رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر شما صاحب حقوق مادی این کتاب هستید، می‌توانید اجازه نشر رایگان نسخه الکترونیکی آن را به ما بدهید یا آن را از طریق کتابناک به فروش برسانید.
برای اطلاعات بیشتر صفحه «شرایط و قوانین فروش» را مطالعه کنید.
نهضت ملی ایران و عدالت اجتماعی
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 42 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 42 رای
برای شناخته شدن درست تاريخ معاصر ايران و به ويژه نهضت ملي، گذشته از آگاهي هاي دقيق و موثق درباره ي رويدادها و نيروها و شخصيت هاي سياسي و عوامل اجتماعي و اقتصادي، بايد درباره بسترهاي نظري و ديدگاههاي تحليلي مطرح در اين دوران نيز اطلاع كافي داشت. تنها با اطلاع از ديدگاهها و تحليلهاي نظري گوناگوني كه هدايت كننده ي عملكرد سياسي خطوط و نيرويها مختلف سياسي بوده اند. مي توان به ارزيابي واقعيت نامهاي چند و چون آن نهضت دست يافت. عدالت اجتماعي از مهمترين مباحث نظري و سياسي اجتماعي اين دوران به شمار مي آيد و اين مجموعه از مقالات خليلي ملكي كه بيان كننده ي برخي از مسايل و مواضع مطرح در اين زمينه است به قصد روشن كردن گوشه اي از تاريخ فكري و نظري نهضت ملي ايران فراهم آمده است
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
khar tu khar
khar tu khar
1392/07/07
درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی نهضت ملی ایران و عدالت اجتماعی

تعداد دیدگاه‌ها:
39
خلیل ملکی مانند سید حسن تقی زاده، ملک الشعرا بهار، دولت آبادی و ... از چهره های سیاسی تاثیر گذار و در عین حال نویسنده متفکری است که تجارب خود را در مقام کنشگر و ناظر به رشته تحریر در آورده است. این افراد در جامعه ما محدودند و در نتیجه غنیمتی محسوب می شوند. نوشته های آنها در عین حال که تجربه شخصی است اما تا حد ممکن بی طرافانه و تحلیلی نیز هست.
پرسیده اید: "".... کجا دکتر مصدق به خاطر یک ربع صحبت تلفنی به طرفش کفش پرتاب می شد؟ تمام کابینه ی پیشنهادی دکتر مصدق دوبار از مجلس رای اعتماد گرفته بودند درحالی که امروز رییس جمهور باید با چندین جا هماهنگ کند تا بتواند اعضای کابینه خودش را تعیین کند. مجلس کدام وزیر پیشنهادی مصدق را به خاطر یک ملاقات ساده با ...."""
سرتیپ افشار طوس رئیس شهربانی دولت دکتر مصدق ربوده و و با وضع فجیعی کشته می شود! از خانه آیت الله کاشانی در پامنار مدام توصیه نامه و دستور العمل به دولت دکتر مصدق داده می شود. دکتر حسین فاطمی وزیر امور خارجه در روز روشن ترور می شود. در مراسم 9 اسفند اوباش و اراذل مسلح به سلاح گرم و سرد تجمع می کنند به گونه ای که دکتر مصدق مرگ را به چشم می بیند. حزب توده با شبکه ای وسیع از فعالین و طرفداران با مصدق مخالف است.. به اینها اعمال طرفداران دربار در ارتش، بازار، روحانیون و شبکه طرفداران انگلیس، کارشکنی کسانی مثل برادران رشیدیان و دیگران را هم اضافه کنید.
فکر می کنم اوضاع دولت آقای روحانی از دولت مرحوم مصدق بهتر باشد.
فرموده اید: ""..در دوره ی امینی و هم امروز بنا به دلیلی که در کامنت های اولم نوشتم و دیگر تکرار نمی کنم حاکمیت مجبور شد به گزینه ای تن در دهد که مورد علاقه اش نیست. حذف امینی هم با یک حکم ساده نبود. شاه کلی مقدمه چینی انجام داد و زمانی توانست این کار را انجام دهد که دید اپوزوسیون خودشان به جان همدیگر افتاده اند و پشت امینی را خالی کرده اند..."
یک سوال ساده امینی چطور بر سر کار آمد؟ فشارهای کندی رئیس جمهور آمریکا را چقدر در این مورد موثر می دانید؟ حاکمیت (شاه) چرا مجبور شد به گزینه ای تن دهد که باب میلش نبود؟ سقوط امینی تا چه اندازه مربوط به انتخابات آمریکا بود؟ شاه که مدتی قبل زاهدی را که قدرتمند تر از امینی بود به سادگی کنار زده بود چرا باید برای سقوط امینی کلی مقدمه چینی می کرد؟ سقوط امینی به خاطر دعوای اپوزوسیون شاه با یکدیگر بود یا بر اثر زد و بند شاه با آمریکایی ها و برداشته شدن حمایت خارجی از امینی؟
فرموده اید: """... هر کتابی که درباره ی تاریخ معاصر نوشته شده است را ورق بزنید متوجه می شوید دوران 1320 تا 1332 را به صورت جداگانه بررسی می کنند و وجه تمایز آن دوران دموکراسی نسبی است که در کشور برقرار بود و در هیچ دوره ی دیگری با این مدت سابقه نداشته است. دلیل آن دموکراسی نسبی هم آزادی خواهی محمدرضاشاه نبود بلکه ضعف حکومت و بی ارادگی شاه جوان که این بی ارادگی را در چند مقطع دیگر هم نشان داد باعث شده بود جامعه ی مدنی فضای تنفس پیدا کند..."
در کلیت حرف شما درست است، البته مثل همیشه دلایلی که ذکر می کنید اشتباه است. به طور خلاصه فهرست می کنم: دلایل اصلی وجود فضای باز سیاسی (نه دموکراسی) پس از شهریور 1320: اشغال ایران توسط دولتهای خارجی، فرار نظامیان رضا شاه، حضور ارتش شوروی در ایران، تقویت حزب توده توسط شوروی. برخلاف گفته شما جامعه مدنی اصلا وجود نداشت، که بخواهد نفس بکشد آنچه بود افراد و نیروهای سیاسی بودند که از دوره سرکوب رضا شاه سر بر می آوردند (مذهبی - ملی - چپ) - دموکراسی وجود نداشت در برخی جاها ارتش شوروی در انتخابات مداخله کرده بوده، در برخی مکان ها ملاکین طرفدار شاه - شاه بی اراده نبود سردرگم بود - گزارشهای متعددی از رفتار او در آن دوران وجود دارد - دربار به خوبی از خودش دفاع می کرد مثلا در ماجرای محاکمه عاملان کشتار در زندان رضا شاه سرپاس مختاری عفو شد و به ریاست اداره املاک سلطنتی رسید - شاه که بر خلاف گفته شما توانست به سرعت از نظامیان عالیرتبه، روحانیون و روزنامه نگاران یک شبکه هوادار برای خودش درست کند. در اداره آنها سردرگم بود ولی خوب می دانست که چه می خواهد.
فرموده اید: ""... یکی از تفاوت های دولت روحانی با دولت مصدق این است که دولت مصدق می خواست دموکراسی نسبی مستقر در کشور را که نتیجه ی ضعف حکومت بود تثبیت و تقویت کند اما دولت خاتمی و امروز روحانی باید کشور را به سمت دموکراسی نسبی که در اثر قدرت یافتن بیش از حد حکومت از بین رفته است ببرد. هدف هر سه دولت یکی بود... است چون مقتضیات زمان متفاوت است. همچنین ممکن دولت روحانی هم مانند دو حرکت قبلی با شکست مواجه شود اما باید مراقب باشیم که دوباره رل حزب توده در دوران مصدق را بازی نکنیم. انتقاد+پشتیبانی=مشی مناسب"""
واژه پردازی قشنگی است، ولی به نظر من ربطی به دنیای واقعی ندارد. کلی گویی های بدون سند و مدرک است. بدون هیچ دلیل منطقی دولت ملی دکتر مصدق که هیچ شباهتی با دولت خاتمی ندارد را به وقایع دوم خرداد 1376 می چسبانید و بعد آنها را به دولت روحانی ارتباط می دهید. بدون هیچ بررسی تاریخی و سیاسی یا حتی ذکر کوچکترین شباهتی... دست آخر یک نتیجه کلی بدون سند و مدرک می گیرید که "هدف هر سه دولت یکی است". .
منطق شما هم تا حد زیادی ساده اندیشانه است. دولت خاتمی و روحانی عصاره و وارث همه اصلاح طلبان تاریخ ایران هستند و البته مخالفانشان لابد دارند رل مخالفان دولت ملی مصدق ملی مثلا حزب توده را بازی می کنند. البته در عملیات ریاضی شما تکلیف کلماتی مثل انتقاد (اگر حرفی بزنیم متهم به همسویی با جبهه پایداری می شویم) پشتیبانی (یعنی باید چه کنیم؟) مشی مناسب (قرار است با این مشی مناسب چه به دست بیاوریم) هنوز معلوم نیست.
با سلام.. از توجه شما به بحث متشکرم...
فرموده اید:"... پس لطفا شما هم که مثل من ساده نیستید و پیچیده هستید انتظار نداشته باشید که اصلاح طلبان در کوتاه مدت معجزه کنند..."
کوتاه مدت؟ معجره؟ شوخی می کنید. اصلاح طلبان 8 سال تمام وقت و قدرت داشتند تا بگذارند یک فرد مستقل وارد مجلس شود. آنها حتی نتوانستند یک قانون ساده را در مجلس اصلاح کنند. چند قرن دیگر وقت لازم است؟ اصلا قرار است اصلاح طلبان چه کاری انجام دهند؟
فرموده اید: """..... اما در مورد خلیل ملکی در شگفتم چگونه به استناد یک نقل قول که معلوم نیست اعتبارش را چه کسی باید تعیین کند کسی را که مدتی از عمرش را در زندان و یا در مبارزه گذرانده و نهایتا تنها دلیل آزادیش از زندان این بود که مدت زیادی به پایان زندگی اش باقی نمانده بود را متهم به رشوه گیری از دربار می کنید! یعنی ایشان نمی توانست خیلی راحت خود را به دربار نزدیک بکند و سال های سال با عزت و احترام و آسودگی زندگی کند؟...."""
من خلیل ملکی را متهم به رشوه گیری نکردم. بنا به برخی شواهد تاریخی مرحوم خلیل ملکی در تاریخی از دربار کمک مالی می گرفته. بر خلاف گفته شما موضوع بر سر یک نقل قول ساده نیست. مرحوم دکتر محمد علی مجتهدی شخصیت شناخته شده ایست. شخصیتی فرهنگی که سالها مدیر دبیرستان البرز بوده و هیچ وقت وارد بازی های سیاسی نشده. در پاکی و سلامت نفسش همه گواهی می دهند. شخصیتی که بنا به اعتراف دوست و دشمن زندگی اش را وقف پرورش جوانان کرده بود. اتفاقا او در این مسئله بی طرف است: نه طرفدار جبهه ملی است، نه طرفدار ملکی نه شاه. منبع این خاطرات هم یکی از منابع بسیار موثق تاریخ ایران است که برای ضبط در تاریخ هم به صورت صوتی و نوار و هم به صورت مکتوب ثبت شده. طرح تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد که زیر نظر دکتر حبیب لاجوردی اداره می شود.
قبلا هم گفم به خلیل ملکی احترام می گذارم ولی داستان کمک مالی دربار به او بیشتر از این حرفهاست... بحث بر سر این است که مشی سیاسی مرحوم خلیل ملکی دارای اشتباهاتی بود.ه شاید جبهه ملی ها در حقش بدی کرده باشند اما آنها به رغم دسته بندی ها و خودخواهی هایشان به حق نمی توانستند با کسی که با دربار (به هر دلیل) ارتباط داشت کار کنند.
[quote='cleauoum']
اما شما راست می گویید اصلا کارهایی که ایران می کند همه اش مربوط به امور داخلی است. به کسی ربطی ندارد. کمک تسلیحاتی به حماس ، به سوریه، تاسیس حزب الله لبنان. درست کردن شبه نظامیان عراقی، کمک نظامی به سودان، کمک تسلیحاتی به شورشیان یمن، فرستادن سلاح به نیجریه، بمب گذاری تایلند. همه اش داخلی است باور کنید.
[/quote]
ببینید این هایی که می فرمایید هیچ ربطی به بحث هسته ای ندارند. مگر من دارم از کلیت اقدامات جمهوری اسلامی دفاع می کنم که بحث کمک به حزب الله را مطرح می کنید؟ بحث این بود که شما گفتید روحانی به فریب دادن غرب در برنامه ی هسته ای افتخار می کند و این را عیبی برای ایشان می دانید. من گفتم در روابط خارجی فریب دادن افتخار است.تازه حالا من نمی دانم دقیقا در چه چیز غرب را فریب داده اند اما اگر هم مقامی بتواند دولت های دیگر را فریب دهد و منافع کشور را تامین کند کار بدی نکرده است. حالا اینکه این غیراخلاقی است یا نه مربوط به سراسر دنیا می شود. به هر حال امروز دنیا این است. مگر روسیه کم ما را فریب داده است؟ مگر همه ی شعارهای حقوق بشری آمریکا از روی دلسوزی هست؟ ... اما اینکه این برنامه به زیان ایران است اصلا بحث خارجی نیست. ارتباطی به اسرائیل و آمریکا و بقیه ی کشورها ندارد که برنامه ی هسته ای برای ایران توجیه اقتصادی دارد یا نه.ربطی به نتانیاهو ندارد که بپرسد ایران این همه نفت و گاز دارد چرا برنامه ی غنی سازی هم می کند. اصلا فرض کنید به همان دلیلی که اسرائیل 200 کلاهک اتمی دارد... این مشکل را مردم ایران باید با حکومتشان حل کنند. اما در مورد اینکه غنی سازی به نفع کشور است یا نه خب بعضی ها می گویند توجیه اقتصادی دارد بعضی می گویند ندارد. اما چیزی که روشن است اینکه اگر با این مساله ی هسته ای عاقلانه برخورد می شد این زیان کلانی که امروز به کشور وارد شد وارد نمی شد. حداکثر بعد از تکمیل نیروگاه بوشهر و چند سال مذاکره برای غنی سازی در درون ایران مساله حل می شد و ممکن بود بعضی کارشناسان معتقد می شدند خیلی برای ایران توجیه اقتصادی نداشت. اما دستکم این همه زیان هم عاید کشور نمی شد.
[quote='cleauoum'] از دولت امینی یک قرن یا دو قرن نگذشته. که بعد نتیجه گیری کنید که یک فرد کشور را نمی تواند به هر سمتی که خواست ببرد. شرایط بین المللی هم فقط فشار تحریم است نه چیز دیگر. فشار جامعه مدنی هم آنقدر تاثیر گذار نبوده که بخواهد در حاکمیت چرخش کلیدی ایجاد کند.
[/quote]
هم در دوره ی امینی و هم امروز بنا به دلیلی که در کامنت های اولم نوشتم و دیگر تکرار نمی کنم حاکمیت مجبور شد به گزینه ای تن در دهد که مورد علاقه اش نیست. حذف امینی هم با یک حکم ساده نبود. شاه کلی مقدمه چینی انجام داد و زمانی توانست این کار را انجام دهد که دید اپوزوسیون خودشان به جان همدیگر افتاده اند و پشت امینی را خالی کرده اند. به قول دکتر کاتوزیان در اقتصاد سیاسی خود شاه اگر رهبر جبهه ی ملی بود اینقدر نمی توانست به نفع خودش خوب عمل کند که جبهه ی ملی کرد! امروز هم پشت روحانی را خالی کنیم تا کم کم از پرتاب کفش شروع شود و به جاهای بالاتر برسد ببینیم نتیجه اش چه می شود.
در ضمن منظور من از "روی کاغذ" این نبود که قدرت شخص اول کشور زمان شاه یا امروز روی کاغذ است و ارزشی ندارد. من گفتم همه ی قدرت تنها روی کاغذ در دست اوست. وگرنه در درون حاکمیت پارامترهای مختلفی روی جهت گیری های آن تاثیر می گذارند که شخص مثلا شاه یکی از آن ها بود.
برادر ارجمند این ها از قبل مانده بود.
[quote='cleauoum']اگر پیش از آن می گفتیم در تونس با اصلاحات به جایی نمی رسیم آدمی مثل شما می گفت آلترناتیو نشان دهیم. آلترناتیو او بود و گاری میوه اش که به خاطرش خودش را سوزاند. دوسن عزیز. آلترناتیو مردم هستند. همانها که می پرسند چرا روحانی دست نداد، چرا در بین سپاهی ها فلان حرف را زد، همانها که در تیر 78 آقای روحانی اراذل و اوباش خواندشان.
[/quote]
خب اگر گاری میوه ای پیدا شود من مخالفتی ندارم. منتها امروز که هنوز گاری میوه ای نداریم. ما با ورود به بازی اصلاحات به هر حال برنده ایم. ضرری نکردیم. اگر اصلاحات موفق شد که به مراد خود رسیده ایم. اگر نشد «گورباچف» ها گاری میوه را می فرستند.
[quote='cleauoum']...از جماعت تبعیدی چه انتظاری داشتید؟ انتظار داشتید با معجزه بیایند برایتان آلترناتیو درست کنند؟ خیلی ساده اید.
[/quote]
پس لطفا شما هم که مثل من ساده نیستید و پیچیده هستید انتظار نداشته باشید که اصلاح طلبان در کوتاه مدت معجزه کنند.
اما در مورد خلیل ملکی در شگفتم چگونه به استناد یک نقل قول که معلوم نیست اعتبارش را چه کسی باید تعیین کند کسی را که مدتی از عمرش را در زندان و یا در مبارزه گذرانده و نهایتا تنها دلیل آزادیش از زندان این بود که مدت زیادی به پایان زندگی اش باقی نمانده بود را متهم به رشوه گیری از دربار می کنید! یعنی ایشان نمی توانست خیلی راحت خود را به دربار نزدیک بکند و سال های سال با عزت و احترام و آسودگی زندگی کند؟
[quote='cleauoum']روند روی کار آمدن افراد جبار به یک صورت است...
[/quote]
در مورد این بخش از فرمایشتان هم اصلا نمی دانم چه چیز را دارید ثابت می کنید؟ استدلال من کلمه به کلمه اش غلط است؟ قبول. هر کتابی که درباره ی تاریخ معاصر نوشته شده است را ورق بزنید متوجه می شوید دوران 1320 تا 1332 را به صورت جداگانه بررسی می کنند و وجه تمایز آن دوران دموکراسی نسبی است که در کشور برقرار بود و در هیچ دوره ی دیگری با این مدت سابقه نداشته است. دلیل آن دموکراسی نسبی هم آزادی خواهی محمدرضاشاه نبود بلکه ضعف حکومت و بی ارادگی شاه جوان که این بی ارادگی را در چند مقطع دیگر هم نشان داد باعث شده بود جامعه ی مدنی فضای تنفس پیدا کند. می خواهید ثابت کنید یک حکومت ایدئولوژیکِ تثبیت شده ی برآمده از یک انقلاب پس از سی و پنج سال قدرت سرکوب و کنترل جامعه اش با چنین حکومتی برابر است؟ من منکر مطالبی که نوشتید نیستم اما بحث مقایسه اینجا مطرح است. این تنها ویژه ی ایران هم نیست:دیکتاتوری پس از انقلاب اکتبر در شوروی به مراتب مخوف تر از تزارها بود. دوران روبسپیر در فرانسه به مراتب وحشتناک تر از حتی دوران لویی 14 ام بود تا چه رسد به لویی شانزدهم. کجا دکتر مصدق به خاطر یک ربع صحبت تلفنی به طرفش کفش پرتاب می شد؟ تمام کابینه ی پیشنهادی دکتر مصدق دوبار از مجلس رای اعتماد گرفته بودند درحالی که امروز رییس جمهور باید با چندین جا هماهنگ کند تا بتواند اعضای کابینه خودش را تعیین کند. مجلس کدام وزیر پیشنهادی مصدق را به خاطر یک ملاقات ساده با خانواده ای آسیب دیده رد کردند؟
یکی از تفاوت های دولت روحانی با دولت مصدق این است که دولت مصدق می خواست دموکراسی نسبی مستقر در کشور را که نتیجه ی ضعف حکومت بود تثبیت و تقویت کند اما دولت خاتمی و امروز روحانی باید کشور را به سمت دموکراسی نسبی که در اثر قدرت یافتن بیش از حد حکومت از بین رفته است ببرد. هدف هر سه دولت یکی بود. اما روش ها متفاوت است چون مقتضیات زمان متفاوت است. همچنین ممکن دولت روحانی هم مانند دو حرکت قبلی با شکست مواجه شود اما باید مراقب باشیم که دوباره رل حزب توده در دوران مصدق را بازی نکنیم. انتقاد+پشتیبانی=مشی مناسب
ششم-
البته یکی از سرشناس ترین، معتبرترین و درستکارترین افرادی که در انتخابات شرکت کردند جناب آقای فرخ نگهدار - رئیس فدایئان اکثیریت - با آن سوابق درخشان هستند. همین یک نمونه کافی است. دیگر حرفی ندارم (علاقه مندان کافی است اسم ایشان را در گوگل سرچ کنند - یا به کتاب خانه دایی یوسف رجوع کنند)
فرموده اید: ""منتها من پرسشم این بود که می توان به این دلیل تلاش های مشروطه خواهان را تختئه کرد؟ آیا این بی انصافی نیست؟ ................ تا آنجایی که می دانم اکثریت این اصلاح طلبان چه آن هایی که هنوز در ایرانند و چه آن هایی که به خارج رفته اند ضمن انتقاد به آقای خاتمی اما برای او احترام قائلند.."
قبلا توضیح دادم تا چه کسانی را مشروطه خواه بدانیم.. یا چه کسانی را اصلاح طلب بدانیم.. مثلا سوالات بنده از آقای بهزاد نبوی، میردامادی، یا جناب آقای تاج زاده بیشتر از این حرفهاست که شما فکر می کنید. بی انصافی هم نیست. باید پاسخ بدهند. ازشان می پرسیم..........
خیر به نظر من بی انصافی نیست که بپرسیم وعده های 8 ساله دولت خاتمی چه شد؟ این آقایان هم اگر دفاعی دارند باید انجام بدهند.
باز هم از توجه شما به بحث ممنون هستم
[edit=گیلدخت]1392/07/13[/edit]
پنجم -
اکثر استندات تاریخی شما که بر مبنای آنها نتیجه گیری می کنید درست نیست. متاسفانه بر پایه این نادرستی ها نتیجه گیری هم می کنید و بعد به وقایع امروز ربط می دهید.
مثلا فرموده اید: "...میرزای نائینی که رساله در دفاع از مشروطه نوشته بود تا پایان از رضاشاه پشتیبانی می کرد.""
خاطرات دکتر مهدی حائری یزدی - طرح تاریخ شفاهی ایران دانشگاه هاروارد - نشر کتاب نادر - تهران 1381 - صفحه 18 تا 21 - حمایت آیت الله نائینی و آیت لله شیخ عبدالکریم حائری بنیانگذار حوزه علمیه قم از رضا شاه. قرار بود رضا خان به نزد ایشان برود تا نظرشان را در مورد جمهوریت یا سلطنت بپرسد. این دو قرار گذاشتند که از پشتیبانی کنند به این شرط که شاه مانند نقش روی دیوار به صورت یک سمبل باشد.. گفتند ما با هر نوع یکه تازی شما که بخواهد زمامدار کشور باشید - چه ریاست جمهوری چه سلطنت مخالفیم.. گوش آیت الله نائینی سنگین بود و به سختی حرف می زد. رضا شاه که آمده بود، نائینی مدام به دیوار اشاره می کرد و می گفت مثل نقش روی دیوار! شاه باید مثل نفش روی دیوار باشد
یک نمونه دیگر. داستان سردار اسد بختیاری است. منکر خدمات و جان فشانی های او نیستم. ولی جوابش را از ستار خان می دهم:
پس از واقعه پارک اتابک و تیرخوردن ستارخان، سردار اسد به ملاقات ستار خان آمد و ابراز تاسف می کرد. ستارخان چیزی نمی گفت ولی معلوم بود راضی نیست.. سردار اسد گفت ای کاش این تیر که به پای تو خورد به چشم جعفرقلی پسرم می خورد. ستار خان حوصله اش سر رفت و گفت خود می کشی حافظ را، خود تعذیه می داری! - کتاب برخی ملاحضات پیرامون تاریخ انقلاب مشروطیت رحیم نامور - به نقل از امیرخیزی - انتشارات چاپار
خوشتان بیاید یا نیاید. مرحوم میرزا جهانگیر خان فحش می داده یا نه.. حیدرخان عمواوغلی تند رو بود یا نبود.. (خدا را شکر ظاهر زورتان به بفیه مثل علی موسیو، ستارخان و باقر خان نرسیده است.) . واقعیت این است که اگر این افراد نبودند، اگر غیرت و شجاعتشان نبود، مشروطه با قزاق های لیاخوف و طرفداران شیخ فضل الله مشروعه خواه دفن می شد و از یاد می رفت. همان دلاوران گمنامی که وقتی مجلسیان محترم، نصیحتشان می کردند به خانه هایشان بروند سلاح در درست گرفتند و از مجلس دفاع کردند. انها که در تبریز انجمن زدند، سلاح تهیه کردند با صمد خان جنگیدند. اگر اساس مشروطه در دست کسانی مثل سردار اسد و امیربهادر بود مدتها قبل از آن محمدعلی شاه مستبد و مشروعه طلبان! شیخ فضل الله با کمک قزاقهای روسی کلک همه را می کندند.
در مورد تونس گفته اید: ""البته امروز هم می بینیم که چقدر واقعا به دموکراسی و آزادی رسیدند!.."
امروز در تونس به خاطر همان دستفروش فقیر و بیچاره، که آلترناتیو هیچ چیزی نبود اما با جانش آلترناتیو ساخت! خاندان بن علی فرار کرده اند........ چند سال آینده خواهید دید که تونس به کدام سمت خواهد رفت. و البته شما هنوز به دنبال آلترناتیوی مطمئن، بی دردسر، بی خطر، بی هزینه برای رسیدن به دموکراسی خواهید بود.
[edit=گیلدخت]1392/07/13[/edit]
چهارم -
می فرمایید: ""....بحث بر سر این است که شما می گویید اصلاحات آقای خاتمی منجر به دموکراسی مورد نظر نشد. من می گویم درست , اما باید همه چیز را خراب کرد بر سر اصلاح طلبان؟"""
خیر بحث بر سر این نیست... چون بنده معتقد هستم نه آقای خاتمی اصلاح طلب بود، نه به دنبال دموکراسی بود.
بحث بر سر این است که چرا افرادی که 8 سال بر راس کار بودند نتوانستند به حداقل وعده هایشان عمل کنند. نخواستند یا نتوانستند بگذارند فقط یک انسان غیر وابسته مثل علیرضا رجایی به مجلس برود؟ مگر شعار جبهه مشارکت، ایران برای همه ایرانیان نبود؟ عیرضا رجایی که رای آورده بود. چطور شد که رئیس فراکسیون دوم خردادشان شد محتشمی پور؟ چطور شد که عقل کلشان شد سید حسین موسوی تبریزی با آن سوابقش.. چطور نتوانستند یک متن کوچک در یک روزنامه صلاح طلب آریا را تحمل کنند؟ ...........
بحث بر سر این است که 4 سال بگوییم قصد ما رسیدن به جامعه مدنی است - با مفهموم فلسفی رایج - بعد که رای مردم را گرفتیم بگوییم اشتباه متوجه شدید منظور ما جامعه مدینه نبی بوده است. و تعریفی هم از آن ارائه ندهند که معلوم نشود به کجا قرار است برسیم. عوام به این کار می گویند سالوس و ریاکاری.
بحث بر سر این است که آقای خاتمی بگویید هر 8 روز کشور را با یک بحران روبرو کردند..
بحث بر سر این است که چرا نمایندگان مجلس اصلاحات حکم حکومتی را قبول کردند؟ اگر روز بررسی لایجه اصلاح قانون مطبوعات پس از دریافت حکم حکومتی دسته جمعی استعفا می دادند چه می شد؟ چه تغییری در اوضاع داده می شد؟ دولت آقای خاتمی که به قول شما حتی توانایی حفظ یک فرودگاه را هم نداشت چه اصراری داشت که در قدرت بماند؟ استعفا می داد.
فرق خاتمی و مصدق در همینجاها پیدا می شود.
مصدق اهل پایداری بر اصول بود، اگر نمی گذاشتند کار نمی کرد. ولی خاتمی نه، تن به هر نوع سازشی می داد و بعد عده ای پیدا می شدند و می شوند که برای سازشکاری هایش فلسفه و دلیل درست کنند
[edit=گیلدخت]1392/07/13[/edit]
سوم:
ما از دولت اصلاحات در خواست اسطوره نکرده بودیم. خواسته بودیم وعده هایی که داده بودند را عملی کنند یا اگر مانعی بود شفاف به مردم بگویند. از آنها خواستیم تا قانون. همان قانونی که آقای حجاریان می گفت ظرفیت اصلاح دارد را اجرا کنند. همان پرونده هایی که می گفتند ملی است مثل قتل های زنجیره ای را به سرانجام برسانند. ولی خوب نتوانستند یا به نظر من بهتر است بگوییم نخواستند!
حرفهایی که در مورد زنده یاد دکتر محمد مصدق زده اید همه جواب دارند که مجال دیگری برای پاسخگویی می خواهد. به قسمتهایی که مربوط به بحث هستند اشاره می کنم: رضا شاه کسی نبود که حاضر باشد کوچکترین استقلال رایی برای کسی قائل باشد. مصدق نمی توانست با او کار کند، نه مصدق قوام و مدرس هم خانه نشین شده بودند. احتمالا شما فکر کرده اید مدرس به دنبال مبارزه مسلحانه با رضا شاه رفته بوده. خیر ایشان تبعید بود. هیچ کاری هم نمی توانست بکند. شاه از او احساس خطر می کرد به همین خاطر او را کشت. اگر دستش می رسید قوام و مصدق را هم می کشت. داستان مصدق و رضا شاه هم چیز دیگری است. اگر شفاعت ارنست پرون دوست محمد رضا به خاطر معالجه اش در بیمارستان نجمیه و باقی قضایا.. نبود مصدق هم به سرنوشت مدرس دچار می شد.
مصدق با تند روهای مذهبی اعتلاف نکرد. در آغاز جناح مذهبی از مصدق حمایت کرد. تا زمانی که حمایتشان منطقی بود مصدق نیز درکنارشان ماند، زمانی که آیت الله کاشانی از خانه اش در پامنار دستور وزارت و وکالت به دولت مصدق می داد یا زمانی که نواب صفوی فکر می کرد جای سید قطب را گرفته مصدق جلویشان ایستاد. گروهی از مذهبی ها مثل آیت الله زنجانی، آیت الله طالقانی، آیت الله مهدی حائری یزدی و دیگران تا آخر در کنار مصدق ماندند و بر اصول آزادیخواهی پایدار ماندند.
در مورد باقی مسائل هم می توانید به کتاب “سوداگری با تاریخ” نوشته محمد امینی که نقدی است برکتاب میرفطروس رجوع کنید تا متوجه شوید مسائل آنگونه که شما گفته اید نیست.
نهضت ملی ایران و عدالت اجتماعی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک