راهی همانند آب های منعکس کننده
نویسنده:
محسن ابوطالبی
امتیاز دهید
داستان کوتاه دو قسمتی یک صفحه ای نوشته ی خودم هست اولین کارم.هدیه ای کوچک به دوستان در کتابناک
در صورت تمایل با نظرات انتقادی خودتان یاری رسان باشید با تشکر
بیشتر
در صورت تمایل با نظرات انتقادی خودتان یاری رسان باشید با تشکر
آپلود شده توسط:
moh3nllica1
1394/10/01
دیدگاههای کتاب الکترونیکی راهی همانند آب های منعکس کننده
-چشماتو خوب باز کن،باید ببینیش باید پیداش کنی!
-کدوم طرفو باید نگاه کنم؟
-وقتی میری پایین باید بتونی پیداش کنی!
-وگرنه چی؟اگه پیدا نشه چی؟
-هیچی.
فرد پایین میپرد.درحالی که با فشار هوا در جنگ است،بسختی چشمهایش که برای خودشان اشک میریزند را باز و به اطراف نگاه میکند.در میان تاری مناظر سعی در پیدا کردن آن چیزی که بدنبالش هست دارد.منظره ای،چیزی،چشمش را متوجه خود میکند.قلبش بشدت آنرا طلب میکند و بسمت آن کشیده میشود.دست و پا میزند،میخواهد همانند ماهیِ در آب شنا کند.زمین او را میبلعد.