رسته‌ها
مقالات احمد کسروی
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 599 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 599 رای
گردآورنده: یحیی ذکاء

مجموعه ای از مقالات کمیاب احمد کسروی

چاپ اول: تهران 1334
چاپ دوم: برلین 1368
ناشر: انتشارات یاسمین
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
70
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
persianking
persianking
1388/09/07
درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی مقالات احمد کسروی

تعداد دیدگاه‌ها:
183
[quote='akhshurush']
صحبت از اقناع آدمیان مساله ای نسبی ست. [/quote]
اصل مطلب این است که به نظر من بنده انسان ها با توجه به شرایط زمانی و مکانی(محیطی) سعی می کنند ملت،قبیله ،خانه و...را با محاسباتی که ازسودمندی و یا زیان عمل انجام می دهند قانع کنند و اینگونه قوانین ،عرف ،حقوق، درست و غلط را مشخص می کنند(البته شاید گاهی ناخود اگاه این کار را انجام دهند) اقناع این گروه ها باعث نمی شود که ذاتی درست و یا غلط برای عمل تعریف شود بلکه این کاری است که ما هر روز انجام می دهیم و در واقعیت رخ می دهد در اینجا بنده با شما هم رای هستم که اقناع مساله ای نسبی است و در ضمن بنده برای عمل،ذات صحیح و غلط در نظر نمی گیرم و فکر می کنم که اگر مابه عمل بدون تاثیر زمان و مکان مفهوم درست و غلط بچسبانیم وارد مقوله اعتقادات شده ایم و بحث در مورد اعتقادات به نظر من راه به جایی نخواهد برد.
اما در مورد آدم خوارها بنده معتقدم که دلیل شروع آدم خواری در این قبایل گرسنگی، قحطی و نامطمئنی از بدست آوردن غذا بوده است و عواملی مانند حلول روح و گرفتن حسن ها که باعث بروز آن بصورت عادت شده اندخود معلول دلیلی است که بیان کردم .اما مهم تر از آن خود ویل دورانت هم در کتابش ذکر می کند که این عادت تقریبا در تمام قبایل رایج بوده است،حرف من همین است من می گویم بشر درستی و نادرستی کار خود را با توجه به شرایط زمانی و مکانی تعریف می کند و این چیزی است که در واقعیت رخ می دهد .
اما در مورد کتاب سوزی کسروی
[quote='akhshurush']
البته کسی که سراغ کتاب نادرستی می رود فهم تشخیص درست از نادرست را ندارد. در این زمینه با کسی تعارفی نباید داشت. اگر آن فرد عقلش می رسید که سراغ بطالت عمر نمی رفت و البته این بیان حقایق است. بیان حقایق را توهین نمی نامند.[/quote]
با کمال احترام،شما فرض را بر نادرستی کتاب گذاشته اید که فرضی باطل است و از کجا معلوم یک کتاب باطل مطلق است و دیگری نیست، هر کتابی نکات مثبت و منفی دارد و هر نفر برداشت خود را از آن کتاب خواهد داشت در ضمن خود فرد باید برای خویش تصمیم بگیرد و حق انتخاب داشته باشد و اگر فرض کنیم بخواهد راه بطالت عمر را پیشه کند،واقعا چه کسی حق دارد به انسان راه زندگی اش را دیکته کند؟!احمد کسروی؟!
[quote='akhshurush']
بله ممکن است هر کسی هر عقیده ای داشته باشد. و که گفته همه حق دارند هر عقیده ضاله ای را رواج دهند؟ نظر شخصی ست؟ بهتر است شخصی بماند.
[/quote]
دوست گرامی در این مورد با شما مخالف هستم و معتقدم هر کس می تواند هر عقیده ای حتی اگر در نظر ما ضاله باشد را بیان کند و این یعنی آزادی بیان! و در عوض ما نیز حق داریم آن عقیده را نقد کنیم و جالب تر از آن این است که کسروی خود قربانی این جمله شد یعنی عده ای که عقیده او را ضاله می خواندند مانع رواج آن شدند!
[quote='akhshurush']
حق تنوع فکری هم مطلبی غریب است. راه پیشرفت فکری جامعه وحدت کلمه و داشتن تفکر واحد و تشکیل امت است. تنوع فکری دیگر از آن حرفهاست.
[/quote]
دوست عزیز شما را به مقاله جان استوارت میل که در کتاب آزادی و حیثیت انسانی جمال زاده منتشر شده و در باب تنوع فکری و پیشرفت حاصله از آن استدلال های ارائه شده رجوع می دهم.
و در آخر جمله ای از میل:
اگر تمامی نوع بشر به استثنای یک نفر معتقد به عقیده واحدی باشند و آن یک نفر برخلاف آن عقیده باشد، مبادرت کردن تمامی نوع بشر به اینکه آن یک نفر را ملزم به سکوت نمایند همان قدر برخطا ونا حق است که آن یک نفر در صورت اختیار داشتن بخواهد که تمامی نوع بشر را ملزم به سکوت کند.
[quote='saman2esm']
و در مورد دفاع شما از کتاب سوزی کسروی و اینکه او بصورت نمادین کتاب ها را سوراند
من نظرم را قبلا بیان کرده ام اما اینجا ساده تر و توضیح می دهم...
.[/quote]
خدمت جناب سامان با احترام
صحبت از اقناع آدمیان مساله ای نسبی ست. نه عقیده ای می تواند همه ی خلق الله را قانع کند و نه چنین امکانی وجود دارد که نظرسنجی شود که اکثریت موافق مساله ای هستند و یا مخالف. البغدادی هم خیل کثیری هم مسلمان های سلفی را با خود همراه ساخته است و چنگیز مغول نیز بسیاری را با خود همراه می ساخت. قانع کردن آدمیان در کجای قاموس درستی و نادرستی است؟ وانگهی چند نفر را باید قانع کرد؟ از کجا باید فهمید که چه تعداد قانع شده اند؟ مرحوم کسروی نمی تواند مدعی باشد که بسیاری را در باهماد آزادگان قانع کرده بود و دست به کتابسوزی می زد؟
محض اطلاع قبایل آدم خوار چه در گینه ی باستان و چه در فیجی امروزی به دلایلی از جمله حلول روح قربانی و یا گرفتن حسنات و تقرب به خدایانشان انسان ها را نوش جان می کردند. به قبایل دیگر می تاختند و اسرا را ذبح می کردند. باز هم شرایط زمانی و مکانی؟ جک و جانور هم داشتند. مشرق زمین گهواره تمدن ویل دورانت و اخلاق و زناشویی راسل را مطالعه بفرمایید. رفتاری نادرست که هم نادرست بوده و هم نادرست هست. افراد قبیله ی خویش را نیز "قانع" کرده بودند که به سایرین بتازند. امروز هم برخی ملت خویش را قانع می کنند و به سایر سرزمین ها لشکرکشی می کنند. "اقناع" کجای استدلال است؟
لیکن در مورد کتابسوزان روانشاد احمد کسروی
البته کسی که سراغ کتاب نادرستی می رود فهم تشخیص درست از نادرست را ندارد. در این زمینه با کسی تعارفی نباید داشت. اگر آن فرد عقلش می رسید که سراغ بطالت عمر نمی رفت و البته این بیان حقایق است. بیان حقایق را توهین نمی نامند. فی المثل به کسی که قتل مرتکب می شود می گویند قاتل و این ابراز و اطلاق صفت است. به آنکه نمی داند نادان می گویند. عده ای نیز به کسروی خرده می گرفتند که نادان توهین است ولی اصرار داشت که نادان یعنی کسی که نمی داند. مخاطب می خواهد اینرا توهین تلقی کند و یا نکند اختیار با اوست.
در مورد حق آزادی بیان و حق مطالعه آن کتاب توسط افراد جامعه هم مساله ای بدیهی ست. آن مرحوم که حبس و حصر نثار نویسنده و خواننده نکرد. کتاب را هم خریداری می کرد و می سوزاند این هم از حق نویسنده. بله ممکن است هر کسی هر عقیده ای داشته باشد. و که گفته همه حق دارند هر عقیده ضاله ای را رواج دهند؟ نظر شخصی ست؟ بهتر است شخصی بماند.
حق تنوع فکری هم مطلبی غریب است. راه پیشرفت فکری جامعه وحدت کلمه و داشتن تفکر واحد و تشکیل امت است. تنوع فکری دیگر از آن حرفهاست.
مرحوم کسروی در نقد رمان و ادبیات نوشته اند و نیاز به نوشتن در پیرامون تک تک کتب نیست. یک حرف را که صد بار نمی زنند. نه که هر کتابی را باید سوزاند. کتبی که از مسیر حق منحرفمان می کنند باید سوزاند. و مسیر حق را هم خداوند مشخص می کند. ضمن اینکه اگر بنا به سفید نمایی از کسروی بود عرض نمی کردم که با توهین ایشان به امام صادق مخالفم. با احترام
[quote='akhshurush']:
سوال خوبی پرسیدید گرامی
به عنوان فردی که پیشتر پاکدین بوده ام و کسروی برایم فردی در اندازه ی اسطوره است عرض می کنم که نه مشکلم با کتابسوزی است، چه کسی گفته ظرف زمانی و مکانی معنا دارد؟ [/quote]
دوست عزیز چنگیز و بغدادی دقیقا همین ادعا را دارند!و به قول شما دبه کرده اند! اما آیا توانستند آدمیان را قانع کنند که شرایط زمانی و محیطی ایجاب می کرد هزاران نفر را بکشند ؟!پاسخ با شما
و در مورد قبایل آدمخوار، هزاران سال پیش زمانی که خطر گرسنگی نسل بشر را تهدید می کرده و غذا به صورت فست فودی موجود نبود!آدمخوار ها نسل بشر را حفظ کرده اند!و این مسئله در جامعه آن زمان پذیرفته شده بود و همچنین در موارد بسیاری از آن زمان تا به حال در جنگ ها و قحطی ها و گم شدن ها .... آدم خواری رخ داده و در اینکه آیا آن مردم توانستند افکار عمومی و قوانین را قانع کنند به نظر می آید گاهی موفق شده اند و گاهی خیر!
اینطور که مشخص است شما اعتقاد دارید بعضی کارها در ذات خود صحیح هستند و بعضی خیر ،اعتقاد شما محترم، اما من آن چیزی را که فکر می کنم در حقیقت و جامعه رخ می دهد بیان کردم.
و در مورد دفاع شما از کتاب سوزی کسروی و اینکه او بصورت نمادین کتاب ها را سوراند
من نظرم را قبلا بیان کرده ام اما اینجا ساده تر و توضیح می دهم...
خوب شما با مفاهیم کتابی مخالف هستید و معتقدید که آن مفاهیم برای جامعه مضر است پس کتاب را نقد کرده و مواردی را که برای مردم مضر هستند روشن می کنید تا اینجا نمی توان بر شما خرده گرفت اما بعد پا را یک قدم فرا تر نهاده و اعلام می کنید که ای مردم این کتاب را نخوانید!! این جمله یعنی اینکه مردم شما فهم تشخیص درست و نادرست را ندارید و اگر این کتاب را بخوانید به راه غلط خواهید افتاد تا اینجا شما فقط به فهم مردم توهین کرده اید!در پرش بعد شما کتاب را به صورت نمادین می سوزانید ومی خواهید به صورت نمادین آن کتاب را از ذهن مردم پاک کنید(یا بسوزانید) و همچنین هدف شما آگاه کردن مردم از خطرات محتویات آن کتاب است،در اینجا نیت شما باعث نمی شود که مسائلی همچون پایمالی حق نویسنده کتاب،آزادی بیان ،تنوع فکری و حق حداقل یک نفر برای خواندن آن یک کتاب فراموش شود شما می توانستید کتاب را نخرید،در نقد آن هزاران کتاب بنویسد اما کتاب سوزی ....
دوست عزیز اگر قرار بود هر نفری هر کتابی را که فکر می کند غیر مفید و باطل است بسوزاند الان نه کتابی وجود داشت و نه درختی و ما همان آدمخوار های هزاران سال پیش بودیم.
با دفاع از تمام کارها ونقاط ضعف کسروی باعث نشویم که نقاط قوت او از دیده پنهان شود.
[quote='saman2esm']
او سعی کرد به مردم نشان دهد شرایط زمانی و مکانی(محیطی)ایجاب می کند که انها اعتقادشان را تغییر دهند!(یا پاک گردانند) و اینگونه خواست که یکی از سخت ترین کارها را انجام دهد هر چند مانند پیامبران به دنبال چرخشی صد و هشتاد درجه نبود اما...
و در مورد کتاب سوزی
با توجه به توضیحاتی که در ابتدا عرض کردم کتاب سوزی هم می تواند در شرایط خود به وسیله شرایط زمانی و محیطی توجیه شود مانند وقتی که ما از سرما در حال مرگ باشیم و چیزی دیگری برای سوزاندن نباشد! پس شاید بهتر است که هر که کاعذ ها را سوازند دلیل از او بخواهیم نه فورا محکوم کنیم، اما کسروی دلیل خود را برای این کار در چندین کتاب و مقاله شرح داده که برای عده ای قانع کننده بوده و برای عده ای اینطور نیست ،قضاوت با دوستانی مانند saeidborji و cleauoum
انسان ها را باید محترم شمرد و اندیشمندان را محترم تر! به جای درود های بی معنی و نفرین های بی ارزش،تفکر های آنها را تحلیل و نقد کنیم.
[/quote]
سوال خوبی پرسیدید گرامی
چه کاری ست که شرایط زمانی و مکانی نتواند درستی یا نادرستی آنرا تغییر دهد؟ پاسخ همه ی افعال است.
به عنوان فردی که پیشتر پاکدین بوده ام و کسروی برایم فردی در اندازه ی اسطوره است عرض می کنم که نه مشکلم با کتابسوزی است، نه با نظر کسروی مبنی بر تنبیه جوانانی که تن به ازدواج نمی دهند (خواهران و دختران ما) ، نه با "برانگیخته" خواندن انبیا و خودش. مشکل با دفاع ناصحیح از عقاید کسروی ست. نسبی دیدن مسائل درد بزرگی ست که خیل بزرگتری از جامعه ی ما بدان دچارند. چه کسی گفته ظرف زمانی و مکانی معنا دارد؟ چنگیز مغول هم می تواند بگوید در ظرف زمانی خودش کارش صحیح بوده و ابوبکر بغدادی هم می تواند چنین مدعایی داشته باشد که در خاورمیانه تنها روش گروه خودش جواب می دهد. هیچ زمانی-مطلقاً هیچ زمانی- آدم خواری قبایلی که انسان زنده ای را می خورند نمی توان توجیه کرد. هر زمان که چنین کرده باشند ناپسند است ولو ده هزار سال پیش. و معیار درستی یا نادرستی؟ خداوند.
اما در مورد کتابسوزان کسروی پیشتر مدعی شدم که این کار سمبولیک است و دلیل سمبولیک بودن هم این است که مرحوم کسروی تنها یک کتاب از هر نوع جمع می کرد. فی المثل تمامی نسخ مفاتیح الجنان و رمان ها و دیوان های اشعار و غیرو را جمع نمی کرد. یک عدد از هر نوع. کاملا معتقدم رویه ی مناسبی بوده و شکستن قبح برخی از این آثار از باقیات صالحات آقای کسروی ست. همانگونه که ناسزاگویی ایشان به امام صادق را نیز نمی پسندم. والسلام
راستی قضاوت درستی یا نادرستی عرایض بنده هم با خداوند. یا حق
[quote='akhshurush']اگر کسی بتواند مخترع عبارت "شرایط زمانی و مکانی" را به اخشوروش نشان دهد، یک عدد آب نبات چوبی نزد بنده جایزه دارد. تو گویی هر کسی هر خطایی در هر زمانی و مکانی انجام داد، می تواند دبه کند که شرایط اینطور اقتضا می کرد.[/quote]
دوست عزیز چه کاری را می توان نام برد که شرایط زمانی و مکانی نتواند خطا و یا ثواب بودن آن را تغییر دهد؟!مسئله این است که با توجه محدوده ای که عمل در آن رخ می دهد،می توان قوانین یا انسان ها را قانع کرد که شرایط زمانی و مکانی ایجاب می کرد که آن عمل انجام شود یا خیر؟!
و نکته دیگر اینکه وقتی پای اعتقادات (و گاهی اخلاق) وسط باشد مفهوم صحیح و اشتباه قدری پیچیده می شود و به سختی بتوان آدمیزاد راقانع کرد.
اما در مورد کسروی
او سعی کرد به مردم نشان دهد شرایط زمانی و مکانی(محیطی)ایجاب می کند که انها اعتقادشان را تغییر دهند!(یا پاک گردانند) و اینگونه خواست که یکی از سخت ترین کارها را انجام دهد هر چند مانند پیامبران به دنبال چرخشی صد و هشتاد درجه نبود اما...
و در مورد کتاب سوزی
با توجه به توضیحاتی که در ابتدا عرض کردم کتاب سوزی هم می تواند در شرایط خود به وسیله شرایط زمانی و محیطی توجیه شود مانند وقتی که ما از سرما در حال مرگ باشیم و چیزی دیگری برای سوزاندن نباشد! پس شاید بهتر است که هر که کاعذ ها را سوازند دلیل از او بخواهیم نه فورا محکوم کنیم، اما کسروی دلیل خود را برای این کار در چندین کتاب و مقاله شرح داده که برای عده ای قانع کننده بوده و برای عده ای اینطور نیست ،قضاوت با دوستانی مانند saeidborji و cleauoum
انسان ها را باید محترم شمرد و اندیشمندان را محترم تر! به جای درود های بی معنی و نفرین های بی ارزش،تفکر های آنها را تحلیل و نقد کنیم.
[quote='saeidborji']
از اینجا به بعد این دونفر حتی اگر هزاران سال هم به بحث و مناظره بپردازند به هیچ نتیجه ای نمیرسند. در این میان شما شخصی را که نوشابه را میخرد و به جوی آب میریزد عاقل میدانید. تعریف شما از عاقل با آن تصویری که من در ذهن دارم هیچ تشابهی ندارد. درباره کسروی شاید بشود صدها صفحه نوشت و ادله آورد اما اگر طرفین مبانی داوری یکسانی نداشته باشند هرگز و هیچ زمان با هیچ نتیجه ای نخواهند رسید.......[/quote]
با کمال احترام، و تشکر از توجه شما به بحث... ولی باید بگویم بی خود خودتان را گول نزنید.. بحث بنده و شما ربطی به اصول و مبانی ندارد.
مشکل بنده و شما این است که شما خیلی راحت حکم می دهید و قضاوت می کنید.. واقعیت این است که قضاوت برای شما خیلی راحت و ساده است. خیلی ساده می توانید از یک داستان که تازه آن را هم از کسی شنیده اید (که آن هم درست نقل نشده،) نتیجه بگیرید کسی دیوانه بوده.
کسروی اول پیغمبر ساز و دین تراش و مخترع زبان بوده، بعد جرم اش این است که گویا نیت پیغمبری داشته، و گویا نیت داشته که ادعای وحی بکند که البته آن را پنهان می کرده، از کجا معلوم که گویا کسروی قصد تشکیل حکومت دینی نداشته؟ از کجا معلوم دیکتاتوری خون ریزی نمی شده؟ بعد با استناد به دو خط نوشته که تازه بخشی از آن در مورد "فالگیر" و "جادوگر" و "هر کسیکه لاف از کارهای نشدنی میزند" است مدعی می شوید که کسروی از افراطیون!!؟ خطرناک بوده!؟! که به راحتی! انگ مفسد فی الارض به کسانی می زده که با عقایدش سازگار نبودند.شکر خدا که هم نوشته های کسروی هم نوشته های دیگران هست و هر کودکی می فهمد که کسروی آن افراطی خطرناکی که شما می گویید نیست، بعد عمل کتاب سوزی توسط کسروی می شود مشابه تکفیر. دست آخر کسروی این افراطی خطرناک!!! می شود "نان به نرخ روز خور" چرا؟ چون زمانی درس دینی می خوانده و بعد منتقد دین شده است. چون زمانی "لباس روحانیت داشته بعد کروات زده" نان به نرخ روز خور بوده.
خیر مشکل بنده و شما "مبانی داوری نیست" مشکل ما جای دیگری است.
در مورد ریختن نوشابه در جوی آب که از دید شما نشانه جنون است - بدون آنکه بخواهم از شخص یا گروه خاصی طرفداری کنم (چه بهاییان و چه مخالفین آنها) ""درست یا غلط، در آن سالها گروهی از مردم که در بینشان کاسب و روحانی و بازاری و تحصیل کرده و دانشجو هم وجود داشت به این نتیجه رسیده بودند که نماینده شرکت پبسی در ایران متعلق به بهاییان و در خدمت اهداف آنهاست.. آنها به مبارزه با شرکت بپسی دست زدند. (بدون شک آنها شباهتی با گاندی و ماندلا نداشتند. ولی نمونه هایی مثل این در تاریخ استقلال هند - مبارزه ضد تبعیض نژاد آفریقای جنوبی حتی انقلاب آمریکا نیز وجود دارد که عده ای از مردم کالایی را نخرند یا بخرند و آن را به هزینه خودشان معدوم کنند) می شود گفت عمل آنها و درک آنها اشتباه بوده، می شود گفت بهتر بود این انرژی را در جای دیگر و کار بهتری مصرف می کردند، ولی نمی شود گفت مجنون بودند. آنها یک مبارزه تمام عیار علیه بهایت را آغاز کرده بودند که مبارزه با بپسی کولا هم بخشی از آن بود . کما اینکه نمی شود گفت کار ثابت پاسال و پافشاری وی روی ادامه کار شرکت از روی جنون بوده. تکرار می کنم که قصدم دفاع از طرف خاصی در این میان نیست. نه بهاییت، نه مخالفان آنها. ولی بحث جنون در این میان کاملا بی ربط است. می شود گفت آنها کهنه پرست یا به اصطلاح مرتجع بودند ولی بحث جنون مطلبی است که اصلا موضوعیت ندارد.
چطور می شود بدون تحقیق و بررسی، بدون در نظر گرفتن شرایط تا آنجا پیش رفت که بر اساس نقل یک خاطره (که تازه آن هم اشتباه نقل شده) حکم بر جنون فردی بکنیم و بعد این واقعه را به کسروی بچسبانیم و نتیجه بگیریم این مجنون مانند آن مجنون است؟ اینگونه باشد می شود کسروی را با اصغر قاتل! هم مقایسه کرد
روزی دو نوجوان مشغول بحث بودن بر سر اینکه آیا خورشید در نیمروز به زمین نزدیکتر است یا در ابتدای صبح. در اثنی بحثشان کنفسیوس معروف را دیدند. خوشحال که داوری دانا و مناسب برای خود پیدا کردند به نزد او رفتند. اولی ادعای خود را اینطور شروع کرد که خورشید در هنگام طلوع به زمین نزدیک تر است چرا که بزرگ تر به نظر میرسد. دومی گفت : نه این دلیل قلابی است و کاملا واضح است که خورشید در نیمروز به زمین نزدیکتر است زیرا گرمتر است. کنفسیوس در پاسخ به این دو جوان حیران ماند. دو نوجوان او را مورد طعنه قرار دادند که : چه کسی گفته تو زیرکی؟
این داستان طنزآمیز قصد دارد اهمیت به اصطلاح frame of reference را در نتیجه حاصل از ارزیابی ما بنمایاند. برای دو نفر یا گروه مناظره کننده توافق بر سر موضوع به رسمیت شناختن مبانی داوری یکدیگر یکی از مهم ترین مقدمات برای پیشروی و به نتیجه رسیدن است. مثال:
مسیحی: مسیح فرزند خداست همانطور که در انجیل آمده.
مسلمان: نه این اشتباه است چرا که خدا فرزندی ندارد و قران بر این امر تاکید نموده است.
از اینجا به بعد این دونفر حتی اگر هزاران سال هم به بحث و مناظره بپردازند به هیچ نتیجه ای نمیرسند. در این میان شما شخصی را که نوشابه را میخرد و به جوی آب میریزد عاقل میدانید. تعریف شما از عاقل با آن تصویری که من در ذهن دارم هیچ تشابهی ندارد. درباره کسروی شاید بشود صدها صفحه نوشت و ادله آورد اما اگر طرفین مبانی داوری یکسانی نداشته باشند هرگز و هیچ زمان با هیچ نتیجه ای نخواهند رسید.......
داستایفسکی: آری ما توقع داریم که سیر تحول یک نویسنده را بدانیم. جریان پروش شخصیت و برداشت او را از زندگی بشناسیم... شناسایی کوچکترین جزییات مربوط به او را دست کم نمی گیریم (...) مخصوصا باز تکرار میکنم خطوط ریز، جزئیات کوچک زندگی او را دست کم نگیرید. مجموع همین هاست که ماهین آن شخص را روشن می کند. (به نقل از کتاب آشنایی با صادق هدایت – م ف فرزانه)
یک قاضی زمانی که قضاوت می کند علاوه بر نوع جرم و مسئولت متهم در برابر اعمالش، شرایط زمان و مکانی که آن فرد در آن قرار گرفته را در نظر می گیرد. برای قضاوت در مورد شخصیت یک فرد همانگونه که داستایوفسکی گفته احتیاج به جزئیات کوچک و خطوط ریز مربوط به زندگی فرد مورد بحث هست.
در این مورد، وقتی که قصد مقایسه بین کسروی، صادق خلخالی و گروه دولت اسلامی عراق و شام را داریم باید شرایط زمانی و مکانی که داعش تشکیل شد، شیخ صادق خلخالی رئیس دادگاه انقلاب شد و زمانی که کسروی فعالیت هایش را شروع کرد را در نظر گرفت. این مسئله، چیزی از مسئولیت این سه در در برابر کارهایشان کم نمی کند. اما وقتی می خواهیم بگوییم: "کسروی، داعش و آیت لله صادق خلخالی" هم نظر و هم سو هستند باید یادمان باشد که هر کدام در کدام شرایط زمانی و مکانی بوده اند. بحث بر سر این است که کسروی چه دیده بود و در چه محیطی زندگی کرده بود که چنین کتابهایی را نوشت، داعش چرا و چگونه تشکیل شد و ریشه اعمالش در کجاست... و شیخ صادق خلخالی چگونه آدمی بود و چطور می اندیشید.
فهمیدنش سخت نیست. دیدگاه زیر از من نیست:
""... انسان در مقاطع مختلف تاریخی و یا با حضور در جوامع مختلف تحت تاثیر پیشرفت علوم وتکنولوژی و فهم عمومی جامعه دیدگاههای متفاوتی نسبت به جامعه و تاریخ و طبیعت پیدا می کند که بر اعمال و رفتار فردی و اجتماعی او اثر می گذارد. این معنا از زمان و مکان، همانطور که بر دیدگاهها و اعمال و رفتار انسان اثر می گذارد احیانا فهم او را را نیز دگرکون می سازد."
یادآوری مجدد که توضیح بالا نافی مسئولیت فرد نیست، به عنوان مثال اگر کسی آدم کشته است یا جمعتیی را تحریک به آدم کشی کرده نمی تواند به شرایط زمانی و مکانی استناد کند. اگر شخصی به خاطر منافع مالی یا سیاسی اش با پدیده ای مدرن مخالفت کرده، نمی تواند به شرایط زمانی و مکانی استناد کند.
[quote='saeidborji']
به اقتضای زمانه حسن تعبیری (نیک واژه) است برای اصطلاح "نان به نرخ روز خور" که قدمت آن شاید چند هزار سالی باشد. یکی از معتقدان نان به نرخ روز خواری هم کسروی بود که یک روز لباس روحانیت میپوشید و فردا کراوات به خود میاویخت و آن فرقه ای را که خود زمانی جزیی از آن بوده را "گمراه گردان" و مستحق مرگ میخواند. [/quote]
در بحث دیگری در همین سایت گفته ام برخی استدلال ها آن چنان غلط و اشتباه است که می شود در بطلان خط به خط و کلمه به کلمه آنها یک کتاب نوشت.
زمانی که می گویم با شرایط زمانی که کسروی در آن می زیست را در نظر گرفت همین است. در آن زمان دانشگاه و مدرسه مدرن به مفهوم امروزی در ایران وجود نداشت که کسروی در آنها درس بخواند، مدارس به سبک جدید انگشت شمار بودند، راه تحصیل دیگری جز تحصیل در مکتب خانه و بعد تحصیل علوم دینی یا رفتن به فرنگ نبود. به همین دلیل است امثال علی دشتی، جمالزاده، میرزا کوچک جنگلی، سید حسن تقی زاده همه تحصیلات دینی داشتند چون راه دیگری برای تحصیل نبود. حالا این وسط کسروی باید چه کار می کرد که "نان به نرخ روز خور نباشد؟" قاعدتا باید ترک تحصیل می کرد.
بماند که تهمت نان به نرخ روز خور بودن کسروی از آن کشفیاتی است که در دکان هیچ عطاری هم پیدا نمی شود... با گذشت بیش از 50 سال از مرگ کسروی،در بین مخالفان گوناگون او از نواب صفوی گرفته تا تقی زاده و دکتر علی شریعتی هیچ کس با استناد به اینکه کسروی زمانی درس دینی خوانده نگفته او نان به نرخ روز خورد بوده. آیا در تاریخ سراغ ندارید کسی درسی دینی خوانده و بعد منتقد سرسخت مذهب شده باشد؟ آیا چنین فردی نان به نرخ روز خور است؟
[quote='saeidborji']ن یکی از دوستان من برای من نقل میکرد که در زمان محمد رضا شاه که پای پپسی کولا و کوکاکولا به ایران باز شده بود یک دیوانه دیگر مشابه همین در همسایگی آنها زندگی میکرده و شرح یکی از کارهای خنده آورش هم این بود که نوشابه را میخرید و جلوی مردم در جوی کنار خیابان خالی میکرد. توضیحش هم این بود که صاحبان این کارخانه ها یهودی هستند و من با یهودی ها مبارزه میکنم!!!!
[/quote]
به این می گویند استدلال منطقی...
گویا یکی از دوستان گفته است که کسی (بدون نام) در همسایگی آنها زندگی می کرده و در جوی خیابان (کدام خیابان) نوشابه می ریخته.... گویا این شخص مجهول می گفته برای مبارزه با یهودیان این کار را می کند (اصلا در قبل از انقلاب مبارزه با یهودیان مطرح نبوده) بدون هیچ تحقیق و بررسی در صحت این موضوع و این که این دیوانه چه کسی بوده و اسم و رسمش چه بوده فقط بر اساس یک نقل قول نتیجه گرفته می شود که این "دیوانه اول بدون نام" شبیه به آن "دیوانه دوم" یعنی احمد کسروی است.
احتمالا ماجرای این شخص (دیوانه اول) و ریختن نوشابه در جوی آب به ماجرای مبارزه با بهاییان و نه یهودیان و نوشابه پبسی بر می گردد. نماینده کارخانه بپسی در ایران ثابت پاسال سرمایه دار معروف و بانفوذ بهایی بود.
کار از فتوای آیت الله بروحردی مبنی بر حرام بودن معامله با بهاییان شروع و با شکستن تابلوهای شرکت و میدان داری انجمن حجتیه طی سالها و سالها ادامه پیدا کرد انجمن در این مبارزه اقتصادی با بهائیت تا گرفتن امتیاز کوکاکولا در مقابله با پپسی کولا هم پیش رفت. (تحریم بپسی، چاپ برگه های ضد کارخانه، حمله به ماشین ها نوشابه، خرید و نابود کردن نوشابه به هزینه شخصی توسط افراد سرشناس به خصوص روحانیت در انظار عمومی طوری که شرکت نتواند از آنها شکایت کند و...) گفته می شود چون موضوع حیثیتی شده بود، ثابت پاسال هم به هیچ روی حاضر به کوتاه آمدن نبود. کار به آنجا رسید که حتی مسجدی هم جلوی کارخانه تاسیس شد تا راحت تر بشود به وجود کارخانه اعتراض کرد.
چیزی که مشخص است تحریم کننده گان پبسی (همانها که نوشابه می خریدند و در جوب می ریختند) همگی در سلامت کامل عقل و روان به سر می بردند و از روی حساب کتاب دقیق این کار را انجام می دادند.
[quote='akhshurush']اگر کسی بتواند مخترع عبارت "شرایط زمانی و مکانی" را به اخشوروش نشان دهد، یک عدد آب نبات چوبی نزد بنده جایزه دارد. تو گویی هر کسی هر خطایی در هر زمانی و مکانی انجام داد، می تواند دبه کند که شرایط اینطور اقتضا می کرد.[/quote]
به اقتضای زمانه حسن تعبیری (نیک واژه) است برای اصطلاح "نان به نرخ روز خور" که قدمت آن شاید چند هزار سالی باشد. یکی از معتقدان نان به نرخ روز خواری هم کسروی بود که یک روز لباس روحانیت میپوشید و فردا کراوات به خود میاویخت و آن فرقه ای را که خود زمانی جزیی از آن بوده را "گمراه گردان" و مستحق مرگ میخواند. این به مثابه این است که شخصی عمری شرابخوار باشد و فردا توبه کند و مجتهد شود و فتوا بدهد که شرابخوار را باید اعدام کرد. سوال اینست که اگر این قانون در زمانی که این شخص خودش شرابخوار بود اجرا میشد ایا زنده میماند که چنین حکمی بدهد؟
یکی از مضحک ترین قسمتهای شخصیت کسروی این بود که هر کاستی و عیب خجالت اوری در خود میدید به دیگران نسبت میداد. مثلا درباه حافظ میگوید: حافظ از بس سرش به این در و آن در خوره بود و از این فرقه به آن فرقه شده بود پریشان و مجنون احوال شده بود، (حافظ تمام عمر خود از ستایش می گفت و عیب زهد) در حالی که این دقیقا شرح زندگی خود کسرویست. یک روز در لباس روحانیت و روز دیگر در کت شلوار و کراوات و علیه روحانیت !! از نشانه های زوال عقل او هم یکی همین که به قول دوستی میرفت کتاب میخرید و میبرد درخانه اش آتش میزد! یکی از دوستان من برای من نقل میکرد که در زمان محمد رضا شاه که پای پپسی کولا و کوکاکولا به ایران باز شده بود یک دیوانه دیگر مشابه همین در همسایگی آنها زندگی میکرده و شرح یکی از کارهای خنده آورش هم این بود که نوشابه را میخرید و جلوی مردم در جوی کنار خیابان خالی میکرد. توضیحش هم این بود که صاحبان این کارخانه ها یهودی هستند و من با یهودی ها مبارزه میکنم!!!!
مقالات احمد کسروی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک