی غلبه‌ی گرایش اقتصادی بر گرایش سیاسی}]
[ادامه از کامنت قبلی]
(Plekhanov only began to criticise What is to be Done? three years after it had appeared.)
(پلخانف تنها سه سال بعد از آشکار شدن این اختلافات انتقاد از چه باید کرد؟ را آغاز کرد).
[کدام اختلافات؟! متن اصلی می‌گوید که پلخانف سه سال پس از چاپ «چه باید کرد؟» به نقد آن اقدام کرد.]
Then Lenin broke the agreement with the Bolshevik Machists, with whom he now had important political disagreements.
سرانجام لنین توافق با ماخیست‌های بلشویک را شکست و با این افراد از در مخالفت حاد سیاسی درآمد.
[ترجمه‌ی فارسی می‌رساند که لنین پس از زیرپا گذاشتن توافق به مخالفت سیاسی با آنان درآمد در حالی که متن اصلی می‌گوید که زیرپا گذاشتن توافق پس از اختلاف‌های سیاسی مهم با آنان بود.]
Materialism ... tries to explain psychic phenomena by these or those qualities of matter
ماتریالیسم ... می‌کوشد پدیده‌های فیزیکی را با این یا آن کیفیت ماده [...] تبیین کند
[توضیح پدیده‌های ذهنی با این یا آن کیفیت ماده، نه پدیده‌های فیزیکی!]
It was resolved to comprehend the real world – nature and history – just as it presents itself to everyone who approaches it free from preconceived idealist crotchets.
این [اختلاف] در فهم جهان واقعی (طبیعت و تاریخ) از میان رفت، درست همان گونه که جهان خود را به کسانی که به آن فارغ از تعصبات از پیش تصورشده ایده‌آلیستی می‌نگریستند عرضه می‌کرد.
[مطمئنا اصطلاح it was resolved to به درستی ترجمه نشده و مسلما «اختلاف» در اینجا گمراه‌کننده است. این ترجمه از آرشیو عمومی مارکس / انگلس گرفته شده که به متن اصلی بسیار نزدیک‌تر است: « مسأله به درک جهان واقعی - طبیعت و تاریخ - تحویل شد؛ درست به همان گونه که مسأله برای هر کس که فارغ از تصورات و پیش‌ذهنی‌های ایده‌آلیستی به آن نزدیک میشود، مطرح میشود.»]
But, while he fervently supported Marx’s basic philosophical ideas, he imagined they had something to do with what he called ‘economic materialism’.
اما در حالی که او از افکار فلسفی مارکس با حرارت حمایت می‌کرد، بر این خیال بود که لازم است آن دو آن چه را که او «ماتریالیسم اقتصادی» می‌خواند به کار بگیرند.
[نیمه‌ی دوم جمله خطاست، متن اصلی می‌گوید که لافارگ تصور می‌کرد که مارکس و انگلس به نوعی با «ماتریالیسم اقتصادی» مرتبط هستند.]
Lafargue’s political work, in the course of which he made great sacrifices, unfortunately reflected his theory.
فعالیت سیاسی لافارگ که رنج و مصیبت فراوانی را به همراه داشت، متاسفانه در نظریه او نیز بازتاب یافت.
[نیمه‌ی دوم جمله دوباره خطاست، فعالیت سیاسی لافارگ بازتابی از نظریه‌ی او بود نه این که در نظریه‌ی او بازتاب یافت.]
[ادامه از کامنت قبلی]
Trotsky became the leader of the struggle, begun by Lenin, against the bureaucratisation of the state and the Party. As the bureaucratic machine strangled the remnants of the October Revolution, and indeed incorporated the trade unions into the state, Trotsky carried on this fight until Stalin’s assassin killed him. Bukharin became the leader of the Right, showing how his mechanistic conceptions were equally suited to this new role. After Lenin’s death, he became Stalin’s chief ally, helping him to defeat the Left opposition. Having used him, Stalin destroyed him, first politically and eventually physically.
ترتسکی رهبری مبارزه علیه بوروکراتیزه‌شدن دولت و حزب را گرفت، مبارزه‌ای که لنین پیش از این آغاز کرده بود. همین که ماشین بوروکراتیک منکوب شد، پس‌مانده‌های انقلاب اکتبر که در حقیقت همان اتحادیه‌های کارگری بودند، در دولت ادغام شدند، ترتسکی به این مبارزه ادامه داد تا استالین آدمکش، او را کشت. بوخارین رهبری جناح راست را به دست گرفت و نشان داد که چگونه مفاهیم مکانیستی او تا چه حد برای ایفای این نقش تازه مناسب بودند. پس از مرگ لنین به متحد اصلی استالین مبدل شد و به او کمک کرد تا اپوزیسیون چپ را شکست دهد. استالین با استفاده از بوخارین ابتدا او را به لحاظ سیاسی نابود و سپس به لحاظ فیزیکی حذف کرد.
[جمله‌ی دوم افتضاح است. ماشین بوروکراتیک منکوب نشد بلکه بقایای انقلاب اکتبر را از بین برد و اتحادیه‌ها را در دولت ادغام کرد. «استالین آدمکش» تروتسکی را نکشت بلکه آدمکش ارسالی استالین وی را کشت. جمله‌ی آخر هم مصیبتی است: «با استفاده از بوخارین» وی را نابود نکردند بلکه پس از استفاده از او، نابودش کردند نخست از لحاظ سیاسی و سرانجام از لحاظ فیزیکی.]
A fierce dispute broke out, in which Lukacs and Korsch were attacked for ‘idealism’.
بحثی شدید درگرفت که در آن لوکاچ و کورش به «ایده‌آلیسم» حمله کردند.
[کاملا برعکس، به ایده‌آلیسم لوکاچ و کورش حمله کردند.]
But by the end of the 1920s, a god-like Lenin was no longer allowed to be corrected on any topic, even by himself.
اما تا پایان دهه ۱۹۲۰ لنین خداگونه فرصت آن را نیافت که در این مسئله تغییری وارد کند.
[در اینجا صحبت از اطرافیان لنین است که به نوشته‌های وی مانند متون مقدس می‌نگریستد و از بحثی جاندار به احکامی مقدس تبدیل‌اش کردند تا جایی که دیگر حتی تغییر نقطه‌نظرات خود لنین را نیز نمی‌پذیرفتند.]
Trotsky, for one, never accepted them.
ترتسکی به یک دلیل هرگز این اصول را نپذیرفت.
[در متن اصلی، ترتسکی به عنوان یک نمونه که از پذیرش آن اصول سرباز زد معرفی می‌شود.]
was always an embarrassment to Trotskyists.
... برای ترتسکی همیشه دردسر ساز بود.
[متن اصلی بر سر جنبش تروتسکیست‌هاست نه شخص تروتسکی.]
Discussing the inclusion of the demand for universal suffrage in the Party Programme,
بحثی بر سر اخذ آرای عمومی بر سر برنامه حزب درگرفت.
[در اینجا صحبت بر سر اضافه کردن بندی در برنامه‌ی حزب درباره‌ی «حق رای‌ عمومی و شرکت در آن» می‌باشد.]
[ادامه از کامنت قبلی]
We now have a state under which it is the business of the massively organised proletariat to protect itself, while we, for our part, must use these workers’ organisations to protect the workers from their state and to get them to protect our state.
اکنون ما دولتی داریم که در آن وظیفه پرولتاریا آن است که با سازماندهی گسترده از خود حمایت کند، در حالی که ما به سهم خود می‌باید از این سازمان‌های کارگری در جهت حمایت کارگران از دولت استفاده کنیم و دولت را به حمایت از آن‌ها فراخوانیم.
[یک این که، وظیفه‌ی پرولتاریای وسیعا متشکل، حمایت از خودش است {نه با «سازماندهی گسترده»!}، دوم اینکه این تشکلات کارگران را به حمایت از کارگران در مقابل دولت استفاده کنیم و در آخر از آنان بخواهیم تا از دولت‌شان حمایت کنند. در اینجا لنین در مباحثات داخلی بلشویک‌ها و در مقابل گرایشات دیگر رهبری که خواهان ادغام تشکلات کارگری در دولت کارگری بودند، می‌ایستد.]
When Lenin was speaking, Bukharin interrupted this characterisation of the Soviet state as a ‘workers’ and peasants’ state’
زمانی که لنین سخن می‌گفت بوخارین با اشاره به این که دولت شوراها یک دولت «کارگری» و «دهقانی» است حرف او را قطع کرد
[کاملا برعکس، بوخارین به ویژگی دولت کارگری و دهقانی اشاره نمی‌کند بلکه صحبت لنین که دولت را یک دولت کارگری و دهقانی می‌نامد، را قطع می‌کند.]
Of course, they display Lenin’s amazing flexibility of thought and his refusal to evade the most awkward difficulties for his own viewpoint.
البته این جملات انعطاف‌پذیری شگفت‌انگیز لنین و طفره رفتن وی را از زیر بار ناخوشایندترین مشکلات نقطه‌نظرهای خود نشان دهد.
[یک اینکه، «انعطاف‌پذیری شگفت‌انگیز اندیشه‌ی لنین» و دوم اینکه، «امتناع وی از طفره‌رفتن» در متن اصلی است.]
If ‘we’ can ‘use’ the workers’ organisations to protect the workers from ‘our’ state, ‘we’ will get them, in return, to protect ‘our’ state.
در صورتی که «ما» بتوانیم از سازمان‌های کارگری در جهت حمایت از کارگران در مقابل دولت «ما» «استفاده» کنیم، «ما» نیز به نوبه خود به آن‌ها حمایت دولت «خود» را ارزانی خواهیم کرد.
[نیمه‌ی دوم جمله اشتباه و واژگونه‌ست. «به نوبه‌ی خود، از آنان می‌خواهیم که از دولت ما حمایت کنند».]
[ادامه از کامنت قبلی]
. برگردان‌هایی که معنای اصلی را نمی‌رساند و یا کاملا واژگونه‌ست:
That is why many devout ‘Marxist-Leninists’ were incapable of carrying out the decision, denying the authority of Moscow for the first time in their lives.
به همین دلیل بود که بسیاری از معتقدین راستین «مارکسیست-لنینیست» که طی عمر خود توانستند برای اولین بار قدرت مسکو را انکار کنند، یارای اتخاذ چنین تصمیمی را نداشتند.
[متن اصلی خلاف این را می‌گوید: که خیل عظیمی از معتقدین «مارکسیست لنینیست»‌ها برای اولین بار در عمرشان ناتوان از تبعیت از تصمیم (کنگره‌ی بیست) در انکار اقتدار مسکو بودند.]
And yet this struggle for human freedom became identified with its direct opposite.
او همچنان شاخص مبارزه برای آزادی انسان را رودررویی مستقیم می‌دانست.
[اصلا معنای این جمله‌ی فارسی چیست؟ متن اصلی می‌گوید: «و با این حال، این مبارزه برای آزادی انسان با متضاد خود شناسایی شد {یکی از آب درآمد}.»]
The determination of the Bolshevik leaders to confront and not to evade them remains one of the great stories of the twentieth century.
تصمیم رهبران بلشویک به جای رودرویی با مشکلات به طفره رفتن از آن، یکی از حکایت‌های غریب قرن بیستم باقی خواهد ماند.
[در ترجمه‌ی آقای رضایی چنان آمده که گویا رهبران بلشویک به جای رودرویی با مشکلات، از آن‌ها طفره رفته‌اند در حالی که متن اصلی چیزی کاملا متضاد آن را می‌رساند مبنی بر این که رهبران بلشویک رو در رو مشکلات ایستادند و جا خالی نکردند.]
When this was seen to be out of the question in backward Russia
زمانی که این مفهوم در روسیه عقب‌مانده امری بی‌تردید شمرده شد
[«بی‌تردید» برای out of question درست نیست و این اصطلاح در اینجا به موضوعی کاملا غیرعملی و بیهوده در شرایط روسیه‌ی آن زمان اشاره دارد.]
One of the most popular of Party leaders, he stood for the immediate implementation of the measures that Lenin had discussed theoretically in his pamphlet The State and Revolution, written in the heady days of 1917.
او به عنوان یکی از رهبران محبوب حزب در روزهای پرتاب‌وتاب ۱۹۱۷ در برابر اجرای فوری اقداماتی که لنین در دولت و انقلاب بحث نظری کرده بود، ایستاد.
[برخلاف مفهوم متن ترجمه‌شده، بوخارین خود از حامیان سرسخت کتاب «دولت و انقلاب» لنین بود. Stood for نه به معنای «ایستادن در برابر» بلکه به معنای «ایستادن برای یا حمایت از» چیزی است.]
کتابی جالب و ارزشمند ولی با مقایسه‌ی دقیق‌تر صفحات دو بخش نخست کتاب (در حدود صد صفحه)، متوجه مشکلاتی در برگردان کتاب شدم که تنها می‌توان امیدوار بود در صورتی‌که قرار بر چاپ دیگری از این کتاب باشد، ایرادات آن رفع شود و گرنه باید مطالعه‌ی آن را با اما و اگر معرفی کرد.
ایرادات این ترجمه به چند بخش تقسیم می‌شوند. ۱. برگردان‌های ناقصی که معنای اصلی را مخدوش نمی‌کنند ۲. عدم دقت در ذکر تاریخ دقیق یا ارجاعات صحیح ۳. حذف واژگان یا جملات ۴. برگردان‌هایی که معنای اصلی را نمی‌رساند و یا کاملا واژگونه‌ست.
تا جایی که در ارتباط با مشکلات ترجمه و نشر آشنایی یافته و خوانده‌ام، شماره‌های ۱ تا ۳ حتی در ترجمه‌های مترجمین حرفه‌ای نیز پیش می‌آید و اصولا می‌بایست در قسمت ویراستاری یا دوباره‌خوانی به تصحیح آن‌ها پرداخته می‌شد. به ویژه شماره‌ی ۱ که می‌تواند محل مناقشه در سلیقه‌های متفاوت مترجمین باشد. بنابراین، ایرادات شماره‌ی ۴ تنها بخشی است که نمی‌توان توجیه مناسب و منطقی برای آن یافت جز آن که یا مترجم با سهل‌انگاری از روی آن‌ها گذشته و یا اطلاعات زبان انگلیسی وی در آن حدی نبود که بتواند به برگردانی بهتر دست زند.
یادآوری مجدد این نکته ضروری‌ است که فقط دو بخش نخست از کتاب بررسی شده و به خاطر محدودیت صفحات کتابناک به ذکر ایراداتی از شماره ۴ بسنده می‌کنم.
نخست، جمله‌ی اصلی از متن انگلیسی آمده، سپس متن ترجمه‌شده‌ی کتاب، و آنگاه (از آنجایی که مترجم نیستم) به متن توضیحی‌ام در کروشه و بصورت ایتالیک بسنده می‌کنم تا تفاوت‌ها روشن باشد:
شاید بتوان روشنتر موضوع را بیان کرد. ایده های مارکس به مانند ابزار اولیه جهت تدوین فلسفه ای سیاسی به کار رفته است. به عبارتی تفسیرهای متفاوت سبب ایجاد ایدئولوژیهای گوناگون شده اند و با خواندن آثار مارکس در نهایت به این نتیجه میرسیم که همگی با بهره گیری از آموزه های مارکس به چنین برداشتی رسیده اند. برنشتاین آثار مارکس را برای تدوین اصول سوسیال دمکراسی مورد استفاده قرار میدهد و لوکزامبورگ آنرا به وسیله ای برای بیان عقیده سوسیالیسم انقلابی. مارشه و برلینگوئر آنرا به ابزاری جهت تدوین کمونیسم غیر پرولتاریایی به کار میبرند و لنین و استالین به عنوان وسیله ای برای ایجاد دیکتاتوری پرولتاریا.
لوکاچ آنرا به وسیله ای جهت نقد لنینیسم بدل میسازد و دوبچک از آن فلسفه سیاسی را پدید می آورد که به بهار خونین پراگ انجامید. و جالب اینکه هیچیک از عقاید فوق از آموزه های مارکس تخطی نکرده اند.
بازخوانی آثار مارکس از این جهت حائز اهمیت است که به زعم من میتواند در این جهان سرگشته و به دور از انسانگرایی دریچه ای را برای یافتن جوابهایی بر معضلات موجود بیابد. به هرحال این آموزه ها به مانند مصالحی هستند که با سلیقه معمار بناهای گوناگون را میسازند و از نظر من همین میتواند ارزش و صلابت تفکرات مارکس را گواهی دهد.
بازخوانی آثار مارکس و بازآرایی آرای او از دیدگاه های نو ناممکن نیست و شاید در گشایش بن بست کنونی جامعه بشری ( بن بستی که تولید ابزار کشتار و آزار و ساخت و مصرف مواد فرسابنده تن ، گستردگی کوشش برای نابودی بن مایه های زندگی و ... نمود و گواه آن است ) به کار آید ؛ با این حال بهتر است در نظر داشته باشیم که تعبیر و تفسیر انگلس و کائوتسکی و پلخانف و ... یکسره بی ربط با آثار مارکس نبوده است . برداشت و کردار اینان هر چند تنها بر آرای مارکس استوار نبود ، اما از آن سخت متأثر بوده و در آشکار شدن ابهام ها و کاستی های اندیشه مارکس نقش داشته است . به گمانم مثلاً « تجربه شوروی » نه فقط پیامد خوانش مارکس در بستری متفاوت ، بل که محصول آماده نبودن زمینه تئوریک برساختن بدیل سرمایه داری در آثار مارکس هم بوده است .
پس از کتاب آلن وود. این دومین کتابیست که در خلال کمتر از یک هفته در مورد مارکس منتشر میشود و هر دو کتاب به جوری بازخوانی مجددی از آثار مارکس و راه یافتن به تفکرات فلسفی و یا سیاسی وی است.
آنچه که بسیاری از کسان در مورد فلسفه مارکس می دانند و بر این باورند که فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی خط بطلانی بر نظرات وی کشیده است. مارکس را از دید انگلس.پلخانف. لنین. تروتسکی و کائوتسکی می شناسند و به عبارتی تفسیر آنان از کتابهای مارکس بود که در نهایت منجر به ایجاد آن چیزی شد که بسیاری بعنوان مارکسیسم می شناسند و به آن معتقدند و یا زمانی معتقد بوده و یا به تمامی با آن دشمن هستند.
مارکس خود هرگز چیزی به نام مارکسیسم را بنیان نگذاشت و اگر به دنبال مارکسیسم در آثار مختلف مارکس باشیم هرگز به جایی نخواهیم رسید و اصول تفکرات مارکس در بسیاری از این آثار با یکدیگر بسیار متفاوت است. دو کتاب مورد اشاره سعی میکند که با تکیه بر آثار مارکس به اصول تفکرات سیاسی و فلسفی مارکس دست یابد و مارکس را از طریق مارکس کشف کند و نه از طریق انگلس و لنین.
مارکس و هزاره نوین
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک