رسته‌ها
تاریخ ماد
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 74 رای
نویسنده:
مترجم:
کریم کشاورز
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 74 رای
تاریخ ماد نام کتابی است دربارهٔ تاریخ قوم ماد به قلم مورخ شهیر ایگور میخائیلویچ دیاکونوف (ای.م.دیاکونوف) که اولین بار ترجمهٔ فارسی آن در سال ۱۳۴۵ در تهران به چاپ رسید و تا سال ۱۳۸۰ شش بار تجدید چاپ شده‌است.
شرح حال مؤلف در کتاب تاریخ ماد چنین است: ایگور میخاییلویچ دیاکونوف متخصص فقه‌اللغه و تاریخ خاور باستانی و کارمند ارشد موزه ارمیتاژ و استاد علوم تاریخ و عضو افتخاری انجمن آسیایی سلطنتی بریتانیا و صاحب تألیفات فراوان در تاریخ مشرق کهن و فقه‌اللغه و زبانهای اکدی و سومری و اورارتویی و غیره که در شعبهٔ انستیتوی اقوام آسیایی فرهنگستان علوم شوروی سابق در لنینگراد مقام ارجمندی دارد شایستهٔ دست زدن به این کار پر ارج بوده‌است.
وی انجام این مهم را وجههٔ همت ساخت و این راه‌نو را گشود و از گام زدن در جاده‌های کوبیدهٔ دیگران چشم پوشید و به نقد سندهای معلوم و تطبیق آنها با مدارک باستانشناسی و لوح‌های نو گشوده و استنتاج منطقی از مجموع پرداخت و حاصل کوشش پر ارج وی کتابی است که به نام تاریخ ماد ترجمهٔ آن تقدیم خوانندگان و پژوهندگان پارسی زبان می‌شود.

طی نیم قرن اخیر برخی کشفهای تازه باستان شناسی به عمل آمده و لوحهایی قرائت شده که بعضی از گوشه های تاریخی ماد را تا حدی روشن ساخته است دیاکونوف مولف تاریخ ماد باتوجه به اینکه مادها پیش از دوران هخامنشیان در بخش بزرگی از ایران روزگار درازی پادشاهی داشتند به گرد آوردن مدارک و اسناد تازه و تنظیم و تدوین و نقد آنها و نیز تطبیق مطالب تاریخی کنونی با همان مدارک پرداخته است و چون وی علاوه بر تخصص در تاریخ خاورباستانی متخصص فقه اللغه و دانشمند زبان شناس است از اسناد و مدارک مستقیما بهره گرفته و بدین سان بر جنبه تحقیقی کتاب افزوده و آن را گرانقدر ساخته است.

فهرست مطالب:

مقدمه مترجم به چاپ دوم
مقدمه مترجم به
سخنی از مولف
مقدمه ای برای بررسی تاریخ ماد
فصل اول : عهد جماعت بدوی در سرزمین ماد
فصل دوم :دوره تکوین سازمان بنده داری در سرزمین ماد
فصل سوم : ماننا و پادشاهی اسکیتها سکایان
فصل چهارم : پیدایش پادشاهی بزرگ ماد و سقوط آشور
فصل پنجم:جامعه و دولت پادشاهی ماد
فصل ششم: معتقدات و فرهنگ پادشاهی ماد
فصل هفتم ماد درتحت حکومت شاهنشاهی هخامنشیان

حق تکثیر‌ :
تهران: ش‍رک‍ت‌ ان‍ت‍ش‍ارات‌ ع‍ل‍م‍ی‌ و ف‍ره‍ن‍گ‍ی‌‏‫، ۱۳۹۰.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
845
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
khar tu khar
khar tu khar
1392/01/10
درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی تاریخ ماد

تعداد دیدگاه‌ها:
26
شاهان هخامنشی را در سده اخیر درگیر پروپاگاندا کرده اند و پیوسته دربارۀ آنها قمپز در می کنند! این در حالی است که آنها میراث دار نیرومندترین شاه تاریخ ایران، یعنی هووخشتره بزرگ بودند، که اگر پایه و اساس ایران را استوار نمی کرد، محال بود شاهان پس از او، مرزهای امپراتوری خود را پهناورتر کنند. ترمیناتور جهان باستان را از پای افکند که آشور نام داشت، اما دولت آن را از پای افکند و مردمانش را به آبادی های پیرامون فرستاد که زندگی کنند، نیایشگاه ها را نابود نکرد و مردمش را ارج گزارد، چرا که می دانست آنها نیز رج دولتش را برتافتند. آشوری که لرزه به اندام امپراتوری های جهان می افکند، و از آن بدتر، همین شاهان آشور از سکاها می هراسیدند. در زمان هووخشتره بزرگ، سکاهایی در پی کیمری ها وارد قفقاز شدند و از آنجا به آذربایجان خوردند و به ایران یورش آوردند. آشور برای آسایش و آرامش، با آنها پیوند ازدواج بست. و هر دوی این دولت ها، علیه دولت هووخشتر بزرگ شدند. از سمت غرب آشور، از سمت شمال غربی سکاها و از سمت شمال شرقی تیره ای دیگر از سکاها (همان هایی که کوروش از آنها شکست خورد) به سوی دولت ماد یورش آوردند، اما شاه ماد اُدیسه وار آنها را شکست داد و نخستین امپراتوری بزرگ ایران را پی افکند و برای شاهان پس از خود به ارث گذاشت. چنان امپراتوری بزرگی با آن حدود مرزی بنیاد نهاد که کوروش چیز زیادی بر آن نیفزود.
"تنها شاهی است که باید حرمت او را نگاه داشت."
از قضا ایرانیان کهن به این مسئله واقف بودند و نقش کیخسرو (هووخشثره) در ادبیات ایران، پررنگ تر از فریدون (کورش) است. از پهلوی به بعد همه چیز کن فیکون شد.
این نکته را هم از چشم نباید دور داشت که برپایۀ گاهشماری سنتی، فریدون در هزارۀ نهم پیدایش می کند که بالای 4 هزار پیش می شود، زمانی که تیره هایی از سکاها (سلم و تور) وارد پهنۀ تاریخ می شوند. اسطورۀ ودایی نیز برهان استواری بر همین است. اما در دوره های پسین، در شاهنامه برخی از رویدادهای این شاه به فریدون منسوب می شود. جا دارد که از دیاکونوف نیز سپاس گزاری ای داشته باشیم، شاهکاری نوشت که هنوز که هنوز است تاریخ شناسان بدان استناد می کنند.
درود
بنظرم دیاکونوف به حکومت های هخامنشیان و به ویژه داریوش اول خیلی کم لطفی کرده و دستاوردهای جنگی داریوش اول با تجزیه‌طلبان را متحد نبودن آنها نامیده در حالی که با وجود آن همه مشکلات و سختی و مشقت های که این رهبر استثنائی تحمل کرده لایق تمجیدی بیش از این هست.
[quote='HAMEDLORDOFCHAOS']نقل قول از Khwanirath:پادشاهی ماد از اقرار علی یف ترجمه کامبیز میربهاء کتاب بسیار مناسبی در تکمیل این اثر است. اگر کسی در تارنگار قرار دهد بسیار ستودنیست.
درود
جناب Khwanirath ممنون از لطف شما، دنبال کتاب دیگری در این باب میگشتم[/quote]
کتاب تاریخ ماد به گزارش دانشنامه ایرانیکا ترجمه آقای دکتر جلیلیان و محمد حیدرزاده جدیدترین اثر در مورد تاریخ ماد است که می توانید مطالعه بفرمایید
[quote='Khwanirath']پادشاهی ماد از اقرار علی یف ترجمه کامبیز میربهاء کتاب بسیار مناسبی در تکمیل این اثر است. اگر کسی در تارنگار قرار دهد بسیار ستودنیست.[/quote]
درود
جناب Khwanirath ممنون از لطف شما، دنبال کتاب دیگری در این باب میگشتم
پادشاهی ماد از اقرار علی یف ترجمه کامبیز میربهاء کتاب بسیار مناسبی در تکمیل این اثر است. اگر کسی در تارنگار قرار دهد بسیار ستودنیست.
ctr2006 عزیز. آنچه را که شما مطرح نموده اید دغدغه ایست که افکار تک تک انسانها سیطره دارد و اندیشمندان نیز برای یافتن این جوابها و پیش بینی روند تحولات اجتماعی نظریه های مختلفی را ارائه می نمایند. زمانی جنگ اصلی مابین مارکسیست ها و لیبرالیستها بود ولیکن در عمل هیچیک از این دو نظریه اقتصادی نتوانستند اتوپایایی را که در افکار افلاطون بود بر جهان حاکم کنند. ایدئولوژی مارکسیسم در عملگرایی لنین و استالین به جای ساخت بهشت. جهنمی را با خود به ارمغان آورد . ایدئولوپی لیبرالیسم اقتصادی با ایجاد رکود اقتصادی زندگی میلیونها نفر را به خاک سیاه نشاند. دلیل اصلی اینست که جامعه پویاست و نمیتوان حرکتهای آنرا صد در صد پیش بینی نمود. نظریات نئو مارکسیستها با بهره گیری از انگاره های لیبرالیستی شروع به پیراستن انگاره های اصلی مارکس نمود و نئولیبرالیستها با بهره گیری از انگاره های مارکسیستی شروع به پیرایش اندیشه های آدام اسمیت نمودند.
جوامع بیدار و دمکراتیک امروز به این نتیجه رسیده است که نظرات مارکس گرچه بسیاری از آنها همین امروز از اعتبار جهانی برخوردار هست و جوامع صنعتی و غرب آنرا بویژه در حوزهء اقتصادی تجربه میکنند، امّا ساختار دیکتاتوری پروتالتاریا و یا دیکتاتوری هر طبقهء دیگر جایز نیست، یک حکومت متمرکز و با اقتصادی دولتی متمرکز کارآمد نیست، بجای تشدید و دامن زدن به تضاد های طبقاتی، باید در رفع تعیضات طبقاتی کوشید و با عدالت ورزی در آشتی دانِ طبقات کوشید، بجایِ انقلاباتِ قهر آمیز، روش رفرمیسم را باید در پیش گرفت، بجای یکسان سازی باید پلورالیسم را جایگزین کرد، تجدد و نوآوری در وجود اختلافات نظری و دیدگاهی است و بسیار مسائل دیگر از این قبیل هست.
جهان غرب و کشورهای صنعتی هم خود به این موضوع پی برده اند که سرمایه داری بدون کنترل و استعمارگر و لیبرالیسم اقتصادی و سیستم اقتصاد بازار آزاد تاکنون 4 بار با شکست روبرو شده است،در اوایل قرن نوزده، که جنگ جهانی را به همراه داشت، 1929 بحران اقتصادی و بانکی جهانی که جنگ دوّم جهانی را بدنبال داشت، در دههء 1970 که نئو کنزرواتیو را برجسته کرد و بحران اقتصادی و مالی و بانکی امروز در جهان که هنوز ادامه دارد و معلوم نیست چه پیامدی داشته باشد.
آنچه مسلم هست غرب هم مجبور شده است که نئولیبرالیسم را جایگزین کند و دیگر اقتصاد بازار آزاد را آزاد نگذارد و آنرا بوسیلهء حکومت کنترل کند و مسئولیّت های اجتماعی و مدد رسانی اخلاق و مالی و مالیاتی را بر اصول و قوانین اقتصاد بازار آزاد اضافه کند و حکومت دیگر فقط نگهبان شب نباشد و باید بر عرصه های مالی و بانکی نظارت و کنترل داشته باشد.
جهان امروز به این اندیشه رسیده است که ترکیبی از فاکتورها و ارزشهای سوسیالیستی و از دیدگاه لیبرالیسم اقتصادی بازا آزاد استوار بر جهان بینی سوسیال دمکراسی هست که همگونی و همسازی خود را با جهان امروز به اثبات رسانده است، کشور آلمان دارای چنین سیستم سیاسی و اقتصادی است، که در جهان بحرانی امروز بدون آسیبی سربلند ایستاده است و اروپا را زیر پوشش خود قرار داده است.
ولیکن جبر تاریخ ادامه دارد و جهان سرانجام به سوی ایجاد عدالت اقتصادی و اجتماعی پیش خواهد رفت و این بستگی به نوعیت جوامع ندارد . این جبر و نظام مندی تاریخی همانقدر که برای کشورهای صنعتی و غربی اجتناب ناپذیر است برای اسکیموهای آلاسکا و بومیان گینه صادق خواهد بود و سرانجام جهان گفته دوبچک را به یاد می آورد که آرزوی " سوسیالیزم با چهره انسانی " را داشت.
هم میهن عزیز moreak09 سپاس از پاسخ
من پاسخ شما به پرسش هایم با دقت خواندم مثال هایی که عرض کردید را همگی قبول دارم حتی من کم آگاه از اقتصاد و علوم اجتماعی می دانم که کشورهای توتالیتر و بسته مثل کره شمالی نمی توانند از نظر اقتصادی پیشرفت کنند و کشوری مثل چین هرچند دارای شکل لیبرال شده است اما چون روح لیبرال در سیاست حزب وجود ندارد دیر یا زود در هم می پیچد (اگر سیاسیون فکری عاجل نکنند) اما اینها مثال هایی کلی است که من نوعی نیز می دانم.
و دقیق مطمئن نیستم این پیش بینی های کلی ربطی به مارکس یا نئومارکسیست ها دارد یا نه و هر اقتصاد دادنی حتی مخالف با نظرات مارکس و نئومارکسیت ها بتواند چنین پیش بینی هایی را انجام دهد چون اطلاعات محدودی در این مورد دارم و دست رسی به کتبی که عنوان کردید ندارم و حتی مطالعه کاملی در مورد نظر مخالفان نئومارکسیست ها ندارم متاسفانه نمی توانم گفته های شما را برای خودم تائید یا رد کنم هرچند همه مثال هایی را که در پاسخ به نظر من گفتید را قبول دارم ولی باز پیش بینی دقیقی نمی توانید در مورد آینده هندوستان یا برزیل یا ایران و .... کنید
من به شخصه به نوعی جبر مطلق باور دارم هیچ کس فراتر از اطلاعاتی که دارد نمی تواند فکر کند و هرکسی محصول ژنتیک، اجتماع، خانواده، محیط و تجربیات زندگی خودش بوده است منکر انتخاب نمی شوم ولی انتخاب های آدمی به باور من از نوعی جبر مطلق سرچشمه می گیرد ولی با چیزی که شما می گوید فرق دارد.
هیچ وقت کره جنوبی مثل شمالی نخواهد شد و اگر شانس با کره شمالی یار بود هیچ وقت در دام کمونیست استالینی نمی افتاد و اگر آمریکا از کره جنوبی حمایت نمی کرد هیچ وقت کره جنوبی موقعیت امروزش را نداشت.
در واقع در تاریخ کشور ها رخ داد هایی شکل می گیرد که اگر به نوع دیگری بود سرنوشت کلا دگرگون می شد و جامعه بسیار متفاوت میشد
مثلا در حمله مغول فرض کنیم در یکی از جنگ ها چنگیز خان به دلیلی کشته می شد
یا اسکندر در حمله به ایران کشته می شد
یا خشایار شاه نمی توانست یونان را شکست دهد و کشته میشد
محمد پیغمبر اسلام در جنگی کشته می شد
اگر برای یکی از اشخاصی که ذکر کردم اتفاقی غیر از چیزی که رخ داد افتاده بود سرنوشت بشریت تغییر می کرد
و چیز دیگر که می دانم این هست که ملل مختلف به دلیل جغرافیا و شرایط مختلف تاریخ و روند اجتماعی بسیار متفاوتی دارند
نمی شود روند اجتماعی گفته شده توسط مارکس هم برای ساکنان اسکیمو در قطب صدق کند هم برای خاورمیانه هم برای خاور دور و ژاپن هم برای استرالیا و سرخ پوستان و....
اینها شرایط جغرافیایی بسیار بسیار متفاوتی داشتند و به نظر می آید مارکس در نظرش بیشتر تاریخ اروپا را مبنا و پایه قرار داده است
در قطب اصلا امکان کشاورزی مثل خاورمیانه و اروپا وجود نداشت در مناطق از استرالیا شکار بسیار بسیار بهینه تر از کشاورزی بود و نیازی به کشاورزی حس نمی شد
و گاهی به دلیل فرهنگ خاصی که شکل می گیرد روند تاریخی مثل دیگر کشور ها نیست فلسفه زندگی در ژاپن قدیم خیلی با سرخ پوستان و خاورمیانه و یونان و بومیان استرالیا فرق می کرد پس روند اجتماعی نمی تواند یکسان باشد و تضاد های عمیقی وجود خواهد داشت هیچ وقت مردم اروپا و یونان و مردم اسکیمو و... مثل ژاپنی ها تصوراتی به این شدت خداگونه از اربابان خود نداشتند حتی شکل این ارباب پرستی در مصر باستان هم متفاوت بود.
البته مشخص هست که در قرن 21 ام به دلیل ارتباطات گسترده و حرکت به سوی یکسان شدن فرهنگ ها روند های اجتماعی معاصر تا حدی شبیه به هم خواهد بود
البته تاکید می کنم به دلیل کم بودن اطلاعاتم نمی توانم سخنان شما را کامل رد یا تائید کنم و در این نظر صرفا چیزی نوشتم که در این لحظه فکر میکنم درست است.
موفق باشید.
ممنون از پاسخ شما هم میهن گرامی moreak09:
1.درباره ی برده داری اسنادی مانند عقدنامه ها و سفرنامه ها موجود است که نشان می دهد تا همین اواخر سده ی نوزدهم در ایران برده داری وجود داشته است. این که در جایی برده داری وجود داشته باشد با این که «نظام برده داری» در آن مستقر باشد تفاوت دارد.برده داری که در خاورمیانه مشاهده می شد با برده داری یونان و روم باستان تفاوت داشت.اقتصاد دو تمدن روم و یونان در دوره ی مد نظر مارکس اساسا وابسته به برده داری بود.در خاورمیانه چرخ اقتصاد بر پایه ی کار برده ها نمی چرخید.برده ها بیشتر حکم خدمتکار خانگی را داشتند.خیلی دوره ها مثلا در دوره ی غزنویان مشاهده می شد که غلام های قبایل ترک آسیای مرکزی به فرماندهی لشکر و یا حتی حکومت می رسیدند.گاهی همین غلام ها قدرت و نفوذی بیشتر از صدراعظم و بزرگان کشور پیدا می کردند.
2.درباره ی وجود فئودالیسم به چند دلیل در ایران چیزی به نام فئودالیسم به آن معنا که در اروپا داشتیم وجود خارجی نداشت.
نخست این که در اروپا آن چیزی که به نام "استبداد شرقی" معروف است نبود.در اروپا خاندان های اشرافی ازنفوذ فوق العاده ای برخوردار بودند و پادشاه تسلط مطلق بر جان و مال آنان نداشت.اما به عنوان مثال تاریخ ایران آکنده است از صدراعظم هایی که گرفتار خشم ناگهانی شاه می شدند و علاوه بر آن که جانشان را از دست می دادند تمام اموالشان هم به خزانه ی حکومت واریز می شد.
هیچ کس در برابر شاه امنیت جانی و مالی نداشت.همان اندازه که یک برده احتمال داشت مورد خشم و غضب شاه قرار گیرد صدراعظم هم با این خطر مواجه بود.در برابر شاه فرق چندانی میان برده و صدراعظم نبود.حال آن که در اروپا وضعیت تفاوت داشت.
دقیقا به خاطر همین ناامنی و دیگر قوانین اسلام در مورد تقسیم ارث که اموال را میان ورثه تقسیم می شد امکان انباشت سرمایه وجود نداشت.اما در مقابل در اروپا تمام اموال فرد درگذشته به بزرگ ترین فرزند پسر تعلق می گرفت.
اقتصاد اروپا در دوره ی فئودالیسم در روستاها متمرکز بود.تجارت و کاسبی عملی پست و دون به حساب می آمد که درخور شان اشراف فئودال نبود کلیسای کاتولیک رباخواری را منع کرده بود که کاری متناسب با کاسب ها و تجار است کمااینکه پروتستانیسم این محدودیت را برداشت.حال آن که در همان دوره در ایران شهرهای بسیار بزرگی مانند نیشابور و بلخ و بغداد و تبریز و...بر سر راه های عظیم مبادلاتی و تجارتی قرار داشتند.آثار و بقایای بسیاری از کاروانسراها کماکان از آن دوران باقی مانده است.
در اروپا دولت نقش چندانی در ساخت تاسیسات عظیم مانند سد و قنات و جاده ها نداشت.چون به دلیل شرایط جغرافیایی و آب نسبتا فراوان موجود در اروپا نیاز چندانی به این تاسیسات نبود.در مقابل در خاورمیانه به دلیل کمبود آب و دور بودن شهرها از یکدیگر در نتیجه ی وسعت زیاد و ناهمواری های جغرافیایی نیاز مبرمی به این چنین تاسیسات بود که ساخت آن از عهده ی چند نفر بیرون بود و نیاز به هماهنگی بالا و بسیج نیرو داشت که تنها از عهده ی یک دولت مقتدر بر می آمد.طول شگفت آور کاریزهایی که هنوز هم برخی از آن ها در ایران وجود دارد و همچنین سدهای تاریخی که بر روی رودخانه ها ساخته شده است و بقایای جاده ها حاکی از نقش دولت در این زمینه است.نقشی که به مرور باعث قدرت یافتن بیش از حد آن بر خلاف اروپا شد.قدرت یافتن بیش از حد دولت جلوی تشکیل نظام فئودالیسم همانند اروپا را گرفت.
مهم تر از همه این که ما دوران برده داری نداشتیم که مطابق با نظریه ی مارکس بخواهد منجر به فئودالیسم شود.
با سپاس...
دریغ که چنین تمدنی به دست خونین حکمتهای هامی یهود برانداخته شد. دریغ که آنها امروز بت شده اند. باید بتهای دروغی را شکست.
ببخشید که اینجا درخواست میدم ... میشه کسی رمان سومین پلیس اثر فلن اوبرایان رو قرار بده ...ممنونم
PDF
18 مگابایت
تاریخ ماد
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک