رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر شما صاحب حقوق مادی این کتاب هستید، می‌توانید اجازه نشر رایگان نسخه الکترونیکی آن را به ما بدهید یا آن را از طریق کتابناک به فروش برسانید.
برای اطلاعات بیشتر صفحه «شرایط و قوانین فروش» را مطالعه کنید.
سعدی از دست خویشتن فریاد
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 23 رای
نویسنده:
درباره:
سعدی
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 23 رای
.
سعدی از دست خویشتن فریاد نام کتابی است از عباس کیارستمی که یکی از بزرگترین و شاید بزرگترین و پرافتخار ترین هنرمندان و فیلمسازان ایرانی است. او در این کتاب خود، به همان سبک کتاب حافظ به روایت کیارستمی گلچینی از غزلیات سعدی را ارائه داده‌است. و نام کتاب را نیز از این بیت سعدی به عاریت گرفته‌است:

همه از دست غیر ناله کنند . . .
سعدی از دست خویشتن فریاد !


این کار،در ادامه ی کاری است که کیارستمی در احیای ادبیات کلاسیک به سبک و ذوق خودش در حال انجام است،
پیش از این کتاب حافظ به روایت کیارستمی،جنجال های بسیاری برانگیخت،کیارستمی در ابتدای کتاب تنها یک جمله نوشت:
«باید مطلقا مدرن بود...» ژ.ن. آرتور رمبو (1845-1891)
البته منظور او شاید نو شدن بود،او می خواهد مخاطبینی که حتی با این آثار آشنایی دارند،با نگاهی تازه و با کلوزآپی مخصوص سینماگر جهانی ما،به تماشای گلستان هنر حافظ و سعدی و مولانا بروند. و البته کارش هنرمندانه بود،تا جایی که بهاءالدین خرمشاهی،که بزرگترین حافظ پژوه زمانه ی ماست در مقدمه کتاب نوشت:
«بنده دست کم 200 بار حافظ را خوانده ام،ولی اینبار و این جداسازی و فاصله گذاری و قاب گیری و برجسته سازی کیارستمی به نحوی بود که بر عادت 50 ساله ی من و اُنسم با شعر حافظ غلبه کرد!
حاصل کار شما یک تنوع هنری مهم در کار و بار شعر و حافظ پژوهی است،و از بس کار جذاب بود،کلِّ کار را در یک نشست خواندم!»
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
poorfar
poorfar
1392/06/13
درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی سعدی از دست خویشتن فریاد

تعداد دیدگاه‌ها:
7
درگذشت این مرد بزرگ را به تمام کتابناکی ها تسلیت میگم.....
به هر روی دیگر چه می توان گفت جز: از سُرناچی چه میرود غیر پُف !

البته دوست عزیز !
هر ازگاهی بعضی از این آقایون ، خلاقیت به خرج میدن و به جای اینکه یه اثر تازه خلق کنن روی شاهکار و اثرات مشاهیر ایرانی رژه میرن !
یغما گلرویی هم اثری داره به نام " حافظ یاغی " که اون هم دقیقا همین شاهکار کیارستمی رو خلق کرده !
می بایستی به اینها گفت : ای مگس عرصه سیمرغ نه جولنگه توست!
بقول خیام :
معلومم شد که هیچ معلوم نشد
برای پیشگیری از این که یقه گیری نشود :
دنیا خوش است و
مال عزیز است و
تن شریف
لیکن رفیق
بر همه چیزی
مقدم است

از سر تجربه
http://ketabnak.com/comment.php?dlid=1570#comm

از وجود این دیگر شاهکار واترقیده، خبری در دست نداشتیم و در حکایت همان شیرین کاری نخست در مانده بودیم پس نقد کوتاهی زیر عنوان "حافظ به روایت ..." به جای نهادیم که بند دوم آن به شکلی مضحک پیشگویی از آب درآمده! خودتان بخوانید و بخندید به احوالات روزگار و در نظر داشته باشید که در حین درج آن مطالب از وجود اثر مشابه دیگری همانند این اثر آگاهی نداشتیم.
http://ketabnak.com/comment.php?dlid=1570#comm
به هر روی دیگر چه می توان گفت جز: از سُرناچی چه میرود غیر پُف !

جان من جان من فدای تو باد
هیچت از دوستان نیاید یاد
می روی و التفات می‌نکنی
سرو هرگز چنین نرفت آزاد
آفرین خدای بر پدری
که تو پرورد و مادری که تو زاد
بخت نیکت به منتهای امید
برساناد و چشم بد مرساد
تا چه کرد آن که نقش روی تو بست
که در فتنه بر جهان بگشاد
من بگیرم عنان شه روزی
گویم از دست خوبرویان داد
تو بدین چشم مست و پیشانی
دل ما بازپس نخواهی داد
عقل با عشق بر نمی‌آید
جور مزدور می‌برد استاد
آن که هرگز بر آستانه عشق
پای ننهاده بود سر بنهاد
روی در خاک رفت و سر نه عجب
که رود هم در این هوس بر باد
مرغ وحشی که می‌رمید از قید
با همه زیرکی به دام افتاد
همه از دست غیر ناله کنند
سعدی از دست خویشتن فریاد

روی گفتم که در جهان بنهم
گردم از قید بندگی آزاد
که نه بیرون پارس منزل هست
شام و رومست و بصره و بغداد
دست از دامنم نمی‌دارد
خاک شیراز و آب رکن آباد
۩ قاب هایی از سعدی به روایت کیارستمی ۩
1
که گفت ،
در رخ زیبا ؛
نظر خطا باشد !؟

2
قوم از شراب مست و
ز منظور بی نصیب ،
من مست از او ؛
چنانکه نخواهم شراب را . . .

3
ای که گفتی :
دل بشوی
از مهر یار مهربان !
من دل از مهرش
نمی شویم ،
تو دست از من بشوی.

4
سعدیا
دی رفت و ،
فردا ؛
همچنان موجود نیست . . .
در میان این و آن ؛
فرصت شمار امروز را !

5
عافیت خواهی...
نظر در منظر خوبان ،
مکن !

6
گر مراد خویش خواهی ؛
ترک وصل ما بگو !
ور مرا خواهی ؛
رها کن ،
اختیار خویش را ....

7
حیف باشد ،
بر چنان تن ؛
پیرهن .

8
مجالِ خواب ،
نمی باشدم ؛
ز دستِ خیال.

9
ما را
سرِ باغ و بوستان نیست ،
هر جا که تویی ؛
تفرّج آنجاست !

10
غلام همّت آنم
که پایبند یکی است . . .
«به جانبی» ،
متعلّق شد ؛
از «هزار» برست .

:x
سعدی از دست خویشتن فریاد
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک