رسته‌ها
داستانهای شاهنامه
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 44 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 44 رای
زیر نظر: احسان یارشاطر

از آغاز تا پیروزی کی‌کاوس بر شاه مازندران
آنچه در این کتاب آمده داستان‌های شاهنامه از به نثر از آغاز تا پایان پیروزی کی‌کاوس بر شاه مازندران. و در آن افزون بر داستان سرودن شاهنامه از زبان فردوسی، داستان‌های ضحاک ماردوش، کاوه آهنگر، فریدون و سه فرزندش، داستان ایرج، خونخواهی منوچهر، سام و سیمرغ، زال و رودابه، رستم دستان، آغاز نبرد میان ایران و توران، رخش رستم، رستم و کی‌قباد، کی‌قباد و افراسیاب، جنگ کی‌کاوس با دیوان مازندران، هفتخوان رستم و نبرد کی‌کاوس با شاه مازندران آمده است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
252
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
HeadBook
HeadBook
1395/09/12

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی داستانهای شاهنامه

تعداد دیدگاه‌ها:
11
نخستین چیزی که نظر را جلب میکند این است که امپراتوری اکد اولین امپراتوری سامی جهان است و در اساطیر ملی نیز ضحاک اولین شاهنشاه سامی (عرب) هست. نحوه به قدرت رسیدن موسس این سلسله یعنی شروکین هم کم شباهت نیست. شروکین قبل از سلطنت ساقی شاهک کوش بود و به محرم شاه شد و نفوذ زیادی در او یافت و سرانجام به شاهک خیانت کرد و خودشاه کوش شد. این داستان ابتدا به داستان نزدیکی شیطان به ضحاک جوان شباهت دارد و بخش بعدیش کشته شدن پدر ضحاک بدست خودش است. به جهان هم بپردازیم. ما قلمروی جمشید را عیلام و دولتشهرهای سومر در نظر میگیریم. نظریه ای است که پیش از شروکین تعداد نامشخصی از فرمانروایان سومر باهم متحد شدند و تمام دولتشهرهارو تصرف کردند و نوعی ایالات متحده پدید آوردند اما این دوران دوام نمیاید و دوباره سومر دچار اغتشاش میشود و فردی به نام لوگال زاگیری به دولتشهرها حمله میکند و به خدایان بی احترامی میکند. این وضعیت در ابتدا به دوران شکوه جمشید میخورد که تام جهان را متحد و شاهان خراجگذارش بودند و دومین نیز بازم به جمشید اشاره دارد که بی رحم و مستبد میشود و به خداوند بی احترامی میکند و فرایزدی از او گرفته میشود. شروکین نیز با مشروعیت از خدایان بریا جلب حمایت مردم و وعده آرامش به راحتی میتواند سومر را فتح کند و لوگال زاگیری را بکشد. این داستان نیز به داستان پیروزی ضحاک و اره کردن جمشید اشاره دارد. نحوه جکومت اکدیان را نیز میتوان با ضحاک مقایسه کرد. دولت اکدیان بسیار مستبد و بی رحم بود و استقلال دولتشهرهارا به کل گرفتند و شاهان اکد بستگان خودرا به عنوان کارگزاران دولتشهرها منصوب میکردند. دولت آنهاهم بیشتر برتکیه نیروی نظامی بود. هرکسی کوچکترین شورشی میکرد آماده بودند تا بی توجه به تعداد کشته شدگان از نیروی درهم کوبنده خود استفاده کنند. ضحاک نیز چنین استبدادی در حکومتش بود و تمام نزدیکان جمشید را شکست و افراد ظالم را بر کشور منصوب کرد. ضحاک نیز هرچقدر از سطنتش میگذشت بی رحم تر میشد. شاهان پس از شروکین نیز بی رحم تر از خود او بودند و در کتیبه هایشان از کشتار ده هزار انسان و بیگاری کشیدن آنها سخن راندند. اما در همین حال شورش ها نیز بیشتر میشود و شاهان بعدی ناچار میشوند دست به لشکر کشیهای گوناگون بزنند مخصوصا در عیلام و علیه لولوبی و گوتیها. در نهایت نیز بدلیل نبود روحیه کافی برای جنگ و حمایت نکردن مردم، اکد در مقابل گوتی ها شکست میخورد. همانطور که ضحاک ناچار بود برای جلوگیری از آینده شوم خود جوانان را بکشد و دنبال فریدون بگردد و درنهایت فریدون با حمایت مردم ضحاک را شکست میدهد و به بند میکشد. اشاره اش اینجا جالب است که گوتی ها پس از پیروزی همچنان زبان و خط اکدی را به کار میبردند و شهر اکد را آباد کردند و اشراف نیز از آنها حمایت میکردند و مستقل بودند. این دقیقا مثال این است که فریدون ضحاک را نکشت بلکه به بند کشید. گوتی ها هم اکد را شکست دادند ولی بالکل نابود نشد. فریدون نیز نظم قدیم جمشید را احیا کرد و گوتی ها نیز نظم پیشاشروکینی را
دوستانی که از تاریخ بین النهرین به خوبی آگاه هستند، آیا الگویی مشابه ارمایل و گرمایل در این برهه یافت شده؟ من بنظرم میشه این را در عیلام جست که بصورت سدی بود حایل گوتی ها و لولوبی های کوهستان و دولت اکد
چون بحثی شد سر داستان ضحاک منهم ملزم میدانم کمی پیشنهاداتم را بدهم.
ابتدا باید توجه داشت اساطیر حاصل شکست ظرف بزرگی از اطلاعات تاریخیس که میشکند و تیکه هایش پخش میشود و مردمان باستانی کاملا ناشیانه توانستند آنهارا بچسبانند. برخی از ظرف ها درست چسبیده نشده اند و برخی تیکه هایشان باهم قاطی شده به نوحی که نمدانیم ظرفی که درست شده دیگه همون ظرف سابق نیست و حاصل تیکه های مختلف هستند. اسطوره هم همچنین است و اطلاعات تاریخی در برهه ای از زمان درهم ریخته و پیشنیان سعی کردند سروسامانی به آن دهند و یک یا چندواقعه باهم ترکیب یا چند شخصیت تاریخی بدلیل شباهت هایی به یک اسطوره تبدیل شده اند. من خودم همیشه باور دارم شاهان باستانی ایران را نباید با کوی های اوستا تطبیق داد زیرا اولا کوی ها شخصیت های تاریخی ملوک الطوایف بودن و دوما سلسله کیانی حاصل تلفیق این کویان با هخامنشیان است.
داستان ضحاک بنظرم تلفیق چندین داستان مختلف است. 1- داستان ایشتوویگو که برخی اقداماتش چون کشتن پسر هارپاگ، سعی در قتل کوروش طفل در کودکی، شوریدن همتبار خودش بر خود (هم کوروش با ایشتوویگو خویشاوندی داشت و هم ضحاک با فریدون هرچند دور)، حمایت مردم و بزرگان از رقیبش. 2- داستان اوستا که قولی سه سر به نام آژی دهاک با ترایتونه نبرد میکند و اورا به بند میکشد. 3- ترکیب خود واقعیات دوران فردوسی با زمانه های قدیم که بحران های عصرش را به آنجا تزریق و بی آنکه کسی متوجه شود از جامعه اش انتقاد میکند. 4- داستان نبرد گوتی ها با امپراتوری اکد. این گوتیان به نحوی نیای اکراد میباشند که محل سکونت آنها (آذربایجان و کردستان و گوتیوم که کردستان عراق امروزه هست) و حتی ریشه نامشان شبیه کردها میباشد. گوتی، کوتی، کورتی، کورد. این داستان امپراتوری اکد به تحلیل های عمیقی نیاز دارد و اگر دقیق تر به کتیبه ها نگاه بندازیم حتما شباهت بیشتر خواهیم دید.
[quote='mt1397']
پیش تر، یکی بر روی تارکده پرسیده بود که یهودیان اصفهان (اسپَه-ان: سرزمین اسب) گور کسی را ارج می گزارند که به گور کاوه آهنگر آوازه دارد. و بر این باورند یهودیان را نجات داد. از این روست که تاریخ نویسان مسلمان کاوه را اهل اصفهان روایت کردن.[/quote]
اگر اشتباه نکنم (که شما نیک از قدرت حافظه من آگاهید) در گرشاسپ نامه، کاوه به حکومت اهواز منصوب می شود.
ارامگاه کاوه آهنگر در شهرستان فریدن اصفهان قرار دارد تاریخ شهر اصفهان هم با کشفیات جدید در تپه اشرف اصفهان تا زمان هخامنشیان و حتی قدیم تر میرسد
[quote='Khwanirath']
می توان ارتباطی بین خورش سازی مغز ضحاک و خورش سازی فرزند هارپاگ توسط آژدهاک یافت؟ و اگر آری نقش کرمانج ها و ارامنه در این میان چیست؟[/quote]
بله.
در واقع، این وجه از کاوه که ضحاک پسرش را خورش مارها کرده، از خورش سازی آستیاگ از پسر هارپاگ برداشته شده. در کتابی که در آینده خواهم نوشت، در این باره به طور مستند بیشتر روشن سازی خواهم کرد.
آگاهی اندکی درباره این دو هست، در همین اندازه که استاد گفته است. از برای همین است که کسی سمت روشن سازی این دو نرفته. بی گمان این دو آدم نیستن، بلکه به دو طایفه اشاره دارند.
یک سری از مردم از این شاه ناخرسند بودن و گروهی از ایشان با کوروش همراه شدن. می تواند منظور همین ها بوده باشد.
داستان مغز یک جوان و یک گوسپند هم وارداتی به نظر می رسد. در اساطیر عبری-آرامی مشابه همین را داریم. در توویت یهودیان فردی به نام اخیکَر (اخگر/آهنگر) موجود است که سرگذشتش تا اندازه ای با کاوه همانندی دارد.
پیش تر، یکی بر روی تارکده پرسیده بود که یهودیان اصفهان (اسپَه-ان: سرزمین اسب) گور کسی را ارج می گزارند که به گور کاوه آهنگر آوازه دارد. و بر این باورند یهودیان را نجات داد. از این روست که تاریخ نویسان مسلمان کاوه را اهل اصفهان روایت کردن.
سلام بر شما
می توان ارتباطی بین خورش سازی مغز ضحاک و خورش سازی فرزند هارپاگ توسط آژدهاک یافت؟ و اگر آری نقش کرمانج ها و ارامنه در این میان چیست؟
[quote='Khwanirath'] "ارمایل" و "گرمایل" در ماجرای ضحاک است.[/quote]
درود.
تنها دو شخصیتی است که به طور جدی به آنها پرداخته نشده است.
پیش تر پرسشی در این باره پیش کشیدید.
پس از اندکی اندیشه، می اندیشم از کرمایل، کرمانج ها (کردها) و از ارمایل، ارامنه منظور باشند که از رعایای آستیاگ بوده اند. چه، استاد روایت می کند که این دو تن هر ماه 30 جوان را می رهاندن تا به 200 تن رسیدن، و نژاد کُرد از آنها است. این جستار می تواند در پیوند با گرمایل (کرمایل) باشد. نام کُرد (کوردَ) در سنسکریت به چِم جهنده است، اشاره ای سربسته به مار دارد. استاد این دو تن را از کشور پادشاه (ضحاک) می داند، چه این که پیوندی با میان رودان نمی تواند داشته باشد، بلکه چه بسا در پیوند با آستیاگ شاه مادها بوده باشد. بی جهت نیست که کُردهای ایزدی (یزدان پرست) نقش مار را بر دیوار نیایشگاه هایشان کشیدن. و نقش خورشید بر دیوارها نشان از باورهای برجای مانده از ایران باستان دارد.
حیفاحیف، که جلد دوم این کتاب موجود نیست.
داستانهای شاهنامه
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک