با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر شما صاحب حقوق مادی این کتاب هستید، میتوانید اجازه نشر رایگان نسخه الکترونیکی آن را به ما بدهید یا آن را از طریق کتابناک به فروش برسانید. برای اطلاعات بیشتر صفحه «شرایط و قوانین فروش» را مطالعه کنید.
روی هم رفته داستان های جالبی در این کتاب است، بنده فقط چند داستان آن را مطالعه کردم ولی نتوانستم نتیجه گیریهای دلچسب و چندان سودمندی از آنها بگیرم، بخصوص از داستان " آواز رهائی"
که در پایان داستان؛ نویسنده؛ به خاطر هنرِ آواز خوانی ی مطرب تبـهکار، قاتلی را که از کار خود پشـیمان نبوده و به دوستـش گفته بود چنانچه زمان به عقب برگردد باز هم اورا خواهم کْشت، حکم برائت
از اعدام داده است، در حالیکه؛ کسی که مرتکب قتل نفس می شود و انسانی را از هستی سـاقط و از ادامه ی زندگانی محروم می کند و چه بسـا خانواده ای را بی سرپرست و برای همیشه داغدار
و عزا دار می نماید،باید به مکافات عمل خود برسد و مجازات شود و نباید از کیفر اعمال شرم آور غیرِ انسانی و وحشیانه و بیرحمانه اش غافل بماند. امّا نویسنده به فرجامِ ننگینِ قاتل حلاوت می بخشد.
زان خشم دروغینش زان شیوه شیرینش .... عالم شکرستان شد تا باد چنین بادا
شب رفت صبوح آمد غم رفت فتوح آمد .... خورشید درخشان شد تا باد چنین بادا
از دولت محـزونان وز همّـت مجنـونان ..... آن سلسـله جنبان شـد تا باد چنین بادا
در واقع نویسـنده ؛ آب توبـه بر سـرِ شیطان ریخته و اورا اصلاح پذیر انگاشته است که سوایِ از تعبیراتِ کاملاً سوء و غیر منصفانه ی وی در مورد بی عدالتی ی دستگاههای قضائی، خوش آیند بنده نبود،
البته و شاید، اشکال از کار نویسنده نباشد بلکه از سخت فهمی و نا آشنائی ی بنده با این سبک نگارش داستان است.
گردون نگری زِ عمرِ فرسـوده ی ما است .... جیحون اثری زِ اشکِ پالوده ما است
دوزخ شرری زِ رنج بیهوده ی ما است ... فردوس دمی زِ وقتِ آسـوده ی ما است
دیدگاههای کتاب الکترونیکی خط چهارم
که در پایان داستان؛ نویسنده؛ به خاطر هنرِ آواز خوانی ی مطرب تبـهکار، قاتلی را که از کار خود پشـیمان نبوده و به دوستـش گفته بود چنانچه زمان به عقب برگردد باز هم اورا خواهم کْشت، حکم برائت
از اعدام داده است، در حالیکه؛ کسی که مرتکب قتل نفس می شود و انسانی را از هستی سـاقط و از ادامه ی زندگانی محروم می کند و چه بسـا خانواده ای را بی سرپرست و برای همیشه داغدار
و عزا دار می نماید،باید به مکافات عمل خود برسد و مجازات شود و نباید از کیفر اعمال شرم آور غیرِ انسانی و وحشیانه و بیرحمانه اش غافل بماند. امّا نویسنده به فرجامِ ننگینِ قاتل حلاوت می بخشد.
زان خشم دروغینش زان شیوه شیرینش .... عالم شکرستان شد تا باد چنین بادا
شب رفت صبوح آمد غم رفت فتوح آمد .... خورشید درخشان شد تا باد چنین بادا
از دولت محـزونان وز همّـت مجنـونان ..... آن سلسـله جنبان شـد تا باد چنین بادا
در واقع نویسـنده ؛ آب توبـه بر سـرِ شیطان ریخته و اورا اصلاح پذیر انگاشته است که سوایِ از تعبیراتِ کاملاً سوء و غیر منصفانه ی وی در مورد بی عدالتی ی دستگاههای قضائی، خوش آیند بنده نبود،
البته و شاید، اشکال از کار نویسنده نباشد بلکه از سخت فهمی و نا آشنائی ی بنده با این سبک نگارش داستان است.
گردون نگری زِ عمرِ فرسـوده ی ما است .... جیحون اثری زِ اشکِ پالوده ما است
دوزخ شرری زِ رنج بیهوده ی ما است ... فردوس دمی زِ وقتِ آسـوده ی ما است
با تشکر؛ سعیدد ناظمی [email protected]