دوازده قرن سکوت : تاملی در بنیان تاریخ ایران
نویسنده:
ناصر پورپیرار
امتیاز دهید
کتاب اول: برآمدن هخامنشیان
درج این کتاب در سایت، به معنی تایید محتویات آن از سوی آپلودکننده و سایت کتابناک نیست.
ناصر بناکننده معروف به ناصر پورپیرار با نام مستعار ناریا، عضو اخراجی حزب توده ایران پیش از انقلاب ۱۳۵۷ ایران و ناشر این حزب پس از انقلاب، نویسنده، ویراستار و موسس نشر کارنگ است که کتابهای خود را ازطریق این موسسات نشر منتشر کردهاست. نظریات منحصر به فرد او در باب تاریخ ایران، پیش و پس از حمله اعراب به ایران، شاهنامه و فردوسی، سعدی و یهودیان بر خلاف تحقیقات دانشورانه و علمی تاریخی است. او اذعان دارد که بیسواد است.
ناصر پورپیرار تاریخ ایران را «ساخته دست یهودیان» معرفی میکند. او اعتقاد دارد که هخامنشیان قومی خونریز و وحشی بودند که «به دستور و مزدوری یهودیان» بر ایران چیره شده و آنچنان نسل کشی کردهاند که تا ۱۲ سده بعد از ظهور اسلام، جنبندهای در جغرافیای فرضی ایران نمیزیسته است. او بخش اعظم امپراتوری هخامنشی و تمام امپراتوری اشکانی و ساسانی را انکار نموده و مدعی است که آئین زرتشتی وجود نداشته، ایرانیان تا پیش از اسلام به هیچ دینی معتقد نبوده و کتاب اوستا در همین اواخر در هند نوشته شدهاست. او حمله اعراب به ایران را سرآغاز تاریخ ایران دانسته و میراث فرهنگ ایران را مرهون اعراب جاهلی میداند. ولی در عین حال، همه منابع مکتوب سه قرن ابتدایی ظهور اسلام را جعلی دانسته است. متخصصان زیادی ردیههایی بر نظریات یگانه پورپیرار نوشتهاند و بسیاری نیز نظرات او را بیارزشتر از آن دانستهاند که نقد شود.
پورپیرار زبان فارسی را بیمایه توصیف میکند،فردوسی را مزدور میخواند، سلمان فارسی را زائیده توطئه یهودیان دانسته و گلستان سعدی را معیوب و ناقص میشمارد. به ادعای او سعدی هیچگاه از شیراز خارج نشده و همه سفرهای سعدی جعلی است. پورپیرار از چپیهایی است که مدتی پس از انقلاب ایران در زندان بوده و تواب شده است. موسسه انتشاراتی او مورد عنایات مخصوص وزارت ارشاد بوده و با موسسه بنیاد نور (زیر نظر محسن رفیقدوست) ارتباط مالی و کاری دارد.
این کتاب، یک مجموعه چهار جلدی درباره تاریخ ایران است. مولف در مقدمه کتاب می نویسد: «این بررسی، تاریخ ایران را تاریخ پارس و پارسیان نمی داند و می کوشد حیات دیرینه اقوام گوناگون ساکن این نجد – و نه تسلط اقوام شمالی، که شیوه عقب مانده شاهنشاهی را بنیان گذاردند – را اساس و آغاز هویت ملی ایران قرار دهد ...». بحث اصلی کتاب درباره برآمدن «هخامنشیان» با پیشگفتاری درباره پهنه زمانی و جغرافیایی ایرانیان و تمدن های کهن آغاز می شود؛ آنگاه مباحث کتاب در سه بخش با این عناوین مطرح می شود: «در جستجوی سرزمین»؛ «در جستجوی هویت»؛ و «چاره اندیشی یهود».
نظر پورپیرار درباره زبان ترکی
مطلب زیر از وبلاگ ایشان کپی شده است
پورپیرار:
زبان ترکی حتی یک واژه انتزاعی ندارد.
زبان ترکان مطلقا فاقد لغات تمدنی پایه است که هنوز هم خط مستقلی برای نوشتن نساخته اند و از آن قابل تامل تر اگر ترکان در زبان فرهنگی و نگارشی خود لغت مستقل و بومی برای پادشاه نداشته اند و هنوز هم ندارند پس باید دوستانه تذکر داد که نومهاجرین جدید به اقلیم اینک ترک نشین، در مسقط الراس پیشین خود چندان پراکنده و بی پیوند بوده اند، که سرکرده ای به نام پادشاه را نمی شناخته و ابزار خطابی برای چنان مقامی نداشته اند و این هنوز زمانی است که سخن از دارایی فرهنگی فعال ترین و پرشمار ترین قوم ایران در میان است. حالا و در مقام این مدخل بیدارکننده و چنین ریشه یابی ملی و تمدنی، می توان خردمندانه تامل کرد، و یا اوباشانه و بدون نتیجه مهمل سرود و فحش فرستاد.
وی در جواب پانترکان درباره زبان فارسی میگوید:
اگر زبان به اصطلاح فارسی کنونی عمری سه قرنه دارد، پس ترکی که از الفاظ زبان فارسی، پف و نفر و هوش و خوش و پیاده و چرخ و پف و میخ و داغون و قر و قاپیدن را بر می دارد، در منطقه ما بسی نورسیده تر از اصطلاحا فارسیان است
منبع : سایت رسمی ناصرپوربیرار
بیشتر
درج این کتاب در سایت، به معنی تایید محتویات آن از سوی آپلودکننده و سایت کتابناک نیست.
ناصر بناکننده معروف به ناصر پورپیرار با نام مستعار ناریا، عضو اخراجی حزب توده ایران پیش از انقلاب ۱۳۵۷ ایران و ناشر این حزب پس از انقلاب، نویسنده، ویراستار و موسس نشر کارنگ است که کتابهای خود را ازطریق این موسسات نشر منتشر کردهاست. نظریات منحصر به فرد او در باب تاریخ ایران، پیش و پس از حمله اعراب به ایران، شاهنامه و فردوسی، سعدی و یهودیان بر خلاف تحقیقات دانشورانه و علمی تاریخی است. او اذعان دارد که بیسواد است.
ناصر پورپیرار تاریخ ایران را «ساخته دست یهودیان» معرفی میکند. او اعتقاد دارد که هخامنشیان قومی خونریز و وحشی بودند که «به دستور و مزدوری یهودیان» بر ایران چیره شده و آنچنان نسل کشی کردهاند که تا ۱۲ سده بعد از ظهور اسلام، جنبندهای در جغرافیای فرضی ایران نمیزیسته است. او بخش اعظم امپراتوری هخامنشی و تمام امپراتوری اشکانی و ساسانی را انکار نموده و مدعی است که آئین زرتشتی وجود نداشته، ایرانیان تا پیش از اسلام به هیچ دینی معتقد نبوده و کتاب اوستا در همین اواخر در هند نوشته شدهاست. او حمله اعراب به ایران را سرآغاز تاریخ ایران دانسته و میراث فرهنگ ایران را مرهون اعراب جاهلی میداند. ولی در عین حال، همه منابع مکتوب سه قرن ابتدایی ظهور اسلام را جعلی دانسته است. متخصصان زیادی ردیههایی بر نظریات یگانه پورپیرار نوشتهاند و بسیاری نیز نظرات او را بیارزشتر از آن دانستهاند که نقد شود.
پورپیرار زبان فارسی را بیمایه توصیف میکند،فردوسی را مزدور میخواند، سلمان فارسی را زائیده توطئه یهودیان دانسته و گلستان سعدی را معیوب و ناقص میشمارد. به ادعای او سعدی هیچگاه از شیراز خارج نشده و همه سفرهای سعدی جعلی است. پورپیرار از چپیهایی است که مدتی پس از انقلاب ایران در زندان بوده و تواب شده است. موسسه انتشاراتی او مورد عنایات مخصوص وزارت ارشاد بوده و با موسسه بنیاد نور (زیر نظر محسن رفیقدوست) ارتباط مالی و کاری دارد.
این کتاب، یک مجموعه چهار جلدی درباره تاریخ ایران است. مولف در مقدمه کتاب می نویسد: «این بررسی، تاریخ ایران را تاریخ پارس و پارسیان نمی داند و می کوشد حیات دیرینه اقوام گوناگون ساکن این نجد – و نه تسلط اقوام شمالی، که شیوه عقب مانده شاهنشاهی را بنیان گذاردند – را اساس و آغاز هویت ملی ایران قرار دهد ...». بحث اصلی کتاب درباره برآمدن «هخامنشیان» با پیشگفتاری درباره پهنه زمانی و جغرافیایی ایرانیان و تمدن های کهن آغاز می شود؛ آنگاه مباحث کتاب در سه بخش با این عناوین مطرح می شود: «در جستجوی سرزمین»؛ «در جستجوی هویت»؛ و «چاره اندیشی یهود».
نظر پورپیرار درباره زبان ترکی
مطلب زیر از وبلاگ ایشان کپی شده است
پورپیرار:
زبان ترکی حتی یک واژه انتزاعی ندارد.
زبان ترکان مطلقا فاقد لغات تمدنی پایه است که هنوز هم خط مستقلی برای نوشتن نساخته اند و از آن قابل تامل تر اگر ترکان در زبان فرهنگی و نگارشی خود لغت مستقل و بومی برای پادشاه نداشته اند و هنوز هم ندارند پس باید دوستانه تذکر داد که نومهاجرین جدید به اقلیم اینک ترک نشین، در مسقط الراس پیشین خود چندان پراکنده و بی پیوند بوده اند، که سرکرده ای به نام پادشاه را نمی شناخته و ابزار خطابی برای چنان مقامی نداشته اند و این هنوز زمانی است که سخن از دارایی فرهنگی فعال ترین و پرشمار ترین قوم ایران در میان است. حالا و در مقام این مدخل بیدارکننده و چنین ریشه یابی ملی و تمدنی، می توان خردمندانه تامل کرد، و یا اوباشانه و بدون نتیجه مهمل سرود و فحش فرستاد.
وی در جواب پانترکان درباره زبان فارسی میگوید:
اگر زبان به اصطلاح فارسی کنونی عمری سه قرنه دارد، پس ترکی که از الفاظ زبان فارسی، پف و نفر و هوش و خوش و پیاده و چرخ و پف و میخ و داغون و قر و قاپیدن را بر می دارد، در منطقه ما بسی نورسیده تر از اصطلاحا فارسیان است
منبع : سایت رسمی ناصرپوربیرار
آپلود شده توسط:
ramin12345
1391/04/18
دیدگاههای کتاب الکترونیکی دوازده قرن سکوت : تاملی در بنیان تاریخ ایران
1ـ در بدو شروع توطئه ارامنه علیه مسلمانان در ارومیه، و عواقب کارهای آن سامان نخست باید دانست که مارشمون نام، رئیس روحانی نژاد ارمنی، و به زعم خود ایشان از نسل حضرت شمعون ابنالصفا بوده که از حواریین « حواریون» حضرت مسیح است.
این جماعت چندان به این شخص معتقد بودند که وی را از همه چیز آگاه و بر همة سرائر« رازها» و واقعیات پنهانی و غیر پنهانی عالم خبردار میدانستند و گمان داشتند که ایشان در هر حال و کاری بوده باشند و هر کجا هستند بر مارشمون جزئی و کلی پوشیده نبوده و وی بر حال و ضمیر هر احدی از آنها دانا و بینا است.
حقیر وی را در خوی بدیدم و به دیدنش برفتم. شخصی بود خوش سیما و سفید چهره و آثار ریاضت کثیر از بشرهاش هویدا بود. مانند درویشها بر سرش چهل تاری بر روی تاج پیچیده داشت. میگفتند که اغلب اوقات خود را به ریاضت و ترک حیوانات و اربعین یات میگذرانید و خود مدعی بود که در زمان خلافت امیرالمؤمنین علی- علیهالسلام- آن حضرت با نصاری عهد و پیمانی بسته و جزیهای بر ایشان نهاده و همان عهدنامه در جلد اَهو با خط کوفی مخصوص، که کاتب علی امیرالمؤمنین(ع) نوشته هم در دست و مخزن در کلیسان بزرگ ایشان موجود است.
و از قدیم الایام جمع کثیری از ارامنه در بخشهای ارومیه سکونت داشته و در ظاهر تابع دولت ایران بودند و هکذا در خسرو آباد سلماس که قصبهای بود همة اهلش ارمنی بودند و در آنجا امریکاییها کلیسای بزرگی بنا نهاده و در آن کلیسا ناقوس آویخته
و پیانو که به اصطلاح ما ارغنون گویند هم درآن کلیسا آورده و مکتب خانة بسیار ممتازی به راه انداخته بودند و همیشه جمعی از خوانین فرنگ در خدمت انگلیسیها و تعلیم اطفال ارامنه، مراقبت تمام را داشتند و حضرات مسیحیها اعنی پور و توستانی های ایشان ذکر و عبادت را با ارغنون مینمایند، همچنانچه صوفیه و عامه نیز در حین ذکر و عبادت را با ارغنون مینمایند، همچنانکه صوفیه و عامه نیز در حین ذکر جلی دف و دایه و صورنا مینوازند.
بعد از آمدن روسها به ایران، حقیقتاً ارامنه جان تازهای پیدا کرده و جسارتی خارج از اندازه یافته بودند. چه در عالم خیال دیگر مملکت را مخصوص خودشان میپنداشتند و از آنجایی که بالخصوص این جماعت بیگانه پرست عموماً مردمان عاقل و در امور دنیا بصیرت و جدیت و فعالیتی را دارا هستند.
لهذا جماعت ارمنی با وجود اختلافات مذهب و مخالف شدید با ملیت ایران که دارند اظهار اتحاد کرده و دست به دست هم داده و هر دو گروه به منزله یک گروه شده بودند. با وجودی که اختلاف فرقه ای مذهبی در میان این دو گروه بسیار است و هر یک دیگری را بر باطل میدانند.
بر خلاف مسلمانان که از برای خودشان چندین مذاهب و مسالک مختلفه درست کرده و ابداً با همدیگر ملاحظه جنبش و اتحاد اسلامی [138 الف] نکرده و از منافع اتفاق و اتحاد پیوسته بینصیب و بی بهره ماندهاند.
از این جهت ذلیل و زبون ترین اهل عالم واقع شده و هیچ وقت نمیتوانند که کاری از پیش ببردند. کانه این فقره در حقیقت سوء القضائی است که در حق اسلامیان از اول به قلم قضا رفته است.
چه حسا منافع اتفاق و دست به دست دادن را در خارجهها در این جزء زمان میبینیم. با همه اینها باز در مواقع این صفت نفاق همچون سرافعی از سینه اسلامیان نمودار میشود و کارها به فوت میرود و شعر را:
دولت همه ز اتفاق خیزد بی دولتی از نفاق خیزد
همه در سینه حفظ کرده لیکن در موقع عمل کردن دست قضا چشمها را بر بسته و به مضمون آن عمل نمینماییم و این نیست مگر به مخالفت قلم تقدیر با تدبیر.
برگرفته از :http://arja1.blogfa.com
قسمت اول
سندی که در زیر آورده شده است، بخشی از دست نوشته های مرحوم میرزا ابوالقاسم امین الشرع خوئی درباره جنایت، خیانت ارامنه، در استان آذربایجان به رهبری مارشیمون، سیمیتقو و اقبال السلطنه علیه اهالی تورک و ترقی خواه منطقه است. با توجه به اینکه کتاب حاضر در اواخر عهد امپراطوری قاجار به نگارش درآمده است.
مقدمه:
نوشته حاضر بخش از یاداشتهای امین الشرع خویی است. این بخش اختصاص دارد به گزارشها و وقایع جنایات وحشیانه ارامنه و اسماعیل سیمیتقو و سردار ماکو درآذربایجان غربی روی داده است. این وقایع یکی از حوادث مهم تاریخی خون بار آذربایجان بعد از انقلاب مشروطیت میباشد که در اثنای جنگ جهانی اول درسال 1296 شمسی اتفاق افتاده است. وقایع شامل چند فصل است.
1ـ تهاجم ارامنه: شرح این واقعه چنین است که ارامنه مقیم ترکیه که در اصلاح محلی«جلو» خوانده می شوند در جنگ جهانی اول که قصد ضربه زدن به سپاه عثمانی در داخل خاک کشور عثمانی را در سر داشتند .
حکومت عثمانی به محض دریافت اطلاع از این برنامه گوشمالی سختی به آنها داده و مهمانان مزدوران به انگلستان را سر جایشان می نشاند. باقی این نژاد مزدور فرار را بر قرار ترجیح داده و به کشور ایران، آنهم در نواحی آذربایجان وارد گردیده و از سوی اهالی خون گرم و مهمان نواز مورد استقبال قرار می گیرند و با کمک بشر دوستانه این افراد در این منطقه ساکن میگردند.
نژاد ارمنی که هوای خود مختاری واستقلال و تجزیه و زیر دست قرار دادن ایرانیان در سر داشتند به محض استقرار در این مناطق دست به تشکیل واحد های نظامی می زنند و با کمک تسلیحاتی انگلیس و روسیه سپاهی حدود ده هزار نفر تشکیل می دهند. با توجه به ناتوانی و عدم امنیت از طرف حکومت مرکزی در دوران قاجاریه، ارامنه هیچ مانعی در اجرای نقشههای شوم خود نمیدیدند.
به همین جهت در اسفند سال 1296 شمسی، ارومیه را اشغال کردند. کسروی در تاریخ هیجده ساله آذربایجان درباره قتل عام شهروندان ارومیه در زمان اشغال بدست ارامنه مینویسد:
درست 33 روز از اول دعوا گذشته بود، اهالی شهر توی خانهها با هزاران مصائب از بیآذوقگی و نا امنی و فقدان خویشان و نزدیکان خزیده و از هیچ جا خبر نداشتند. یک دفعه صبح روز چهارشنبه آخر سال که در همه ولایات ایران جشن و سرور است، لجام گسیختگان [جلو] به محلات رو آورده و مسیحی یان دیگر نیز که پی بهانه میگشتند، با جلوها داخل خانهها شده و درها را شکسته و پشت بامها را گرفته و بی آنکه از کسی مقاومت ببینند دختران خردسال و بچهها و مردان و زنان را در اطاقها و دهلیزها و پشت بامها هدف گلوله نمودند.
واقعاً امروز مصیبت عظیمی بوده، نه پناهگاهی نه مفری، همین که اهالی این دربند از کوچه یا از پشت بامها به آن دربند فرار میکردند پس از ده دقیقه مسیحیان همان دربند را نیز میگرفتند و اینها را با آنها در یک جا میکشتند.
در این قتل عام قریب ده هزار نفر از مسلمانان کشته شدند.
هجوم ارامنه به آذربایجان غربی با کمک نیروهای عثمانی دفع گردید. بعد از آن نیروهای عثمانی چند ماه این منطقه را در تصرف خود داشتند وسازمانی به نام «اتحاد اسلام» برای وحدت میان مسلمانان این منطقه و سرزمین عثمانی ایجاد کردند. با آغاز جنگهای میان عثمانی و دول اروپایی نیروی عثمانی این منطقه را تخلیه کردند.
حتی در سوئیس هم در دهه 1840 میلادی به دلیل تجزیه خواهی سه کانتون یک جنگ دوهفته ای شروع شد.
در آمریکا کافی است پنج نفر درخواست تدریس زبانی را بکنند قطعا در مدارس آنها می تواند تدریس شود و منع قانونی و غیر قانونی ندارد.
بله!
اما هیچگاه در آمریکا با وجود جمعیت فراوانی لاتین تبار ها در ایالت هایی چون آریزونا وکالیفرنا زبان اسپانیولی زبان رسمی واداری نمی شود و مردم خواهان تدریس زبان ودوستدار فرهنگ خود هیچگاه با اتکا به نیروهای بیگانه وفرصت طلبان داخلی به خیال تجزیه گام به گام کشور به بهانه هایی همچون خود مختاری نمی افتند.
[/quote]
حتی در سوئیس هم در دهه 1840 میلادی به دلیل تجزیه خواهی سه کانتون یک جنگ دوهفته ای شروع شد.
در آمریکا کافی است پنج نفر درخواست تدریس زبانی را بکنند قطعا در مدارس آنها می تواند تدریس شود و منع قانونی و غیر قانونی ندارد.
بله!
اما هیچگاه در آمریکا با وجود جمعیت فراوانی لاتین تبار ها در ایالت هایی چون آریزونا وکالیفرنا زبان اسپانیولی زبان رسمی واداری نمی شود و مردم خواهان تدریس زبان ودوستدار فرهنگ خود هیچگاه با اتکا به نیروهای بیگانه وفرصت طلبان داخلی به خیال تجزیه گام به گام کشور به بهانه هایی همچون خود مختاری نمی افتند.
پیش از مسیحی شدن روس ها مسیحیان ارمنی و آشوری در آذربایجان زندگی می کرده اند.
جنگارمنی ومسلمان یادگاری است از سیاست روس ها.
از یک طرف روس ها برای تضعیف عثمانی ارمنیان ارمنستان بزرگ ترکیه را تحریک به استقلال کرده وپس از بدست آوردن امتیازهای مورد نظر از باب عالی ارمنیان را میان آتش و شمشیر ترکان خشمگین رها نموده و همچون دیگر کشور های مسیحی تنها به دلسوزی دروغین اکتفا کرده واز سوی دیگر برای سرکوبی ارمنیان آزادی خواه ومعترضان به ضبط اوقاف کلیسای ملی ارمنستان مسلمانان را تحریک به جنگ با ارمنیان می کردند.
در ایران دوران مطفرالدین شاه همروس ها برای ایجاد بهانه جهت دخالت در آذربایجان جهال را تحریکبه کشتار ارمنیان تبریز ودیگر نواحی به عنوان خونخواهی کشته شدگان مسلمان باکو نمودند که حنایشان نگرفت.
در جنگهای خونبار دهه 1990 هر دوطرف وحشیگری را تمام وکمال انجام دادند.
در کشورری که همه چیز آن تحت نظارت است بر افراشتن آزادانه پرچم ترکیه ومرگ بر فارس گفتن و خلیج عربی سر دادن را نمی توان اعمالی اتفاقی در نظر گرفت.
چه کسی برای اولین بار مسابقه فوتبال را سیاسی کرده؟ چه گروهی از یک تیم مشخص تبریزی یک موضوع قومیتی درست کرده؟
مباحث زبان شناسی و تاریخی شناسی کم بود، دوستان سراغ فونبال هم رفتند. مستندات زیادی وجود دارد که از چندین سال قبل گروهی از فعالین آذربایجانی و ترک و به قول خودشان هویت طلب! یک تیم فوتبال را هم به فعالیت های زبان شناسی و تاریخ شناسی شان اضافه کرده اند.
اگر کسی در ورزشگاه به ایشان توهین هم نمی کرد دوستان کار خودشان را می کردند چون هدفشان مسابقه فوتبال نیست.
مثل نماینده محترم مجلس ارومیه که در یک تریبون هر چه به دهانشان می رسد بار دیگران می کنند و کانال و تلگرامی هواداران ایشان می گوید چنین نبوده. اگر مانند این واقعه توسط یک فارس انجام می شد و یک فارس چنین سخنانی می گفت توهینی بود به ملت آذربایجان که باید در اعتراض به آن تظاهرات می شد و سندی بود از فاشیست بودن فارس ها؟؟!، ولی اگر یک ترک هر چه به دهانش رسید گفت و بار دیگران کرد که هیچ، می شود در یک کانال تلگرامی از اساس منکر آن شد.
وقتی شما این طور وقایع عصر حاضر را که هزاران فیلم و سند برایشان هست، قلب می کنید، وای به حال وقایع هزار سال پیش.
در مورد اولویت زبان فارسی نوشته اید می توانم بپرسم این اولویتی که بحث می فرمائید از طرف خدا به شما ودیعه داده شده است. چه کسی یا کسانی و به چه علت این اولویت را مطرح می کنند چرا در سویس و سایر کشورهای چند زبانه این اولویتها نیست؟ نکند منشا این اولویت افکار نژادپرستانه باشد؟
شما مثل اینکه از حقوق مدرن فقط آن قسمتهایی را می خواهید که مطلوب شماست.
اگر یک اسپانیایی شهروندی آمریکا را بگیرد مبجور است به حفظ تمامیت ارضی ایالات متحد آمریکا سوگند بخورد، حالا این اسپانیایی یا لاتین تبار می خواهد امروز وارد آمریکا شده باشد، یا مثلا از 100 سال پیش آنجا ساکن باشد. شهروندان لاتین تبار آمریکایی می توانند در خانه هایشان تا می توانند در مورد عظمت فرهنگ لاتین سخنرانی کنند ولی اگر به جامعه می روند یا در ادارات دولتی کار می کنند مجبور هستند، مجبور هستند که "انگلیسی" صحبت کنند. فرزندان این افراد به خرج خودشان و در خانه هایشان تا دلشان بخواهد می توانند در مورد ریشه های تاریخی اسپانیایی ها و اهمیتشان در رشد کشور "آمریکا" مطلب بخوانند ولی اگر به مدارس رسمی می روند مجبور هستند تاریخ آمریکایی بخوانند. اینکه مثلا در 200 سال قبل اسپانیایی ها یا لاتین ها در رشد آمریکا چه نقشی داشته اند منجر به این نمی شود که آنها امروز بگویند ما فرهنگی جدا از آمریکا داریم.
ارامنه ایران ، مدارسی دارند که با بودجه خودشان اداره می شود، که تازه در این مدارس هم زبان فارسی در اولویت است. یا در نهایت فارغ التحصیل این مدارس اگر بخواهد در ادارات دولتی ، دانشگاه های دولتی درس بخواند باید به فارسی سخن بگوید. ترکهای ایران هم باید بتوانند با پول خودشان (خارج از سیستم دولتی) مدارسی تاسیس کنند که در آن ترکی و بازهم مثل مدارس هموطنان ارمنی ما در آن مدارس اولیت با فارسی خواهد بود.[/quote]
شما مثل اینکه از حقوق مدرن فقط آن قسمتهایی را می خواهید که مطلوب شماست.
اگر یک اسپانیایی شهروندی آمریکا را بگیرد مبجور است به حفظ تمامیت ارضی ایالات متحد آمریکا سوگند بخورد، حالا این اسپانیایی یا لاتین تبار می خواهد امروز وارد آمریکا شده باشد، یا مثلا از 100 سال پیش آنجا ساکن باشد. شهروندان لاتین تبار آمریکایی می توانند در خانه هایشان تا می توانند در مورد عظمت فرهنگ لاتین سخنرانی کنند ولی اگر به جامعه می روند یا در ادارات دولتی کار می کنند مجبور هستند، مجبور هستند که "انگلیسی" صحبت کنند. فرزندان این افراد به خرج خودشان و در خانه هایشان تا دلشان بخواهد می توانند در مورد ریشه های تاریخی اسپانیایی ها و اهمیتشان در رشد کشور "آمریکا" مطلب بخوانند ولی اگر به مدارس رسمی می روند مجبور هستند تاریخ آمریکایی بخوانند. اینکه مثلا در 200 سال قبل اسپانیایی ها یا لاتین ها در رشد آمریکا چه نقشی داشته اند منجر به این نمی شود که آنها امروز بگویند ما فرهنگی جدا از آمریکا داریم.
ارامنه ایران ، مدارسی دارند که با بودجه خودشان اداره می شود، که تازه در این مدارس هم زبان فارسی در اولویت است. یا در نهایت فارغ التحصیل این مدارس اگر بخواهد در ادارات دولتی ، دانشگاه های دولتی درس بخواند باید به فارسی سخن بگوید. ترکهای ایران هم باید بتوانند با پول خودشان (خارج از سیستم دولتی) مدارسی تاسیس کنند که در آن ترکی و بازهم مثل مدارس هموطنان ارمنی ما در آن مدارس اولیت با فارسی خواهد بود.