رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر شما صاحب حقوق مادی این کتاب هستید، می‌توانید اجازه نشر رایگان نسخه الکترونیکی آن را به ما بدهید یا آن را از طریق کتابناک به فروش برسانید.
برای اطلاعات بیشتر صفحه «شرایط و قوانین فروش» را مطالعه کنید.
دعای عرفه
امتیاز دهید
5 / 3.8
با 138 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 3.8
با 138 رای
دعای روز عرفه بهمراه ترجمه فارسی

شر و بشیر پسران غالب اسدی روایت کرده اند که عصر روز عرفه در عرفات در خدمت امام حسین (ع) بودیم که آن حضرت با گروهی از خاندان و فرزندان و شیعیان خود از خیمه بیرون آمدند و با کمال تضرع و خشوع به دامنه کوه رحمت روی آوردند و در سمت چپ کوه ایستادند و به جانب کعبه روی گردانیدند و دست ها را مقابل صورت مبارک برداشتند و این دعا را خواندند.
راویان گویند: « در پایان دعا و ذکر یارب یارب آن حضرت چنان حاضران را تحت تاثیر قرار داده بود که از دعا کردن برای خودشان به آمین گفتن به دعای امام حسین (ع) بسنده کردند و صدای گریه مردم صحرای عرفات را پر کرده بود تا اینکه آفتاب غروب کرد و به سوی مشعر الحرام رفتند. »
دعای عرفه از دعاهای بسیار مشهور و عظیم الشان است که در مراسم حج در عرفات خوانده می شود و نیز به قصد قربت مطلقه همزمان با روز عرفه (نهم ماه ذی الحجه) در سایر اماکن می خوانند. این دعا ماثور از حضرت امام حسین (ع) است.
دعای عرفه شامل مطالب بسیاری است که گزیده فهرست آنها چنین است: شناخت خداوند و بیان صفات الهی و تجدید عهد و پیمان با پروردگار و شناخت پیامبران و تحکیم ارتباط با آنها و توجه به آخرت و اظهار عقیده قلبی. سیر اندیشه در آفاق جهان و یادآوری نعمت ها بیکران الهی بر انسان و حمد و سپاس خداوند بر آن نعمت ها و عنایت ها که از آغاز وجود و تکوین آدمی تا آخر عمر پیوسته به او افاضه می شود.
تضرع به درگاه خدواند و اقرار به گناهان و توبه و انابه و درخواست عفو و روی آوردن به صفات پسندیده و اعمال خیر. در خواست حوایج که با درود و صلوات بر محمد و آل محمد (ع) شروع می شود سپس تقاضای عفو، نور هدایت، رحمت، عافیت، برکت، وسعت روزی و پاداش اخروی برخی از دانشوران به شرح و یا ترجمه این دعای شریف پرداخته اند. از جمله: مظهر الغرائب سید خلف الدین حیدر مشعشعی موسوی حویزی، معاصر شیخ بهایی (م ، 103 ق). این شرح را مولف آن پس از خاموشی دیده سر و روشنتر شدن چشم دل تدوین كرده است و شرح دعای عرفه اثر شیخ محمد علی بن شیخ ابوطالب زاهدی جبلانی اصفهانی (م 1181 ق)، نیایش حسین (ع) تالیف استاد محمد تقی جعفری.

شایان ذکر است که غیر از دعای امام حسین (ع) برای روز عرفه دعاهای دیگری نیز از سایر ائمه اطهار (ع) روایت شده است که در کتب دعا به تفصیل آمده است. شیخ صدوق کتابی تحت عنوان ادعیه الموقف و یا یا دعا الموقف تالیف کرده است، مشهورترین دعاهای روز عرفه پس از دعای امام حسین (ع) دعای فرزند گرامیش حضزت امام زین العابدین (ع) است که در صحیفه سجادیه آمده است. مراجع عظام تقلید در مناسک حج هر دو دعا را نقل کرده اند.


فرازی از این دعا

« منم معترف به بدکاری و خطاکاری، منم همان که از روی جرات تورا نافرمانی کرد. منم آنکه از روی عمد تورا معصیت نمود. منم آنکه گناهش را از مردم پنهان داشتی ولی در محضر تو گناه نمود. منم آنکه از بندگانت ترسید و خود را از تو امان دانست. منم آنکه از قهر تو نهراسید و از عذاب تو نترسید، منم ستمگر بر خود، منم در گرو گرفتاری خویش، منم بنده بی حیاء، منم مبتلا به رنج طولانی.. »
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
hamid
hamid
1386/09/16

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی دعای عرفه

تعداد دیدگاه‌ها:
13
خدایا آنکه تو را دارد چه ندارد، و آنکه تورا ندارد چه دارد؟
مرحبا ای هدهد هادی شده....
بجه از جا چه می پایی؟ چرا بی دست و بی پایی؟
نمی دانی ز هدهد جو ره قصر سلیمان را
بکن آن جا مناجاتت؛ بگو اسرار و حاجاتت
سلیمان خود همی داند زبان جمله مرغان را
سخن بادست ای بنده؛ کند دل را پراکنده
ولیکن اوش فرماید که گرد آور پریشان را


اَنْتَ کَهْفى حینَ تُعْیینِى الْمَذاهِبُ فى سَعَتِها وَتَضیقُ بِىَ الاَْرْضُ بِرُحْبِها
وَلَوْلا رَحْمَتُکَ لَکُنْتُ مِنَ الْهالِکینَ وَاَنْتَ مُقیلُ عَثْرَتى
وَلَوْلا سَتْرُکَ اِیّاىَ لَکُنْتُ مِنَ الْمَفْضُوحینَ وَاَنْتَ مُؤَیِّدى بِالنَّصْرِ عَلى اَعْدآئى
وَلَوْلا نَصْرُکَ اِیّاىَ لَکُنْتُ مِنَ الْمَغْلُوبینَ
یا مَنْ خَصَّ نَفْسَهُ بِالسُّمُوِّ وَالرِّفْعَهِ فَاَوْلِیآئُهُ بِعِزِّهِ یَعْتَزُّونَ
یا مَنْ جَعَلَتْ لَهُ الْمُلوُکُ نیرَ الْمَذَلَّهِ عَلى اَعْناقِهِمْ فَهُمْ مِنْ سَطَواتِهِ خائِفُونَ ،
تو پناهگاه منى زمانى که راهها با همه وسعت شان درمانده‏ ام کنند،
و زمین با همه پهناورى‏اش بر من تنگ گیرد و اگر رحمت تو نبود،هر آینه من از هلاک شدگان بودم،
و نادیده گیرنده لغزشم تویى،و اگر پرده‏ پوشى‏ ات بر من نبود،هرآینه من‏ از رسواشدگان بودم،
و تویى که مرا با پیروزى بر دشمنانم تأیید مى‏کنى،و اگر یارى تو نبود هر آینه من از شکست‏ خوردگان بودم،
اى که وجودش را به بلندى و برترى اختصاص داده،در نتیجه اولیایش به عزّت او عزیز مى‏شوند،
اى‏ آن‏که پادشاهان در برابرش یوغ ذلّت بر گردن هایشان گذاشته ‏اند،در نتیجه از حملاتش ترسانند،
در این قسمت از دعا سر و دیده خود را به جانب آسمان برداشت،و از دیده‏ هاى مبارکش مانند ریزش آب از دو مشک، اشک مى‏ریخت، و با صداى بلند به محضر حق عرضه داشت:
یا اَسْمَعَ السّامِعینَ یا اَبْصَرَ النّاظِرینَ
وَیا اَسْرَعَ الْحاسِبینَ وَیا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ السّادَهِ الْمَیامینِ
وَاَسْئَلُکَ اَللّهُمَّ حاجَتِىَ الَّتى اِنْ اَعْطَیْتَنیها لَمْ یَضُرَّنى ما مَنَعْتَنى وَاِنْ مَنَعْتَنیها لَمْ یَنْفَعْنى ما اَعْطَیْتَنى اَسْئَلُکَ فَکاکَ رَقَبَتى مِنَ النّارِ لااِلهَ اِلاّ اَنْتَ وَحْدَکَ لا شَریکَ لَکَ لَکَ الْمُلْکُ وَلَکَ الْحَمْدُ وَاَنْتَ عَلى کُلِّشَىْءٍ قَدیرٌ یا رَبُِّ یا رَبُِّ.
اى شنواترین شنوایان،اى بیناترین بینایان،و اى سریع ترین حساب رسان،و اى مهربان‏ترین مهربانان،
بر محمّد و خاندان محمّد آن سروران با میمنت درود فرست،
و از تو درخواست مى‏کنم خدایا حاجتم را که اگر آن را به من عطا کنى،
بى‏شک‏ هرچه را از من دریغ ورزى به من ضررى نرساند،
و اگر قضاى حاجتم را از من دریغ نمایى،آنچه را عطایم کنى سودى نبخشد،آزادى عهد ‏ام را از آتش از تو درخواست‏ مى‏کنم،
معبودى جز تو نیست،یگانه‏ اى
،برایت شریک نیست،فرمانروایى و سپاس خاص توست،و تو بر هرچیز توانایى،پروردگارا پروردگارا.
پیوسته«یا ربّ»مى‏گفت،و همه آنان‏که اطراف حضرت بودند به دعاى حضرت گوش‏ فرا دادند و به آمین گفتن اکتفا نمودند،در نتیجه صداهایشان با آن حضرت به گریستن بلند شد،تا آفتاب غروب کرد،سپس‏ زاد و توشه خود را بار کرده،به سوى مشعر الحرام حرکت کردند.
«بخشی از دعای عرفه امام حسین» ( ع )

کیست تا کشتی جان را ببرد سوی نجات
دست ما را برساند به دعای عرفات
موسی من تو به دنبال کدامین خضری؟
گوشه ی چشم تو ابری ست پر از آب حیات
خوش به حال شهدایی که نمردند هنوز
که دلی دارند بشکسته تر از پیرهرات
دردشان دردی ست از درد ابوالفضل علی
تشنه لب با تن پر زخم لب شط فرات
نیست جز از جگر خونی شان این همه گل
نیست جز از نفس زخمی شان این برکات
یا حسین ابن علی عشق، دعای عرفه ست
عشق آن عشق که بیرون بردم ازظلمات
پشت بر کعبه نکردی که چنان ابراهیم
به منا با سر رفتی پی رمی جمرات
به منا رفتی و قنداقه ی توحید به دست
تا بری باشی از ملعبه ی لات و منات
تو همه اصل و اصولی تو همه فرع و فروع
تو همه حج و جهادی تو همه صوم وصلات
ظاهر و باطن تو نیست بجز جلوه حق
که هم آیین صفاتی و هم آیینه ی ذات
مرحبا آجرک الله بزرگا مردا
نیست در دست تو جز نسخه ی حاجات و برات
شعر ناقابل من چیست که نذر تو شود
جان ناقابل من چیست که گویم به فدات
تو کدامین غزلی عطر کدامین ازلی؟
از تو گفتن نتوانند چرا این کلمات؟
جبل الرحمه همین جاست همین جا که تویی
پای این سفره که نور است و سلام و صلوات

شاعر : علیرضا قزوه
راز جاودانگی حسین را در عرفات جستجو کردم در قربان شناختم و در عاشورا باور کردم .
نو در نماز عشق چه خواندی
که سالهاست بالای دار رفتی ..
و این شحنه های پیر
از مرده ات پرهیز می کنند
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى سَیِّدِی وَ مَوْلایَ کَمَا عَمِلَ بِطَاعَتِکَ وَ نَهَى عَنْ مَعْصِیَتِکَ وَ بَالَغَ فِی رِضْوَانِکَ وَ أَقْبَلَ عَلَى إِیمَانِکَ غَیْرَ قَابِلٍ فِیکَ عُذْرا سِرّا وَ عَلانِیَةً یَدْعُو الْعِبَادَ إِلَیْکَ وَ یَدُلُّهُمْ عَلَیْکَ وَ قَامَ بَیْنَ یَدَیْکَ، یَهْدِمُ الْجَوْرَ بِالصَّوَابِ وَ یُحْیِی السُّنَّةَ بِالْکِتَابِ ...
صلوات خاصه امام حسین (ع)
"جمجمه های عاریه"
یا ذبیح الله!
تو اسماعیل گزیده خدایی
و رویای به حقیقت پیوسته ابراهیم
کربلا میقات توست
و محرم میعاد عشق
و تو نخستین کس
که ایام حج را
به چهل روز کشاندی
«واتممناها بعشر»
آه،
در حسرت فهم این نکته خواهم سوخت
که حج نیمه تمام را
در استلام حجر وانهادی
و در کربلا
و با بوسه بر خنجر ،تمام کردی .
مرگ تو،
مبدا تاریخ عشق
آغاز رنگ سرخ
معیار زندگی است .
"خط با خون تو آغاز می شود"
از آن زمان که تو ایستادی
دین راه افتاد
و چون فرو افتادی
حق برخاست
تو شکستی
و راستی درست شد
و از روانه خون تو
بنیان ستم سست شد .
در پائیز مرگ تو
بهاری جاودانه زائید
گیاه روئید
درخت بالید
و هیچ شاخه نیست
که شکوفه ای سرخ ندارد
و اگر ندارد
شاخه نیست
هیزمی ست ناروا بر درخت مانده .
آه ای سبز!
ای سبز سزخ!
ای شریفتر از پاکی
نجیبتر از هر خاکی
ای شیرین سخت
ای سخت شیرین!
ای بازوی حدید
شاهین میزان
مفهوم کتاب،معنای قرآن!
نگاهت سلسله تفاسیر
گامهایت وزنه خاک
و پشتوانه افلاک
کجای خدا در تو جاریست
که از لبانت آیه می تراود؟
عجبا!
عجبا از تو!؛ عجبا !
حیرانی مرا با تو پایانی نیست
چگونه با انگشتانه ای
از کلمات
اقیانوسی را می توان پیمانه کرد؟!
بگذار بگریم
خون تو در اشک ما تداوم یافت
و اشک ما،صیقل گرفت
شمشیر شد
و در چشمخانه ستم نشست
تو قرآن سرخی
"خون آیه" های دلاوریت را
بر پوست کشیده صحرا نوشتی
و نوشتارها
مزرعه ای شد
با خوشه های سرخ
و جهان یک مزرعه شد
با خوشه،خوشه،خون
و هر ساقه:
دستی و داسی و شمشیری
و ریشه ستم را وجین کرد
و اینک
و هماره
مزرعه سرخ است.
یا ثار الله !
آن باغ مینوی
که تو در آن صحرای تفته کاشتی
با میوه های سرخ
با نهرهای جاری خوناب
با بوته های سرخ شهادت
وان سروهای سبز دلاور،
باغی ست که باید با چشم عشق دید
اکبر را
صنوبر را
بوفضائل را
و نخلهای سرخ کامل را
حر، شخص نیست
فضیلتی ست،
از توشه بار کاروان مهر جدا مانده
آن سوی رود پیوستن
وکلام و نگاه تو
پلی ست
که آدمی را به خویش باز می گرداند
وتوشه را به کاروان.
و اما دامنت:
جمجمه های عاریه را
در حسرت پناه یافتن
مشتعل می کند ؛
از غبطه سر گلگون حر
که بر دامن توست.
ای قتیل!
بعد از تو
خوبی سرخ است
و گریه سوگ
خنجر
وغمت توشه سفر
به ناکجا آباد
و رد خونت،
راهی
که راست به خدا می رود...
ای باغ بینش
ستم، دشمنی زیبا تر از تو ندارد
و مظلوم، یاوری آشناتر از تو.
تو کلاس فشرده تاریخی .
کربلای تو ،
مصاف نیست
منظومه بزرگ هستی ست،
طواف است.
پایان سخن
پایان من است ؛
تو انتها نداری...
آموزگار
السلام ای سید و مولای من
ای سرورش جان پُر غوغای من
السلام ای درد نوش جام عشق
دفتر آغاز و هم فرجام عشق
السلام ای دُرّ ناب بندگی
مرگِ سُرخت آبروی زندگی
از حَسَن سوی تو می آیم کنون
تا کنی آگه مرا از راز خون
من که باطن بین جمله کشورم
بی تو نبود جوششی در پیکرم
در شهادت، عشق جولان می زند
آتش اندر خرمن جان می زند
عشق را با تو حضوری دیگر است
صحبت دلدادگی با دلبر است
با تو در جانِ جهان معنا شوم
در شکار عاشقان دانا شوم
ای حریم شهر ناپیدای من
کن مرا تفسیر ای مولای من
عشق چو آمد حسین شد شادمان
کرد او را درضمیر خود نهان
گفت: سخن از عشق و جانبازی مکن
با مقام دلبران بازی مکن
زشت باشد مست از جامی شوی
یا برای مرغ جان دامی شوی
زشت باشد از تو در میخانه ها
عارفان سازند بسی افسانه ها
روزگاری با حسین همراه باش
شو برون از مستی و آگاه باش
می کنم آگه تو را از رازها
از تنور سوزها تا سازها
باخبر سازم تو را از سرّ جان
اوج گیری تا ورای آسمان
کار خود آغاز با هجرت کنیم
شو مهیّا تا تو را خدمت کنیم
می رویم راهی که با شد پُر خطر
گر هراسانی مکن قصد سفر
عشق گفتا با تو همراهی کنم
اندر این ره هرچه فرمایی کنم
با صداقت می شوم همراه تو
اوج گیرم عاقبت در راه تو
عشق ناگه در سحرگاهی خموش
دید آمد کاروانی در خروش
از مدینه شد برون مظلوم وار
شِکوه دارد از جفای روزگار
کودکانی چند دید با مادران
همره این قافله گشته روان
چند جوانی را مصمم دیده بود
با حسین همراه و همدم دیده بود
گفتم: آنگه یا حسین! مقصد کجاست؟
گفت: مقصد، سرزمین نینواست
گفتم: آن جا دشت خونین بلاست؟
گفت: آری، درد ما را این دواست
گفتم: آن جا هرکه رفت سَر می دهد!
گفت: آری، سر به دلبر می دهد
گفتم: آیا قصد تو جان بازی است؟
گفت: آری، عشق جز این بازی است
گفتم: از چه این زنان با خود بری؟
گفت: رازش را در آخر بنگری
گفتم: اینک هست مرا چند سؤال
گفت: سؤال این جا بُود عین ملال....
آموزگار
ای یوسف خوش نام ما خوش می‌روی بر بام ما*** ای درشکسته جام ما ای بردریده دام ما
ای نور ما ای سور ما ای دولت منصور ما*** جوشی بنه در شور ما تا می‌ شود انگور ما
ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما*** آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما
ای یار ما عیار ما دام دل خمار ما*** پا وامکش از کار ما بستان گرو دستار ما
در گل بمانده پای دل جان می‌دهم چه جای دل*** وز آتش سودای دل ای وای دل ای وای ما
1-هر چقدر هم که غرق شوی در خط کش ها و مستند سازی ها و چون و چرا ها یک جایی به بعد حس می آید.شاید این حس بنیانش بر آن خط کش ها باشد؛ بر آن استنادات، اما تعریفش با آنها نیست.عبور از مه است می دانی زیر پایت زمین است؛ اما نمی بینیش و فقط می روی. دیگر دقت بر نحوه قرار دهی پا نداری به چشم ،به حس ات اعتماد می کنی که پایم را این گونه می گذارم.
2-راسل در ابتدای کتاب تاریخ فلسفه اش نکته ای دارد؛ که از دوچرخه سواری روزانه بر می گشت و...
3-برخی چیز ها از یک حس درونی می آید مثل آنکه ناگاه یک نُت می شود سوت زدن زیر لبت در یک روز و یا یک شعر دایم در ذهنت بالا و پایین می رود.هر کجای این شهرِ ذهن که می روی جلوتر از تو ایستاده است.چشم در چشم ات به هم آوردی.مثل یک تصنیف که روزت را پر می کند.
شعری که در این روز بر من نازل می شد همین یک بند بود: \"جان می دهم چه جای دل\".همین، از کجا می آمد؟ نمی دانم. فقط می دانم ذکر بود بر رشته تسبیح ذهن به تکرار؛ جان می دهم چه جای دل.
باقی، بماناد
جایی تعبیری بدین مضمون دیدم:
حجت شاعری حضرت باری.
به حق حسین را بایست حجت شاعری حضرت باری دانست.
دعای عرفه
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک