رسته‌ها
غزلیات سعدی
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 1132 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 1132 رای
طیبات، بدایع، خواتیم، غزلیات قدیم و ترجیعات، ملمعات، رباعیات، مفردات

م‍طاب‍ق ب‍ا ن‍س‍خ‍ه ت‍ص‍ح‍ی‍ح‌ش‍ده م‍ح‍م‍دع‍ل‍ی ف‍روغ‍ی‌

غزلیات سعدی مجموعهٔ شعرهایی است که سعدی در قالب غزل سروده و تاکنون چندین تصحیح از آن‌ها به‌وسیلهٔ استادان زبان و ادب فارسی منتشر شده است. سعدی حدود ۷۰۰ غزل دارد. سعدی در سرایش غزلیات، به زبان سنایی و انوری توجه ویژه داشته است. بسیاری از صاحب‌نظران بر این عقیده‌اند که غزل در اشعار سعدی و حافظ به اوج رسیده است. علی دشتی وجه تمایز سعدی از دیگر غزل‌سرایان را در طنین و ترنمی می‌داند که در اشعار و به‌خصوص غزلیات وی وجود دارد. به تعبیر وی، «موزونی و خوش آهنگی» کلام در غزلیات سعدی به سادگی قابل توصیف نیست و آن را به یک منحنی یا دایره تشبیه می‌کند که در آن پیوستگی واژگان با هیچ زاویه‌ای شکست برنمی‌دارد.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
608
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1387/03/01

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی غزلیات سعدی

تعداد دیدگاه‌ها:
131
گرش بینی و دست از ترنج شناسی / روا بود که ملامت کنی زلیخا را
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
*** ببالیم به ادب غنی خویش...
وه که جدا نمی شود نقش تو از خیال من
تا چه شود به عاقبت در طلب تو جان من
ناله زیر و زار من زارتر است هر زمان
بس که به هجر می دهد عشق تو گوشمال من
نور ستارگان ستد روی چو آفتاب تو
دست نمای خلق شد قامت چون هلال من
پرتو نور روی تو هر نفسی به هر کسی
می رسد و نمی رسد نوبت اتصال من
خاطر تو به خون من رغبت اگر چنین کند
هم به مراد دل رسد خاطر بد سگال من
دیده زبان حال من بر تو گشاد رحم کن
چون که اثر نمی کند در تو زبان قال من
بر گذری و ننگری بازنگر که بگذرد
فقر من و غنای تو جور تو احتمال من
چرخ شنید ناله ام گفت منال سعدیا
کآه تو تیره میکند آینه جمال من


ان که هلاک من همی‌خواهد و من سلامتش / هر چه کند ز شاهدی کس نکند ملامتش
میوه نمی‌دهد به کس باغ تفرجست و بس / جز به نظر نمی‌رسد سیب درخت قامتش
داروی دل نمی‌کنم کان که مریض عشق شد / هیچ دوا نیاورد باز به استقامتش
هر که فدا نمی‌کند دنیی و دین و مال و سر / گو غم نیکوان مخور تا نخوری ندامتش
جنگ نمی‌کنم اگر دست به تیغ می‌برد / بلکه به خون مطالبت هم نکنم قیامتش
کاش که در قیامتش بار دگر بدیدمی / کان چه گناه او بود من بکشم غرامتش
هر که هوا گرفت و رفت از پی آرزوی دل / گوش مدار سعدیا بر خبر سلامتش

خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست ........؟
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
گر تو شکیب داری طاقت نماند مارا
باری به چشم احسان در حال ما نظر کن
کز از خوان پادشاهان راحت بود گدا را
سلطان که خشم گیرد بر بندگان حضرت
حکمش رسد ولیکن حدی بود جفا را
شمعی به پیش روی تو گفتم که بر کنم
حاجت به شمع نیست که مهتاب خوشتر است
دوش آرزوی خواب خوشم بود یک زمان
امشب نظر به روی تو از خواب خوشتر است
گویند تمنایی از دوست بکن سعدی
جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنایی
سلام . چرا فابل هایی که گذاشتید اکثرا باز نمی شوند؟ مخصوصا شعرهای کلاسیک.. مثل کتابهای مولوی و سعدی.. لطفا راهنمایی کنید. ممنون.:-)
یکی از کتابهای محبوب شعر وادب فارسی میباشد
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
.........
غزلیات سعدی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک